روزنهگشایی و وفاق
پاسخ چالش دولت و چالشهای اجتماعی نباید مثل قبل باشد. ما یک جامعهشناسی و یک ادبیات تضاد داریم که نهتنها تضاد را طبیعت جامعه میداند، بلکه مطلوب میداند و اساساً به دنبال غیریتسازی و دوقطبیسازی است. بنابراین میتوان فهمید که چرا آقای رسایی هر روز موضوع آقای ظریف را بحث میکند اما آیا واقعا این موضوع اصلی کشور است؟
پاسخ چالش دولت و چالشهای اجتماعی نباید مثل قبل باشد. ما یک جامعهشناسی و یک ادبیات تضاد داریم که نهتنها تضاد را طبیعت جامعه میداند، بلکه مطلوب میداند و اساساً به دنبال غیریتسازی و دوقطبیسازی است.
بنابراین میتوان فهمید که چرا آقای رسایی هر روز موضوع آقای ظریف را بحث میکند اما آیا واقعا این موضوع اصلی کشور است؟ یعنی الان جریان اصولگرایی، به یک معنا تمام هویتش بند به این است که موضوع آقای ظریف تعیینتکلیف شود و یا نه، اساساً به نظر من هویت سیاسی خودش را به تعبیری در خطر ببیند.
بنابراین به دنبال این است که خودش را بازتولید کرده و به خودش معنا دهد. یک تعریفی از سیاست وجود دارد که قدرتسازی اساساً از درون تضاد شکل میگیرد. این موضوع هم در تاریخ ایران سابقه داشته و هم در سیاست خودمان دیده شده است. عموماً در کمپینهای انتخاباتی خودش را نشان میدهد و متاسفانه دولتها ادامه کمپینهای انتخاباتی میشوند که البته فعلاً قصد ورود به این موضوع را ندارم.
وفاق، سیاستطلبی است
ادبیات این دولت پاسخ به آن مسئله است که اساساً آن تضاد کار نمیکند؛ یعنی شما با یک دولت ضعیف و یک جامعه تا حدودی سرخورده، در بخشهای نگران و در بخشهایی ناامید طرف خواهید شد. بنابراین باید یک دستور کار جدید روی میز قرار بگیرد. من فکر میکنم وفاق را درون این ماجرا میتوان دید و من یک دستهبندی «سیاستطلب، سیاستپرهیز، سیاستگریز و سیاستستیز» هم دارم که اگر وقت وجود داشته باشد بهصورت مفصل درباره آنها هم میتوان حرف زد؛ حرفی که میخواهم بزنم این است که وفاق به این معنا، سیاستطلبی در مقابل سیاستگریزی و سیاستستیزی است.
به این معنا که سیاست همچنان کار میکند، یعنی اینکه ذیل توافق دولت با حاکمیت، نیروهای اجتماعی و سیاسی تا حد ممکن و تا حدی که توانش وجود داشته باشد، یه این معنا خواهد بود که سیاست کار میکند و دشمنان زیادی دارد. این، ایده جدیدی است و هر لحظه ممکن است شکست بخورد و اینها واقعیت و عینیت سیاسی است. حالا باید چه کرد که اینها شکست نخورد و چه کنیم که وفاق تبدیل به یک ایده ممکن بر روی زمین شود.
حرکت در مسیر پروژهها
فکر میکنم که ما باید به سرعت به سمت پروژهها برویم، یعنی از حوزه ذهنی باید به سمت مسائل اصلی کشور حرکت کنیم. مسائل اصلی کشور هم به نظر من مسئله هستهای، خاورمیانه (به صورت کلی)، موضوع چین، موضوع مسائل فرهنگی و اجتماعی از جمله فیلترینگ، موضوعات اقتصادی با دو محور مسئله تامین مالی توسعه و مسئله کسری بودجه است. یعنی ما با کسری بودجه تورم تولید میکنیم و اساساً نظام تامین مالی توسعهمان بیش از ده سال است کار نمیکند که ذیل آن میتوان بحثهایی مانند انرژی را هم مطرح کرد.
این مسائلی که اشاره کردم، مسائل روی میز ماست و سایر مسائل را مانند محیط زیست میتوان به آن اضافه کرد. در واقع نیروهای سیاسی با نیروهای اجتماعی و حاکمیت تا جای ممکن به اشتراک نظر برسند که مثلاً باید با چین چه کار کنیم، توافق با چین فروختن ایران نیست، این برخلاف چیزی است که بخشی از اصلاحطلبان حتی پیش از سال 1400 هم آن را میگفتند و یا در مقابل، دفع شر نهاد ترامپ، به معنای تسلیم مقابل ترامپ نیست و این موضوع برخلاف چیزی است که خیلی از همطیفیهای ما میگویند.
رسیدن به یک حد وسطی از موضوعات است؛ یعنی اگر ارسطویی هم به ماجرا نگاه کنیم، رسیدن به حد وسط است؛ یعنی اینکه در راهحل نه افراط داشته باشیم و نه تفریط کنیم که این موضوع از همین مسئله بودن شروع میشود. موضوعی که من دیدم دکتر مجاهدی آن را مطرح کرده بودند که به نظرم خیلی موضوع مهمی است چون ما اساساً اگر هممسئله نباشیم، نمیتوانیم با هم شروع کنیم یا حداقل اینکه نگاهمان به مسئله باید تنظیم شود.
موضوع بعدی تفاهم بر سر راهکارهاست و بعد از آن اجرای همدلانه است. پس از این موارد، همسرنوشتی است، یعنی همه با هم مسئول این پروژههایی هستیم که درباره آن صحبت کردم. به عبارتی قرار نیست که یک نفر به تنهایی هزینه انجام دادن و یا انجام ندادن آن را بدهد. اگر اتفاق بیفتد، ما در واقع از درون این توافقگرایی، قدرت اجتماعی تولید میکنیم. یکی از مسائل ما، چالش نمایندگی است؛ یعنی اساساً نیروهای سیاسی، نیروهای اجتماعی را نمیتوانند نمایندگی کنند. وقتی شما مسئله را بتوانید حداقل از نقطه A به نقطه B ببرید، این در واقع امتداد اجتماعی پیدا میکند.
آغاز وفاق از کجاست؟
این موضوع از کجا شروع میشود؟ به نظر من مسئله اصلی اقتصاد است. نمیخواهم مسائل دیگر را نفی کنم و اساساً هم نمیتوان آنها را کنار گذاشت چون اینها روندهایی هستند که با هم جلو میروند اما اگر ما مسئله اقتصاد را حل کنیم، به نظرم میآید که اولاً کار راحتتری برای توافق داریم و ثانیاً موضوع بخشی از جامعه است. ثالثاً این است که یک بخش زیادی از تنشهای اجتماعی هم کنترل میشود.
نمیخواهم مثل چپها حرف بزنم ولی به نظر من خیلی از ریشههایش اینجاست. ما نمیخواهیم آن را نادیده بگیریم و بگوییم آن زیربنا و دیگری روبنا است ولی به هر حال بخش مهمی از مسائل ما در آنجا قابل حل است. نظرسنجیهایی هم که من دیدهام، تقریباً همه این مسئله را میگویند، یعنی مسئله اصلی کشور اقتصاد است. حتی وقتی از مردم و از افرادی که رای نمیدهند، میپرسید که چه اتفاقی باید رخ دهد تا شما رای دهید، آنها روی این نکته تاکید دارند که مسئله اصلی، اقتصاد است. تقریباً فکر میکنم 70 درصد تاکیدها روی بحث اقتصادی باشد که در عینی شدن موضوع توافق مهم باشد.
شکست وفاق
موضوع بعدی که باید مورد اشاره قرار بگیرد این نکته است که چگونه وفاق شکست میخورد؟ این سوال، خیلی سوال جدیای است. یا به عبارت دیگر چگونه شکست نمیخورد؟ پاسخ این است که نیازمند یک نوع روحیه وفاقطلبی در سیاست داخلی هستیم. یعنی اساساً به نظر من، سیاست داخلی ما به معنای تاریخیاش، وفاقگریز است و اساساً وفاق را مطلوب نمیداند، لذا ما نیاز به روحیه وفاقخواهی داریم.
این به نظر من مهمتر از هر چیزی است. در واقع روحیه وفاقخواهی، باید با اخلاق سیاست داخلی ما یک مقدار تطیبق پیدا کند. خلق و خوی سیاست داخلی ما، وفاقخواه به یک معنا نیست، چون از درون وفاق، قدرت و امتداد اجتماعی بیرون نیامده است. این نکته مهمی است و همانطور که گفتم، طبیعتا سیاستستیز به یک معنایی، در نقطهای مقابل این موضوع قرار میگیرد.
رقیبهای سیاست توافقگرایی
شاید بتوان گفت دو رقیب و آلترناتیو جدی این سیاست توافقگرایی دارد که من این را درباره جناحهای سیاسی دستهبندی کردم اما نمیتوان به صورت کامل توضیح داد ولی اگر بخواهم به صورتی بگویم، من در جناح چپ، سه گرایش را قرار دادهام. در یک گرایش، چپ نهادگرا، چپ میانه و یا به تعبیری همین طیف روزنهگشا قرار دارند.
یک گرایش دیگر، چپ ساختارگرا و یا حداکثرخواه است و منتهیالیه چپ هم، چپ جنبشی یا چپ تجدیدنظر طلب قرار دارد. در سمت راست هم دو طیف را قرار دادهام که یکی طیف راست نهادگرا یا راست میانه است و سمت دیگر، راست تودهگراست که به نظر من شاید یکی از پدیدههای انتخابات ریاستجمهوری بوده است. یک طیفهای کوچکی هم وجود دارد که به علت نداشتن بنیه ایدئولوژیکی، آنها را خیلی جدی نگرفتهام.
روزنهگشایی و رقبا
من اعتقاد دارم که فلسفه سیاسی دولت آقای پزشکیان، روزنهگشایی است. یعنی اساساً اینکه اصلاحطلبی در کار کردن با حکومت معنا دارد، یعنی هم مطلوب و هم ممکن است و اساساً اصلاحات از همین توافقی که من گفتم، میگذرد. طیف راست تودهگرا و طیف چپ جنبشی، جدیترین رقبای توافقگرایی یا همین روزنهگشایی به شمار میروند. اینجا، یک منطقه میانهای وجود دارد که منطقهای است که امکان توافق در آن وجود دارد اما نکته مهم این است که آیا این مطلوب است که چپ و راست در هم ادغام شوند؟ به نظر من مطلوب نیست.
اتفاقاً توافقگرایی وقتی معنا دارد که در واقع هویت این طیف حفظ شود؛ چون بلافاصله وقتی هویت این دو طیف حفظ نشد، انگ معامله میخورد و این حرفی است که ما الان داریم میبینیم؛ هم چپ جنبشی و هم راست تودهگرا میزنند و میگویند اساساً مبنای وفاق و توافق آنها معامله سیاسی، معامله منصب و تفاهم بر سر پست و مقام است درحالیکه من فکر میکنم علاوه بر اینکه، ترمیم سیاست داخلی ذیل این توافق باید ما را از ادبیات رادیکالیسم گذشته به سمت یک گفتوگوی انتقادی ببرد و باید ما را از جنگ هویتی در واقع بازدارد و از سیاست بلوامحور ما را جدا کند، یعنی حضور یک طیف در قدرت به معنای نابودی یک طیف دیگر نیست، واقعاً نه ظریف را میتوان حذف کرد و نه میتوان دست به حذف جلیلی یا قالیباف یا لاریجانی زد.
هیچیک از اینها را نمیتوان حذف کرد چون اینها واقعیتهای سیاسی و اجتماعی کشور هستند. هر کسی فکر کند که میتواند طرف مقابل را حذف کند، به نظر من دارد به یک سیاست بلوامحور فکر میکند. سیاست داخلی غیرتخاصمی و غیرتکفیری باید استفاده شود.
یک موقعی اصلاحطلبان به طیف مقابلشان اقتدارطلب میگفتند و جناح راست هم به طرف مقابل غربگرا میگفت اما اساساً ما باید از این عبور کنیم و به جایی برسیم که واقعیت سیاست داخلی را ببینیم، اما طیفهایی که قرار است با هم بر سر حل مسئله و حل موضوع کار کنند، در هم ادغام نشوند و هویت خودشان را حفظ کنند، چون بلافاصله وقتی هویتشان از دست برود، نظم سیاسی موجود هم از بین خواهد رفت. اگر خیلی کوتاه بخواهم بگویم، همه دغدغه من این است که این نظم سیاسی جدید، که یک اصلاحطلبی و یک اصولگرایی جدید وجود دارد، نهتنها حفظ شود، بلکه بتواند با حل مسئله، خودش را در سطح اجتماعی به خوبی امتداد دهد.