درباره تهدید اصلی که متوجه شرایط امروز ایران و دولت پزشکیان است
خطر روزمرگی
در اقلیم گمشده خرد و مصلحت در ایران معاصر، آنچه همیشه خطر اصلی بوده است و خواهد بود، نه دشمنان خارجیاند و نه دشمنیهای نابخردان داخلی؛ بلکه روزمرگیها و سرگرمیهایی است که ریزودرشت، ما را در حصار خود گرفتار میکند و وقتی چشم باز میکنیم، میبینیم عمر و سرمایه و همه آنچه را که برای آن جنگیدهایم، از دست دادهایم و سپس، حسرت این را میخوریم که ایکاش همان نقطه آغاز باقی مانده بودیم و اینهمه عقب نمیرفتیم.
همه دولتهایی که در نیمقرن گذشته در ایران سرکار آمدهاند، تنها در یک چیز مشترک بودند و آنهم، شعار و وعده برای بهبود و اصلاح است. همه از روز اول شعار «تغییر» دادند، همه شور و امید آفریدند. اما نقطه پایان همه، تنها یک واقعیت بود و آنهم اینکه چندان اتفاقی اساسی و متناسب با آن وعدههای تغییر رقم نخورد و بخش مهمی از وقت و انرژی دولت و ملت، صرف روزمرگیهای خستهکننده، سرمایهسوز و اسفبار شد.
شاید این سخنان آزاردهنده باشد، شاید به مزاج خیلیها خوش نیاید، شاید خیلیها چنین سخنانی را برنتابند و آن را منفیبافی بدانند؛ اما آیا تغییری در واقعیت ایجاد خواهد شد؟ گاهی بعضی خبرهای ساده و پیشپاافتاده تمام باورها و وجود انسان را میسوزاند. خبرهایی که خیلیها آن را بیارزش تلقی میکنند؛ اما حقیقت این است که در واقع، همین خبرهاست که بیتفاوتی نسبت به آن، حتی بسیار نگرانکنندهتر از خطر تهدید حمله نظامی به این اقلیم و وطن رهاشده است. حتی اگر رژیم نتانیاهو تهدید به حمله اتمی میکرد، اینقدر هولناک نبود.
پنجاه سال پیش این مملکت یکی از بهترین استادیومهای ورزشی خاورمیانه را داشت که به آن فخر میفروخت؛ اما امروز یک زمین چمن مناسب که تیم ملی بتواند مسابقهای آبرومند برگزار کند، ندارد و رسانههای کشورهایی که پنجاه سال پیش حتی توان داشتن یک تیم فوتبال آبرومند را نداشتند، پیشنهاد میدهند که برای ایران یک استادیوم بسازند تا آبروی خاورمیانه حفظ شود. چه اتفاقی افتاده است که به این روز افتادهایم؟ در هر حوزهای که سرک بکشیم، حال و روزمان همین است؛ جز چند حوزه که آنهم درخور تأمل است و اتفاقاً، همان جایی است که خواسته یا نخواسته روزمرگی بر آن غلبه نداشته است.
آیا کسی، گروهی، حزبی، دستهای یا دولتی در این وضعیت، متهم و مقصر است؟ اگر به چنین پاسخی حتی فکر هم کنیم، دچار یک خطای بزرگ و راهبردی شدهایم؛ چون همه ما مقصریم. مایی که حتی با سکوت و بیتفاوتی خود، این مسیر ناهموار را هموار کردهایم. مایی که فرهنگ بیتفاوتی و دورویی را جایگزین فرهنگ درست کردهایم، مایی که اندیشه نفرت را جای درخت دوستی نشاندهایم، مایی که دین رحمانی را به غضب خدایی تفسیر کردهایم، مایی که وحدت و همبستگی را غلط نوشتهایم و «با خود بودن» را جای «با دیگری بودن» نشاندهایم. آنچه بیش از همه یاد گرفتهایم و املای آن را در هر امتحانی بیست میگیریم، توانایی در ساختن بحران است. تولید ناامیدی است. آنهم نه برای دشمنان، بلکه برای خودمان.
امروز پس از پشت سرگذاشتن سالهای حسرت و ناامیدی، دولتی سرکار آمده است که جان خسته انسان ایرانی را تاحدودی حیات دوباره بخشیده است. فردی سکاندار دولت شده است که حرفهایش به دل مینشیند. خیلی زود است اگر بخواهیم برای دولت پزشکیان سرنوشت دولتهای پیشین را ترسیم کنیم. اما واقعیت این است که هرچه زمان میگذرد، این التهاب درونی بیشتر شعلهور میشود که نکند او هم در این تاروپود عنکبوتی گرفتار شود. او هم به همان چاهی بغلتد که دیگران غلتیدند.
او هم اسیر همان قومی شود که با بهبه و چهچه عدهای در صدر نشست و بعد آنچه رخ نمود، پیمودن همان مسیر بیانتهای چالش و بحرانهایی بود که همه گامبهگام پرورده شدند تا این اقلیم همچنان در تنگنای بحرانها به خود مشغول باشد و نتواند گامهای فرورفته در مردابهای بیکفایتی را از زنجیرهایی که با توهم بههم گره خوردهاند، بگشاید. وعدهها و شعارها فراموش شود و امیدها به یأس و سرخوردگی بیانجامد.
اکنون دولتی استقرار یافته است که رئیس آن در نشست خبری ابرپروژه آن را «امید» معرفی میکند. آنهایی که باید وزیر و رئیس شوند و در صدر نشینند، به میمنت و مبارکی استقرار یافتهاند که دست بر قضا، اغلب از خوباناند و نام نیک و سابقه درخشان دارند.
اما آنچه این روزها بیش از هرچیز نگرانکننده است، بحرانهایی است که بازتولید میشود و به طرز عجیبی هم، خود را با راه و روش دولت جدید تطبیق میدهد. انگار از یک پتانسیل درونی پویا برای تطبیق برخوردار است. هنوز مسئولان جدید وزارت خارجه هیچ گام عملی برای ورود به تعامل با جهان برنداشتهاند که سنگی بزرگ بر سر راهشان قرار گرفته است.
اعلان فروش موشکهای بالستیک به روسیه آنهم از سوی کسانی که نه سر پیازند و نه ته آن، و پیامد آن یک بحران دیگر که روشن است پشت آن یک بازی سیاسی است؛ یک بحران برای وزارت خارجه است. یک چالش دیپلماتیک است که انرژی زیاد باید مصروف حل آن شود. هیچکس نپرسید چرا و چگونه چنین اخباری و چنین بحرانی بهوجود آمد و چه پیامدی خواهد داشت؟ این همان روزمرگی و طنابی است که سالها سیاست خارجی ما را به آن بستهاند و گسستن از این طناب، نیازمند یک تصمیم بزرگ است که ایکاش هرچه زودتر گرفته شود.
مهمترین وعده و شعار پزشکیان بعد از وفاق داخلی که بحمدالله اکنون تاحدودی در مسیر درستی است، تعامل با جهان است. آنهم آن قسمتی از جهان که با آنها مشکل و اختلاف داشتیم. بهتر است حداقل با خود صادق باشیم. مشکل ما با جهان، همسایگان دوست و همپیمان و رفقای روسی و چینی نبوده و نیست. بلکه مشکل ما انسداد روابط متوازن با آمریکا و اروپاست و تا زمانی که با قاطعیت و شفاف مبانی این انسداد را نبینیم و حل نکنیم، کاری برای تعامل با جهان نکردهایم و سیاست خارجی ما از آن نقطهای که در این سالهای اخیر بوده، گام مهمی به جلو برنخواهد داشت.
این تنها تعامل سیاسی با آمریکا و اروپا نیست که باید درباره آن تصمیم شفاف بگیریم. بلکه دومین و شاید مهمترین وعده آقای پزشکیان، حل مسائل مربوط به معیشت و تولید و سرمایهگذاری است که آنهم منوط به باز کردن قفل گردش پولی ایران در بازار ارزهای معتبر جهانی است؛ دلار و یورو. تحقق این هدف هم دو راهحل مشخص دارد: اول، روشن کردن سرنوشتFATF و دوم، تبیین مکانیسم رابطه اقتصادی و سیاسی با آمریکا. این دو موضوع، بحث امروز است؛ نه فردا و قبل از هرچیز باید تابوی مباحثه کارشناسی درباره آن شکسته شود و از منظر کارشناسی به این موضوعات در رسانههای عمومی و ملی پرداخته شود.
متاسفانه تحتتاثیر فضای روانی و برخی گردنکلفتیهای رسانهای، دولت آقای پزشکیان و شخص رئیسجمهور و مشاوران و معاونان کاربلدی چون دکتر ظریف از ورود به این عرصه اجتناب میکنند. این وضعیت، مسیر حل مشکلات را طولانیتر و فرصت برای ادامه بحرانها را بیشتر خواهد کرد. آقای پزشکیان و مجموعه دولت چهاردهم، باید خود را از روزمرگیها، حاشیهها و بحرانها نجات دهند و راه آنهم، اولویت دادن به موانع اصلی برای حل مشکلات کشور است.