معرفتشناسی انتخابات در تهران، ماراتُن یا لاتاری؟
از بین 3 هزار و 372 نامزد انتخابات تهران، 2874 نامزد، کمتر از یک هزار رای گرفتند و 126 نامزد نیز، کمتر از یکصد رای! از سویی تعدد نامزدها را بهعنوان نشانهای از رونق و شکوه به رخ میکشند. ولی از دیگر سو، با ایجاد گرداب «کنشگران ناشناس»، اساس و ماهیت «امکان انتخاب» و «رجحان» را به چالش میکشند. در این یادداشت، به بررسی این موضوع میپردازم که حضور «زیاده از حد» کنشگران و بازیگران، به نفع نهاد سیاست و توسعه دموکراسی است یا عامل خسران؟
6 هزار کاندیدا برای 30 کرسی
کندوکاو عمیق در باب معرفتشناسی سیاسی رقابت انتخاباتی در ایران، کار آسانی نیست. چراکه تعریف حاکمیت سیاسی جمهوری اسلامی از انتخابات، با نُرمها و هنجارهای رایج نسبتی ندارد. انتخابات در ایران، علاوه بر نواقص عمده حقوقی و سیاسی، از معضل معرفتشناسی رنج میبرد و عملاً با پدیدهای از جمع اضداد روبهرو هستیم که میتوان آن را «انتخابی برای انتخاب نکردن» نامید. شکل و شیوهی برگزاری، با وجود تجربه و تاریخچهی طولانی؛ همچنان شلخته، شلوغ، سنتی و زمانبر و فرساینده است و باید انگشانتان را خیس کرد و رای شمرد! مردم هم سرگردانند، حزب و سازمانی در کار نیست و در اغلب موارد، حتی در حد امکان تست هندوانه، راهی برای بررسی وجود ندارد!
بیایید کاری با ابعاد حقوقی انتخابات، تفکیک یا وحدت قوا، نظارت استصوابی و مسائل مشابه به آن نداشته باشیم. فرض را بر صحت تمام ارقام و اظهارات مجری انتخابات (وزیر کشور) بگیریم و در باب دلایل آسانگیری در احراز هویت، طولانی شدن شمارش و دیگر جزئیات مرسوم، مته به خشخاش نگذاریم! اینها را کنار بگذاریم و دوربین را تنها روی انتخابات حوزه تهران زوم کنیم.
در لیست بلندبالای نتایج انتخابات تهران، غالب نامزدها، ناشناس بودند و جستوجو برای یافتن اطلاعاتی درباره آنها بینتیجه بود. چون شهرت و اعتبار خاصی ندارند، تجربه و اندوخته سیاسی، اجرایی و یا تخصص مرتبط ندارند اما میخواستند سیاستمداران شناختهشده و صاحب تجربه را کنار زده و وکیل مردم شوند! اما چرا باید قریب به 6 هزار نفر در یک شهر داوطلب نمایندگی مجلس شوند؟! پایتختی که فقط صاحب 30 کرسی از 290 کرسی مجلس است. یعنی هر یک کرسی سبز خوشنشین تهران، 187 مشتری مشتاق داشت! البته شورای نگهبان 578 داوطلب را با جواب «ردصلاحیت» به خانه فرستاد و یک هزار و 11 نفر را با پاسخ «عدم احراز صلاحیت»؛ از تفاوت رد و عدم احراز صلاحیت بگذریم. از خیل مشتاقان تهران، 360 نفر نیز اعلام انصراف کردند و دست آخر، 3 هزار و 372 نفر در میدان ماندند.
انتشار خبر تمسخرآمیزی درباره یکی از نمایندگان تهران که فقط 33 رای گرفته، ما را به لیست طولانی نتایج آرای کل 3 هزار و 372 نفر نامزدها میرساند. اما اوضاع و احوال دیگر نامزدها نیز تعریفی ندارد و فردی که 33 رای گرفته با نامزد دیگری که مثلاً یکصد یا دویست رای گرفته، تفاوت خاصی ندارد. ما در صحنهی سیاسی ایران و بهویژه در حوزه انتخابیه تهران، شاهد رونمایی از مجسمه «کنشگران ناشناس» ولی تاییدشدهای هستیم که ناچاریم نهایتاً آنان را با صفت کنایی «زیر هزاریها» معرفی کنیم، چراکه ویژگی بارز دیگری ندارند و وقتی که در جستوجوگرهای اینترنتی، اسامیشان را میجوییم؛ غالباً چیزی نمییابیم. آدمهایی با این میزان از ظرفیت سیاسی و اجتماعی، چرا باید وارد بزرگترین بازی انتخاباتی کشور شوند؟ پی بردن به بینش و معرفت آنان در مورد امر نمایندگی و سیاست، چگونه ممکن است؟
مسیر دشوار معرفتشناسی سیاسی نامزدهای تهران
طی چند سال گذشته و بهویژه پس از بروز رویدادهای شگرفی همچون پیروزی ترامپ در انتخابات 2016 و همچنین نتایج رفراندوم برگزیت در انگلیس، توجه به ایدههای خلاقانهای تحت عنوان «معرفتشناسی سیاسی» ذیل حوزهای از معرفتشناسی تحلیلی، اهمیت یافته است. البته هنوز هم مرزهای دقیق این حوزه مطالعاتی، محل بحث است اما در یک ارزیابی کلی، میتوان مسیر آن را نقطه تلاقی «فلسفه سیاسی» و «معرفتشناسی» دانست. این یک راهبرد بینارشتهای است که علوم سیاسی، روانشناسی سیاسی و ارتباطات و سنجش افکار عمومی را به کار میگیرد تا شناختشناسی مردم در باب کارگزاران سیاسی و احزاب و افراد را تحلیل کند. اما در ایران و در نمونه تهران، ما بهجای آنکه درباره معرفت سیاسی مردم و رایدهنده صحبت کنیم، ناگزیریم درباره خیل کثیر نامزدها حرف بزنیم که تعداد آنها به شکل اغراقآمیزی زیاد است. به قول شیخ اجل «گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من».
آیا میتوان از منظر معرفتشناسی سیاسی، پی برد که چند هزار نامزد مورد بحث ما، چگونه تصمیم گرفتند نماینده شوند؟ پاسخ؛ آسان نیست. چراکه اولاً بیوگرافی، اطلاعات روشن و گفتهها و مصاحبهها و نوشتههایی از این افراد در دست نیست که بتوان بر مبنای آن قضاوت کرد. امکان مصاحبه و سنجش میدانی حضوری یا حتی تلفنی هم وجود ندارد. بنابراین ناچاریم به «کارنامه» افراد رجوع کنیم و به یاد داشته باشیم که مخرج مشترک «زیر هزارتایی» بودن، گویا هست و میتواند دستکم برای یک برداشت اجمالی، کار ما را راه بیاندازد. ممکن است چنین مواجههای، الزاماً پژوهشی آکادمیک نداشته باشد، اما در مقام پرسش و طرح بحث، مفید است.
آقایان و خانمهای زیر هزارتایی در تهران، آنقدرها هم تنها نیستند. بگذارید با خواندن اعداد زیر، عمق فاجعه را بیشتر و بیشتر دریابیم: نامزد دارای بالای 500 هزار رای: 1 نفر. نامزدهای دارای 300 هزار تا 500 هزار رای: 14 نفر. نامزدهای دارای 100 هزار تا 300 هزار رای: 50 نفر. نامزدهای دارای 50 هزار تا 100 هزار رای: 8 نفر. نامزدهای دارای 10 هزار تا 50 هزار رای: 52 نفر. نامزدهای دارای یک هزار تا 10 هزار رای: 373 نفر. نامزدهای دارای 33 تا 1 هزار رای: 2 هزار و 873 نفر.
اگر حتی سقف حقیرانه و پایین یکصد هزار رای را معیاری برای حرفهای و توانمند بودن یک نامزد نمایندگی حوزه انتخابیه تهران در شهری با قریب به 9 میلیون شهروند واجد شرایط رای دادن در نظر بگیریم که تقریباً معادل یک درصد است؛ با چنین وضعیتی روبهرو هستیم: از مجموع 3372 رقیب در تهران، تنها 65 نفر یعنی 2 درصد آنها نسبتاً در قد و قواره حرفهای هستند و بقیه آمدهاند شانس خود را بیازمایند! فردی که مدرک مهندسی گرفته و یکی دو کتاب در حوزه بازاریابی ترجمه کرده، آمده نماینده شود. عضو هیئتمدیره فلان شرکت، پول کلانی خرج کرده اما کمتر از یک هزار رای گرفته است. آن یکی تصور کرده چون در محافل مذهبی محله، خانم جلسهای خوبی است، پس میتواند نماینده قدرتمندی باشد. آیا فقط آنها مقصر هستند؟ خیر. حتی اگر موضوع مهمی همچون انگیزههای مالی و برخورداری از رانتهای بادآورده برای برخی نمایندگان را درز بگیریم؛ داوطلبین و نامزدهای امروز، به ندرت شاهد کنش و رفتار نماینده طراز و قدرتمندی شدهاند که صحبت و رفتار او، یادآور اعتبار و احترامی در خور قوه مقننه باشد. غالباً نمایندگانی را به خاطر دارند که داد میزنند، سیلی میزنند و برای حفظ هواداران استانی، وزیر را تهدید به استیضاح میکنند.
مواجههی معرفتی با عجیبترین منوی غذایی جهان
در انتخابات تهران، تعداد گزینهها آنقدر زیاد بود که نفس عمل «انتخاب»، «ترجیح» و «تصمیم»، برای رایدهنده ناممکن و ارزیابی آن برای مجری انتخابات، بسیار سخت شد. بگذارید از تمثیل و تشبیه بهره بگیریم: فرض کنید برای اولین بار به یک رستوران جدید رفتهاید. منو میطلبید. برایتان منوهای بسیار حجیمی میآورند که هر کدام از آنها صدها صفحه دارد. بسیار متعجب شده و به سختی ورق میزنید. در صفحه نخست، سه چهار نوع کباب و غذای چلویی آشنا و قورمه و فسنجان میبینید. اما در صفحات دیگر صدها نوع غذا میبینید با اسامی کاملاً ناشناس: لولو، شولو، تیتی، میتی، نانو، مانو. نه عکسی، نه اشاره به محتویات و ترکیبات، هیچ. از اطرافیان سوال میکنید. ولی آنها نیز اطلاعاتی ندارند و این غذاها را نمیشناسند. دست به گوشی میشوید و سرچ میکنید، اما اطلاعاتی وجود ندارد. یکی را صدا میزنید: ببخشید! درباره ترکیبات این غذاها راهنمایی میکنید؟ پاسخ: «سرمون شلوغه زود سفارش بدید، وقت حرف زدن نداریم». نقشه چیست؟ زیرکانه به سوی دیزی و کوبیده و قرمه سوقتان میدهند یا واقعاً چند صد نوع غذا دارند؟ «انتخاب» کار راحتی نیست. یک راهنما میتواند کار را آسان کند و با حذف گزینههای «اضافی»، «نامناسب» و «فاقد استاندارد»، راه تصمیمگیری را هموار کند. اما چون راهنما در کار نیست؛ چارهای نمیماند مگر در افتادن در دام تصادف و بخت! آنها میدانند با جماعتی روبهرو هستند که یک دست نامرئی، آنها را به سوی «بختآزمایی» و گزینش تصادفی سوق داده است! در چنین فضایی است که عامل «شانس» و سناریوهای پیشبینینشده و «تصادف»، خیلیها را به ولع میاندازد تا وارد مسیر شوند و بخت خود را بیازمایند. پس به زبان استعاره، ما در صحنه انتخابات تهران، نه با یک مسابقه دوی سرعت روبهرو هستیم، نه با مسابقه دوی ماراتُن، ما شاهد یک «لاتاری» بزرگ هستیم.
سوال سخت از حاکمیت
در رقابت اخیر در حوزه انتخابیه تهران، 3 هزار نفر پا پیش گذاشتند. برای انتخابات آتی چه برنامهای دارید؟ اگر تعداد نامزدها بهعنوان مثال 2 برابر شود و به 8هزار نفر برسد، چه تدبیری اتخاذ خواهید کرد؟ اگر واقعاً میزان داوطلبین به 10 هزار نفر برسد و در منتها و نقطهی اوج سختگیری، تنها بتوانید 2 هزار نفر را «ردّ» یا «عدم احراز» کنید، شرعاً و قانوناً که حق ندارید از آن 8 هزار آقا و خانم بخواهید که بعضی از آنها کنار بروند تا میدان کمی خلوت شود! ناچارید بپذیرید. اگر پذیرفتید، مردم تهران باید چگونه و با کدام امکان و توان و مجال، 30 نامزد خود را شناسایی و انتخاب کنند؟ چرا در کشورهای دیگر چنین ماجراهای مضحکی نداریم؟ آیا نمیخواهید تحزب واقعی و غیرکارتونی را بهعنوان راهکار معقول برگزینید؟ چرا تا این اندازه، کشور را خسته میکنید؟ چرا صدها میلیارد تومان خرج شود که چند کامیون رای آدمهای زیر هزاری را بشمارید و اعلام کنید که در لاتاری شانس نیاوردهاند؟ آیا بهتر نیست انجام این کار سنگین را به احزاب واگذار کنید؟ در شهری همچون تهران، حتی اگر 5 حزب با هم رقابت کنند و لیست کامل ارائه دهند و به فرض 10 کاندیدای مستقل به میدان بیایند، انتخاب از بین 160 نفر، آسانتر است یا 4 هزار نفر؟