تجدیدنظر یا تسلیم؟/ به بهانه گفته خاتمی و نوشته تاجزاده
فراتر از نکاتی که خاتمی و تاجزاده (بهعنوان سیاستمدارانی مصلح و منتقد) بیان کردهاند، گفته خاتمی و نوشته تاجزاده را میتوان بهانهای قرار داد و درباره نسبت «تجدیدنظر» و «تسلیم» اندیشید. اینکه در شرایط «بنبست مذاکرات» (عبارتی که مشترکاً از سوی عالیترین مقام نظام سیاسی و شاخصترین زندانی سیاسی درباره وضع موجود به کار رفته است)، چه گامی باید بر داشت و آیا اصولاً میتوان گامی برداشت و فرضاً اگر گامی برداشت، آیا جز «تسلیم» میتوان نامی بر آن گذاشت؟
اظهارات اخیر سیدمحمد خاتمی در دیدار اعضای جبهه اصلاحات، فراتر از نگرانیهایی که درباره سرنوشت کشور مطرح کرد و هشدارهایی که به تصمیمگیرندگان داد، جملهای کلیدی داشت که جای تأمل و توجه دارد.
خاتمی در پاسخ به پرسش مقدر و مکرر «چه باید کرد؟» چنین گفت: «همچنان معتقدم که تنها و کمهزینهترین راه ممکن در شرایط فعلی این است که حاکمیت رویکرد خود را تغییر دهد و حتی در خط قرمزهای خود در صورتی که اصل نظام و مصلحت ملت و کشور آسیب ببینند، تجدیدنظر کند و البته این امر بههیچوجه به معنی تسلیم در برابر فزونخواهی بیگانه نیست.»
سیدمصطفی تاجزاده نیز در بخشی از مقاله اخیر خود، از منظری دیگر به این موضوع پرداخت و نوشت: «واقعیت آن است که پس از هفتاکتبر۲۰۲۳، موازنه قوا به ضرر جمهوری اسلامی بر هم خورده است و (...) نمیتواند به صرف مذاکره، به اهدافی دست یابد که پیش از آن در دسترس ایران قرار داشت... به نظر من، (...)[آنها] درست میگویند که مذاکره با آمریکا درحالحاضر حتی اگر با بنبست روبهرو نباشد، از موضع برابر ممکن نیست و با دادن امتیازات بزرگ، درحد تعطیلکردن غنیسازی اورانیوم همراه است؛ اما بهجای آنکه بر انجام تغییرات (...) و گشایشهای سیاسی تاکید ورزند تا مذاکره از موضع برابر ممکن شود، میگویند ایران راهی جز قطع ارتباط با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، خروج از NPT و ساخت سلاح هستهای ندارد. آنها از این نکته غافلند که پیمودن چنین مسیری، ایران را گرفتار جنگی ویرانگر با آمریکا و متحدانش میکند. بعید هم نمیدانم که جماعتی از آنان با علم به عواقب این راه، چنین پیشنهادهایی مطرح میکنند؛ چراکه منافع خود را در بروز جنگ مییابند. همچنانکه پیشازاین (...) به کاسبی تحریم پرداختند. درهرحال، از شرایط نابرابر طرفین و حتی از بنبست مذاکرات، نمیتوان و نباید نتیجه گرفت که به استقبال جنگ رفتن بهتر است. آنهم در شرایطی که نظام، بسیاری از اهرمهای بازدارنده خود را در داخل و خارج ازدست داده و اوضاع اقتصادی کشور و وضعیت معیشتی مردم بسیار وخیم است.»
این دو گفتار، نشانه آشکاری است از دشواری وضعیت امروز ایران در مناسبات بینالملل؛ وضعیتی که اصلاحجویان بهحاشیهراندهشدهای چون خاتمی و حتی زندانیانی سیاسی چون تاجزاده به آن واقفاند و بهرغم همه نقدهایی که به حاکمیت(...) دارند، این واقعیت را هم در تحلیلها و مواضع خود لحاظ میکنند که خروج کشور از وضعیت کنونی (دستکم در حوزه مناسبات بینالملل)، فراتر از خواست و اراده نظام سیاسی است و عملاً سرنوشت ایران تاحدزیادی تحتتاثیر مناسبات قدرتهای جهانی قرار گرفته است.
تجربه مذاکرات غیرمستقیم اخیر با آمریکا که ناگهان به جنگ انجامید، این واقعیت را تایید میکند؛ واقعیتی که البته از منظری ناسیونالیستی و میهندوستانه، خوشایند نیست. اما چه خوشایندمان باشد و چه نباشد، چیزی از واقعی بودن این واقعیت نمیکاهد. چنین است که تاجزاده بهرغم همه تعارضاتی که با نظام سیاسی دارد، اصل «بنبست مذاکرات» را تایید میکند و صرفاً هشدار میدهد که مبادا حاکمیت با پیروی از تندروهای جنگطلب، خطر را جدیتر و سایه حمله بیگانه را پررنگتر کند.
خاتمی نیز گرچه از ضرورت «تجدیدنظر حاکمیت حتی در خطقرمزها» سخن میگوید؛ اما ادامه سخن او، نشان از خط تمایز باریکی دارد که میتوان میان «تجدیدنظر» و «تسلیم» تصویر و تصور کرد (با این فرض، که چنین تمایزی وجود داشته باشد).
اما فراتر از نکاتی که خاتمی و تاجزاده (بهعنوان سیاستمدارانی مصلح و منتقد) بیان کردهاند، گفته خاتمی و نوشته تاجزاده را میتوان بهانهای قرار داد و درباره نسبت «تجدیدنظر» و «تسلیم» اندیشید. اینکه در شرایط «بنبست مذاکرات» (عبارتی که مشترکاً از سوی عالیترین مقام نظام سیاسی و شاخصترین زندانی سیاسی درباره وضع موجود به کار رفته است)، چه گامی باید بر داشت و آیا اصولاً میتوان گامی برداشت و فرضاً اگر گامی برداشت، آیا جز «تسلیم» میتوان نامی بر آن گذاشت؟
اینها پرسشهایی جدی است که نه از منظر ایدئولوژیک یا رادیکال، بلکه از زاویهای ناسیونالیستی و ملیگرا مطرح است (چنانکه خاتمی و تاجزاده مطرح کردهاند). به نظر میرسد در اینجا با نوعی خلط یا اغتشاش مفهومی مواجه هستیم. اینکه «تجدیدنظر در خطوط قرمز» را با «تسلیم» یکی دانسته شود؛ ناشی از این است که برخی موارد و مسائل بهویژه در دو دهه اخیر، از حیطه امور ابزاری و حداکثر راهبردی نظام سیاسی فراتر رفته است و به اموری حیثیتی و خطوط قرمز ارتقا یافتهاند.
طبیعی است که وقتی قدرت بیرونی فشار میآورد و کنار گذاشتن یا محدود کردن این موارد را خواستار میشود، این ذهنیت شکل میگیرد که پذیرش این مطالبه بیرونی، بهمعنای تسلیم در برابر آنهاست. این درحالی است که «تجدیدنظر در خطوط قرمز» صرفاً از منظر فشار بیرونی صورت نمیگیرد؛ بلکه ناشی از شرایط و معادلات جدیدی است که بر مناسبات جهان و خاورمیانه حاکم شده است و همه کشورهای خاورمیانه (و از جمله ایران) را در موقعیتی جدید قرار داده است.
با چنین نگاهی، «تجدیدنظر در خطوط قرمز» نه امری تحمیلی و برآمده از خواست بیرونی، بلکه ضرورتی خودخواسته و برآمده از بازاندیشی درونی است. نکته دیگر آنکه، اگر «تسلیم» در زمینه تجدیدنظر در مبانی کلان سیاست خارجی و نیز مصادیق حیثیتینما معنا و مفهومی داشته باشد؛ این معنا جز آن نیست که نظام سیاسی پس از تجربه تحولات مختلف بهویژه در سه مقطع پایان جنگ سرد، پس از ۱۱سپتامبر و پس از هفتماکتبر فهمی از تغییرات مناسبات بینالملل پیدا کرده است که در نتیجه آن، میخواهد در نگاه تجدیدنظرطلبانه پیشین خود به نظام جهانی تجدیدنظر کند و به این معنا، توجه به واقعیات روابط بینالملل کند و بکوشد در چهارچوب نظم واقعاً موجود جهان، نقشآفرینی کند.
بدیهی است چنین تسلیمی که برآمده از بازاندیشی انتقادی و تجدیدنظر در سیاستهای پیشین است، آگاهی و پذیرش منطق و واقعیت عینی است؛ و نه تسلیم در برابر تحمیل قدرت بیرونی. حتی اگر آن قدرت بیرونی هم نمیخواست، این تجدیدنظر و این پذیرش، ضرورت داشت و البته که سیاست نیز، جز علم عمل در دایره ممکنات نیست؛ ممکناتی که اغلب با ایدهآلها و خوشایندهای ما، فاصلهای دارد به اندازه بیداری و خواب.