گفتاری از علی شکوریراد: پزشکیان چگونه در صخره ستبر بنبست، شکاف ایجاد کرد؟
وفاق و توفیق در دولت چهاردهم
علی شکوریراد: من دریافتم از فطرت دکتر پزشکیان این است که او در انتخابات رقیب داشت و برای غلبه بر رقیبش مبارزه انتخاباتی کرد اما زمانی که انتخاب شد، ردای رقابت را از تن درآورد و دیگر رقیب برای خودش ندارد، یعنی کسی را رقیب خودش نمیداند زیرا که میخواهد چترش همه را در بر بگیرد.
نشست فصلی سازمان معلمان ایران در حالی برگزار شد که در یکی از این نشستها، علی شکوریراد، عضو هیئترئیسه جبهه اصلاحات و همچنین عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت بهعنوان یکی از سخنرانها دقایقی به بیان نکتههایی پیرامون مسعود پزشکیان و وفاق ملی پرداخت. آنچه در زیر میخوانید، متن سخنرانی علی شکوریراد، عضو هیئت رئیسه جبهه اصلاحات در این نشست است.
وفاق یکی از هشت مؤلفه حکمرانی خوب است و بحث جدیدی به شمار نمیرود. این بحث مدتهاست در جهان در موضوع حکمرانی خوب مورد بحث قرار گرفته است. «مشارکت، حاکمیت قانون، شفافیت، پاسخگویی، حقوق برابر، اثربخشی و کارآیی، مسئولیتپذیری و وفاق» مؤلفههایی هستند که صاحبنظران حوزه علوم سیاسی و حکمرانی، بهعنوان لازمههای حکمرانی خوب برشمردهاند و راجع به آن هم بحث و گفتوگوهای زیادی صورت گرفته است که من خیلی وارد آنها نخواهم شد و در اینجا وفاق را مورد توجه قرار میدهم.
حکمرانی خوب و وفاق
شکلگیری وفاق عمومی به این منظور مورد توجه قرار گرفته است که کار بزرگی را نمیتوان در هیچ جا انجام داد مگر اینکه همه در آن کار موافق و همدل باشند و یا حداقل در برابر آن کار، کارشکنی نکنند و به همین دلیل، در موضوعات حکمرانی باید به سراغ کارهایی رفت که بتوان بیشترین وفاق را در مورد آنها به وجود آورد.
اگر بتوان بیشترین وفاق را ایجاد کرد، بیشترین توفیق هم بهدست خواهد آمد ولی اگر این وفاق به وجود نیاید، چون نیروها یکدیگر را خنثی میکنند، توفیق هم کمتر بهدست خواهد آمد. به همین علت برای بهدست آوردن وفاق نیاز است که بیشتر از اختلافات، بر مشترکات تاکید شود؛ یعنی اینکه به دنبال این باشیم مشترکات را پیدا کنیم.
اگر بخواهیم در این زمینه به بحث بپردازیم، باید توجه داشت بهطور معمول در جامعه موضوعاتی وجود دارد که درصدهای وفاق درباره آنها متفاوت است. حالا اگر مثلاً بخواهیم بگردیم و بگوییم جامعه امروز ما در چه موضوعی بیشترین وفاق را دارد، به نظر میرسد که روی موضوع عدالت، وفاق زیادی وجود داشته باشد اما باید توجه داشته باشیم که روی این موضوع هم به لحاظ اولویتبندی ممکن است وفاق وجود نداشته باشد. پس در مجموعه این موضوعات، وقتی آنها را فهرست میکنیم، باید سراغ موضوعاتی برویم که وفاق بیشتری روی آنها وجود دارد.
موضوع حل مسئله
بعد از موضوع حکمرانی خوب، آن چیزی که مد نظر صاحبنظران حوزه علوم سیاسی و حکمرانی قرار گرفت، موضوع «حل مسئله» بود. یعنی گفتند که رویکرد ما باید رویکرد حل مسئله باشد، بیاییم مسائل را در جامعه شناسایی کنیم و بعد براساس میزان وفاقی که درباره آنها وجود دارد، یک به یک شروع به حل آنها کنیم.
چون وقتی میگوییم برای حکمرانی خوب این 8 مؤلفه وجود دارد و باید همه اینها را تدارک ببینید تا یک حکمرانی خوب بهدست آورید، ممکن است خیلی زمان ببرد و ممکن است خیلی هم امکان آن فراهم نباشد. به همین دلیل، گفتند به جای اینکه بگوییم باید ما به حکمرانی خوب برسیم، بگوییم که رویکرد حل مسئله داشته باشیم و مسائل را یک به یک حل کنیم، مسائل را براساس وفاق عمومی شناسایی کرده و براساس آن مسائل اصلی که وجود دارد، برای آنها وفاق به وجود بیاوریم و برویم آنها را حل کنیم.
یعنی ما کلاً مسائل را تفکیک کنیم و به جای اینکه همه را یکجا حل کنیم، دانه به دانه حل کنیم تا دستاورد داشته باشیم. چون وقتی شما میگویید حکمرانی خوب و میخواهید همه را یکجا داشته باشید و امکان یکجا داشتن همه فراهم نیست، دستاوردی هم ندارید و در نتیجه سرخورده خواهید شد. برای اینکه نیروهای سیاسی جامعه سرخورده نشوند، رویکرد حل مسئله پیشنهاد شده است که براساس آن برویم و مسائل را یک به یک حل کنیم و مسائلی هم که قرار است حل کنیم، مسائلی است که روی آنها وفاق بیشتری وجود دارد.
ویکی پدیا، مدل وفاق
درباره وفاق یکی از دوستان مثالی میزد که خیلی جالب بود. میگفت شما نگاه کنید در فضای مجازی مثل توئیتر، اینستاگرام و فیسبوک، یک شبکه اجتماعی دیگری وجود دارد که از اینها متفاوت است و آن «ویکیپدیا» است. ویکیپدیا هم در حقیقت یک شبکه اجتماعی است چون با مشارکت کاربرها پیش میرود و اینطور نیست که یک کانالی با ارتباط یکطرفه باشد. کاربرها همه در شکلگیری و توسعه آن مشارکت دارند ولی ویکی پدیا یک فرق با دیگر فضاها دارد.
مثلاً شما در توئیتر نظر خودتان را میگذارید و دیگران با کامنتهایشان نظر شما را تایید یا رد میکنند. این کار در حقیقت این است که یک نفر یک اکت نشان میدهد و یک نفر میآید واکنش نشان میدهد و هیچ تعاملی بین این دو نیست ولی در ویکیپدیا یک نفر میآید یک موضوع، مقاله و یا واژهای را تعریف میکند و آنجا میگذارد.
اگر آن تعریف مورد قبول دیگران نباشد، دیگران میآیند و آن را عوض میکنند و چیز دیگری جای آن میگذارند و این باعث میشود که این رقابت و تنازع دائماً در اینجا وجود داشته باشد، یعنی میتواند چیزی را که شما گذاشتهاید، یک نفر دیگر بیاید و بردارد و چیز دیگری جای آن بگذارد. آن وقت شما برای اینکه چیزی در ویکیپدیا بگذارید، ناگزیر هستید که به این فکر کنید که آیا چیزی که میگذارید، کسی میآید آن را بردارد و یک چیز دیگر جایگزینش کند یا خیر؟ بنابراین خودتان، خودتان را اصلاح و تعدیل میکنید و به این سمت میروید که در ویکیپدیا مطلب را طوری بگذارید که مخالف نداشته باشد و بماند.
بنابراین برای ماندگاری مطلبتان، خودتان دست به تعدیل خودتان میزنید. این در حقیقت مفهوم وفاق است، یعنی مفهوم متعالی وفاق را شما میتوانید در ویکیپدیا پیدا کنید که چگونه کاربرهای مختلف با نظرگاههای مختلف میآیند و درباره یک موضوع به توافق میرسند و آن موضوع ماندگار میشود. یعنی از اول رقیب را ملاحظه میکنند، یکجانبه مطلب را نمیگذارند و این در حقیقت مفهوم وفاق و یک تجربه خوبی است که میتوان به آن استناد کرد.
وفاق از جنگ تا دوم خرداد
در تاریخچه وفاق در جمهوری اسلامی اگر به صورت سریع بخواهیم اشارهای داشته باشیم، میتوان گفت که ما در زمان جنگ و در دولت مهندس موسوی، نوعی وفاق داشتیم. یعنی جنگ در حقیقت یک موضوعیتی داشت که همه را همگرا میکرد و وفاق ایجاد میکرد. در دوران آقای هاشمی هم که بعد از رحلت حضرت امام بود، یک دولت مرکب از جناحهای مختلف تشکیل شده بود که میتوانیم بگوییم آن هم به نوعی دولت وفاق بود، منتها سیاستهایی که اعمال میشد، سیاستهایی بر مبنای وفاق نبود، یعنی سیاستهایی که آقای هاشمی دنبال میکرد، سیاستهای خود ایشان بود.
این سیاستها در یک فرآیندی شکل نگرفته بود که وفاق در آن به منصه ظهور برسد ولی دولت چون از جناحهای مختلف بود، یک نوع وفاق بود البته همه جناحها را هم در بر نمیگرفت و جناحهایی که در حقیقت در آن زمان با حاکمیت سازگارتر بودند، آنها را شامل میشد. در آن دوران و در آن شرایط یک حالت وفاقگونهای وجود داشت تا موضوع نظارت استصوابی آمد و کلاً وفاق را منهدم کرد.
از دوقطبی تا یکدستسازی
اساساً شاید بتوان این تعبیر را به کار ببریم که نظارت استصوابی، دشمن اصلی وفاق شد؛ چراکه میآمد نیروها را براساس سلیقه از گردونه کار در حاکمیت حذف میکرد و این نهایتاً منجر به یک دوقطبی در جامعه شد که این دوقطبی ایجادشده در جامعه، به صورت انتخابات در دوم خرداد 76 خودش را نمایان کرد. میخواهم بگویم که در دوم خرداد در واکنش به نظارت استصوابی که بیشتر در مجلس اعمال شده بود، شاهد شکلگیری یک دوقطبی بودیم که طی آن بخشی از جامعه اصلاحطلب و بخش دیگر محافظهکار شدند.
البته دوم خرداد هم عنوان اصلاحطلبی را از ابتدا نداشت و تقریباً یک سال، یکسالونیم بعد از دومخرداد عنوان اصلاحطلبی به دومخردادیها داده شد وگرنه قبل از آن جناح دوم خرداد یا دوم خردادیها خطاب میشدند و آن سمت هم محافظهکارها یا جناح راست قرار داشتند. بعداً در دولت احمدینژاد آنها از اسم محافظهکار و جناح راست خوششان نیامد و آمدند اسم اصولگرا را برای خودشان انتخاب کردند تا بتوانند بهتر با آن راه بیایند و بنابراین بعد از آن تبدیل به اصلاحطلب و اصولگرا شدند.
درحالیکه اصلاحطلبها خودشان همه اصولگرا بودند و همه اصولگرایان هم ضداصلاحات نبودند ولی به هر حال این دو عنوان برای آنها استفاده شد و یک دوقطبی شکل گرفت. وقتی که دوقطبی شکل بگیرد، با وفاق سازگار نیست، یعنی وقتی دوقطبی شکل میگیرد، بخشی از نیروها میخواهند بخش دیگری از نیروها را از صحنه به در کنند و فقط خودشان باشند.
البته ممکن است شما بگویید در جهان و در کشورهای مختلف این دوقطبی وجود دارد و این رقابتها وجود دارد. در جواب باید گفت بله، در فضای دموکراتیک این رقابتها وجود دارد ولی حتی در دنیای دموکراتیکی که ما در کشورهای دیگر میبینیم، آنها نوع دیگری از وفاق را در درون خودشان دارند که اینجا ما آن را نه میخواهیم رد کنیم و نه به آن بپردازیم.
در دوم خرداد، این دوقطبی شکل گرفت و اصلاحطلبی دومخرداد در حقیقت این رویکرد دوقطبی را در درون خودش داشت و به همین علت با چالشهایی مواجه شد که من برای کوتاه شدن بحث از آنها صرف نظر میکنم تا به بیانیه گام دوم رسیدیم.
عدهای با تمسک به بیانیه گام دوم در حقیقت در راستای نظارت استصوابی، دوباره یک تقابل جدیدی با وفاق به وجود آوردند، یعنی آن مقدار اندک وفاقی هم که در جامعه باقی مانده بود، آن را مورد هدف قرار دادند و آمدند یک بخش کوچکی از جامعه را بالا کشیدند و یک بخش بزرگی از جامعه را به حاشیه راندند. آنها با بیانیه گام دوم در حقیقت میخواستند حاکمیت یکدست ایجاد کنند که شعارش خالصسازی بود و طبیعتاً این حاکمیت یکدست و خالصسازی به این معنی است که جامعه کاملاً دوپاره و دوقطبی شده بود و در چنین جامعهای هم انتظار توفیق نیست.
به همین علت است که وقتی حاکمیت یکدست شکل گرفت، خیلی زود مشخص شد که توفیقی نخواهد داشت چون از هیچ نوع وفاقی بهرهمند نیست و خیلی سریع ناکارآمدی آن مشخص شد، تعارضات داخلی در آن آشکار شد، گسترش نارضایتی پدید آمد و اعتراضات شکل گرفت. بحران بینالمللی هم به دلیل همان توهماتی که حاکمیت یکدست داشت، مزید بر علت شد و با کاهش مشارکت مردم در انتخابات، عدم مشروعیت هم اضافه شد که در انتخاباتهای پشت سر هم، تکرار شد.
دو مؤلفه شکست حاکمیت یکدست یکی همین کاهش مشارکت در انتخابات بود و دیگری اعتراضاتی بود که در حرکت اعتراضی 1401 خودش را آشکار کرد که اینها تاثیربسزایی در این موضوع گذاشت که حاکمیت یکدست شکست بخورد و حکمرانی که در کشور وجود دارد، به این جمعبندی برسد که اینگونه دیگر نمیتواند ادامه دهد و به همین علت به انتخاباتی تن داد که ظرفیت مشارکت مردم را به صورت حداقلی داشت.
به همین علت انتخابات ریاستجمهوری برگزار شد، به امید اینکه مشارکت با وجود یک کاندیدای اصلاحطلب به بالای پنجاه درصد برسد. مشارکت به بالای پنجاه درصد نرسید اما آن کاندیدای اصلاحطلب پیروز شد که الان وارد تحلیلهای آن نخواهیم شد.
گفتمان پزشکیان
گفتمان دکتر پزشکیان که در این انتخابات منشأ تحول شد، چه بود؟ یعنی چه کار کرد؟ به نظر من گفتمان دکتر پزشکیان یک گفتمان سادهای بود؛ دو سه عنوان داشت. یکی اینکه دعوا نکنیم. دوم اینکه کار کارشناسی مبنای کارها باشد و سوم اینکه عدالت را در جامعه داشته باشیم. البته چیزهای دیگری هم مطرح کرد که جسته و گریخته بود اما وفاق درباره آن سه مورد، امکانپذیرتر است.
اگر حرفهای دیگر را کمتر زد و به مؤلفههای دیگر حکمرانی خوب کمتر اشاره کرد، به این علت بود که میخواست وفاق بیشتری را بهدست آورد. بنابراین کمتر حرف زد، حرفهایش را تکرار کرد تا حرفهای زیادی که میزند، به وفاق آسیب وارد نکند. به نظر من این کارهایش هوشمندانه بود. او حتی برنامه هم نداد زیرا برنامه میتواند منشأ اختلاف باشد و تیم هم از ابتدا معرفی نکرد.
هر کسی هم آمد و گفت میخواهم کار کنم، پذیرفت. حتی یکبار سوال کردند که چرا فلانی به ستاد شما آمده است، گفت من میخواهم رای جمع کنم؛ هر کس میخواهد کمک کند من رای جمع کنم، بیاید. این کارها به نظرم هوشمندانه بود منتهی این هوشمندی فطری بود و لزوماً هوشمندی سیاسی نبود که از قبل درباره آن برنامهریزی صورت گرفته باشد و به آن فکر شده باشد.
براساس فطری کارهایی که به نظرش میرسید را انجام داد ولی این کار فطری نتیجه داد. من یکبار به یک نفر گفتم که این صاحبنظران و دانشمندان علوم سیاسی کمتر رئیسجمهور میشوند، اینها علوم سیاسی را تدوین میکنند، دیگران اینها را میخوانند و برای حکمرانی از آنهایی که نوشته شده، بهره میگیرند، براساس آنها به قدرت میرسند و فعالیت آنها تبدیل به سوژه برای نوشتن کتاب توسط اندیشمندان علوم سیاسی میشود.
دکتر پزشکیان هم به نظرم یکی از این موارد است که شاید بعداً دربارهاش کتاب بنویسند که چطور یک فردی که پزشک بود و خیلی هم کار حزبی نکرده بود و شاید خیلی هم مطالعات سیاسی نداشته است، منشأ یک تحول مهم در کشوری شد که آسیبدیده بود و مسئله داشت.
فطرت پزشکیان
من دریافتم از فطرت دکتر پزشکیان این است که دکتر پزشکیان در انتخابات رقیب داشت و برای غلبه بر رقیبش مبارزه انتخاباتی کرد اما زمانی که انتخاب شد، ردای رقابت را از تن درآورد و دیگر رقیب برای خودش ندارد، یعنی کسی را رقیب خودش نمیداند زیرا که میخواهد چترش همه را در بر بگیرد و واقعیت همین است.
ما مینشینیم و درباره آرایش سیاسی بحث میکنیم و مثلاً میگوییم که اصولگراها این دستهها هستند و یا اصلاحطلبان شامل این دستهها میشوند اما پزشکیان توجهی به این مسائل ندارد، یعنی اینطور نمیبیند و این آرایشهای سیاسی را هم نمیداند. به آدمها نگاه میکند و اگر احساس کند یک آدمی به درد کار میخورد، در ذهنش این موضوع جایی ندارد که این آدم تعلق به کدام جریان سیاسی دارد و از آن آدم استفاده میکند.
شناختی که من از دکتر پزشکیان پیدا کردهام اینطور است. در این عالم به نظر من، عالم رفاقت برای او بر عالم سیاست ارجحیت دارد، یعنی با کسانی که رفاقت داشته، به آنها اعتماد میکند و به کارشان میگیرد، هر چقدر هم بگویید که این آدم اینطوری است، میگوید من که با این رفیق هستم و این را قبول دارم.
کاری که پزشکیان کرد
این همه یک نوع کارکرد است و من نمیتوانم بگویم بد یا خوب است، فقط میتوانم بگویم که با سلیقه ما متفاوت است ولی هنوز زود است که ما قصد داشته باشیم درباره این رویکرد قضاوت کنیم و بگوییم که آیا این رویکرد جواب خواهد داد یا خیر. البته ممکن است جواب بزرگی هم بدهد و خیلی نتیجهبخش باشد. در نقطه مقابل هم ممکن است بعداً بفهمیم که خیر اینطور نیست و سرش کلاه رفته است. ولی در مجموع هنوز زود است که قضاوت کنیم.
بنابراین ما براساس معیارهای خودمان نباید به سرعت دکتر پزشکیان را مورد قضاوت قرار دهیم و بگوییم این رویکردها غلط است. کاری که دکتر پزشکیان کرده، این کار بوده که آمده اولاً اصلاحطلبی دوم خردادی را به محاق برده است. ما از این موضوع خوشمان نمیآید اما باید بدانیم که این کار را کرده است. اصلاحطلبی دوم خردادی که بر مبنای دوقطبی بودن کار میکرده را به محاق برده و از آن طرف شیرازه اصولگرایان را از هم گسسته است.
اصولگرایانی که در حاکمیت بودند و یک شیرازهای داشتند که کمک میکرد تا اینها بتوانند کارهایشان را پیش ببرند یا قدرتشان را حفظ کنند، شیرازه آنها را هم از هم گسسته است. بنابراین در دو جهت آمده و دو کار کرده که ما میتوانیم این را درک کنیم و او را تشویق و حمایت کنیم که کارش را انجام دهد و بگوییم که اگر با انتصاباتات ممکن است درک نکنیم در حال چه کاری هستی، اما میفهمیم که کار خوبی میکنی. این کار را ادامه بده، امیدواریم که نتیجه بگیری.
به همین علت دکتر پزشکیان الان دارد سعی میکند که چترش را گستردهتر کند تا تعارضی وجود نداشته باشد و بتواند کارها را پیش ببرد و الان هم دارد این کارها را انجام میدهد. اما اگر مثلاً میآمد تمام انتصاباتش را از اصلاحطلبان انجام میداد، معلوم بود که اصولگرایان دوباره میرفتند و یکپارچه میشدند و دوباره شیرازه آنها مستحکم میشد و به دوره قبل و همان دوقطبی که وجود داشت، برمیگشتیم که به صخره ستبر بنبست برخورد کرده بودیم.
الان این صخره ستبر بنبست با حضور دکتر پزشکیان ترک برداشته و در حال ریختن است و ما باید اجازه دهیم این کار انجام شود. این نشاطی که الان وجود دارد که به هر حال احساس میکنند همه میتوانند برای خیر عمومی منشأ اثر باشند، حفظ میشود.
راه توفیق پزشکیان
دکتر پزشکیان آمده و اولین کاری که کرده، رابطه با رهبری را تنظیم کرده و اعتماد رهبری را جلب کرده و این کار خیلی خوبی بوده است و اگر این اعتماد ایجاد نمیشد، بقیه کارها هم انجام نمیشد. بنابراین هرگز نباید از او بخواهیم کاری کند که این رابطه تضعیف شود. بعضیها میآیند و از دکتر پزشکیان مطالباتی میکنند که لازمه این مطالبات این است که با رهبری به چالش برسد. پزشکیان براساس همان گفتمان ساده خودش که «دعوا نکنیم، کار کارشناسی انجام دهیم و عدالت را رعایت کنیم» با رهبری به یک تعاملی رسیده و با همین تعامل کارها را پیش میبرد و این خیلی خوب است.
همچنین چترش را گسترده و دایره شمول او بزرگتر شده است. ما سالها با دوستان اصلاحطلبمان بحث میکردیم و میگفتیم که حاکمیت را یکپارچه نبینید. قبل از انتخابات مجلس در جلسهای، یکی از دوستان میگفت اگر میخواهیم در انتخابات مجلس دستاورد داشته باشیم، باید یک جریان درست شود. من آن موقع گفتم که اگر ما بخواهیم اکت سیاسی داشته باشیم و یک جریان راه بیاندازیم، تنها جریانی که میتوانیم راه بیاندازیم، جریان ضدپایداری است و این اتفاق در انتخابات ریاستجمهوری افتاد و ما جبهه پایداری که میخواست به قدرت برسد و در آستانه رسیدن به قدرت هم بود را ناکام کردیم.
حالا جبهه پایداری که شکست خورده، دیگر آن جبهه پایداری قبل نیست. 60 نماینده عضو جبهه پایداری در مجلس تبدیل به 30 نماینده شده است. بنابراین ما نباید هر کسی را که قبلاً برچسب جبهه پایداری روی او بود را با همان شرایط دوره انتخابات محک بزنیم. بنابراین تقریباً میتوانم بگویم که ما در فرآیند انتصابات در دولت، کسی که برچسب جبهه پایداری داشته باشد را نداریم اما متاسفانه برخی دوستان اصلاحطلب مرتب تکرار میکنند که فلانی از جبهه پایداری است و میخواهند به این موضوع دامن بزنند.
این را نباید دامن زد. ما تا جایی که میتوانیم باید جبهه پایداری را لاغرتر و کوچکتر کنیم. بنابراین اگر هم کسی وجود دارد که قبلاً با جبهه پایداری بوده اما الان از آنها فاصله گرفته را به این سمت بکشیم. به همین علت باید رویکرد ما همین باشد و درک کنیم که دکتر پزشکیان در حال انجام چه کاری است و وارد تعارض با این انتصابات نشویم. تعارض با این انتصابات ما را از کلان قضیه بازمیدارد و کلان قضیه هم خوب دارد پیش میرود.
نکته دیگر بحث کارشناسی است. من اخیراً شنیدهام که بحث سواحل مکران هم که از گذشته درباره آن مباحثی بود، ایشان گفته همه را کنار بگذارید و بروید کارشناس خارجی بیاورید. این خیلی اتفاق مهمی است که بگوییم اشکالی ندارد که از کارشناس خارجی استفاده کنیم. ما در داخل اگر کارشناس داخلی هم بیاوریم، روی او اعمال نفوذ خواهد شد اما کارشناس خارجی زیر بار اینطور مسائل نمیرود و آن نهادها نمیتوانند اعمال نفوذ کنند. این بحث خیلی مهم است که ما بتوانیم از کارشناسان خارجی استفاده کنیم که فارغ از مسائل داخلی موضوع را بررسی کنند و یک چیز خوب عرضه کنند.
موضوع بعدی پیجویی عدالت است که شاخصترین پیجویی عدالت دکتر پزشکیان تا به الان، پیجویی در عدالت آموزشی بوده است که از نظر توزیع امکانات در مناطق محروم و رقابت عادلانه در ورود به دانشگاهها و همچنین توزیع سهمیهها مورد توجه دکتر پزشکیان بوده است. به نظر من اگر بخواهیم در کشور شروع به اصلاح امور کنیم، یکی از اولین مسائل، مسئله آموزش است. ما تا زمانی که آموزش را درست نکنیم، بقیه مسائل به راحتی درست نخواهد شد. بنابراین دکتر پزشکیان خیلی خوب به مسائل اصلی رسیده و عدالت آموزشی را خیلی خوب دنبال میکند.
همچنین مبارزه با فساد را هم به جای اینکه شعار دهد، در عمل در حال انجام است. در دولت قبلی همه شعار فساد میدادند اما پیشرفتی نداشت اما من فکر میکنم با هژمونی دکتر پزشکیان بهعنوان رئیسجمهور که آلوده به فساد نیست و زیرمجموعهها را وادار میکند که از فساد دوری کنند، مبارزه با فساد بهتر از دورههای قبل انجام خواهد شد. البته خیلی شعار نمیدهد اما در عمل این کار را انجام میدهد و همه میدانند در دوره پزشکیان نباید سراغ این چیزها بروند. دوره قبل هم ایرادش این بود که به جای مبارزه با فساد، مبارزه با مفسد، آن هم مفسد غیردولتی در دستور کارش بود که به جایی نرسید.
و آخرین مطلب هم تنشزدایی در روابط خارجی است که میتواند بحرانهای ما را رفع کند. مشکل اصلی کشور وجود تنش در روابط خارجی و متعاقب آن تحریمهاست که به این موضوع توجه زیادی داشته است و به نظر میآید دکتر پزشکیان با 90 دیدار در این مدت، توانسته یک فضای مثبتی را برای حل تنشها به وجود بیاورد. بعد از آن طبیعتاً، به مؤلفههای دیگر حکمرانی شامل «شفافیت، مسئولیتپذیری، حاکمیت قانون، پاسخگویی، مشارکت، اثربخشی و کارایی» توجه خواهد کرد.