عشق دیوانهوار و یکطرفه به رفیق پوتین
عبدالجواد موسوی
شاعر و روزنامهنگار
حقیقتاش را بخواهید با اینکه دو، سه روزی است از انتشار خبر دیدار لاوروف و نتانیاهو گذشته، اما من هنوز باورم نمیشود. در همین دو، سه روز شاید بیش از 10بار این خبر را خواندهام و مدام با خودم گفتهام، شاید دروغ باشد. شاید من اشتباه میکنم. شاید در پس این جملات ظرافتها و دقایقی باشد که در نگاه اول بهچشم نمیآید. تا همین دیروز هم منتظر تکذیبیهای، چیزی بودم تا متقاعد شوم ماجرا تا حدودی با آنچه من دیده و خواندهام، فرق دارد. فکر میکنید من هم از آندسته خوشباورانی هستم که فکر میکنم روسیه جدیجدی در صف مبارزه با استکبار جهانی قرار دارد و مدافع مظلومان جهان است؟ فکر کردید من هم مثل بعضی از برادران دلواپس، حرفهای آن تئورسین دیوانه را در باب یگانگی ما ایرانیان و روسها باور کردهام؟ خیر! ماجرا این نیست. اصلاً به حکم از کوزه همان برون تراود که در اوست، انتظار دیگری از رفقای روس نداشتم. بارها و بارها نوشتهام آنها برادران تنی همان کسانی هستند که بر سر مردم ژاپن بمب اتم ریختند و جنگ ویتنام را بهراه انداختند. منتهی فکر میکردم دستکم ظاهر ماجرا را رعایت میکنند. همانطور که دوستان آمریکاییشان رعایت میکنند و در همان حال که دارند اسرائیلیها را تجهیز میکنند تا غزه را همراه با ساکنانش از روی زمین محو کنند، دلقکی مثل جو بایدن را جلو میاندازند تا بگوید: اسرائیلیها نباید در کشتار غیرنظامیان بیپروا عمل کنند اما ظاهراً رفقای کاخ کرملین نیازی به این مقدار پنهانکاری هم نمیبینند و بیتعارف چشم در چشم همه جهانیان میدوزند و کشتار هزارانهزار زن و کودک را مبارزه با نازیها میخوانند.
حالا باز خدا پدر روسها را بیامرزد که بیپردهپوشی موضع دولتشان را در قبال جنگ غزه بیان کردند. همانطور که بارها و بارها موضعشان را درباره جزایر ایرانی بیان کردند و بهصراحت طرف دشمنان ایران ایستادند؛ چیزی که این وسط اصلاً قابل هضم نیست، موضع دلواپسان روسپرست است. حالا درباره ماجرای جزایر ایرانی میشود یکجوری این سکوتها را توجیه کرد و فیالمثل گفت: این غیورمردان، آب و خاک ایران برایشان اهمیت چندانی ندارد و همانند اقبال لاهوری معتقدند: مرز و بوم ما بهجز اسلام نیست. اما درباره ماجرای اسرائیل و کشتار مردم بیپناه غزه چه؟ سکوت این دوستان ضدغرب و متمایل به شرق در قبال اباطیل آقای لاوروف چهمعنایی دارد؟ اصلاً این چهجور عشق و علاقه دیوانهواری است که هیچرقمه خدشه بر نمیدارد. طرف به تمامیت ارضی سرزمینت متعرض میشود، اما تو چیزی نمیگویی. به اعتقاداتت توهین میکند، چیزی نمیگویی. رسماً و علناً با دشمن قسمخورده تو نشست و برخاست میکند و نرد عشق میبازد و بزرگترین جنایت بشری حالحاضر دنیا را مبارزه با نازیسم میخواند و تو باز هم چیزی نمیگویی. دِ لامصب! حدِ یقف این عشق یکطرفه و سوزان کجاست؟ بهقول شاعر:
گرم صد بار سوزی باز بر گرد سرت گردم/ نیم پروانه کز یک سوختن در دست و پا افتم
حقیقتاً نسبت عاشقانه برخی از دوستان دلواپس با رفیق پوتین، مصداق همین بیت است. هر بلایی هم که معشوق بر سر این عشاق سینهچاک بیاورد، باز هم چیزی از ارادت آنها کاسته نمیشود. چیزی که من آن را فهم نمیکنم این نسبت عاشقانه و جنونمندانه است؛ نسبتی که با هیچ متر و معیاری نمیتوان آن را فهمید. نه در عالم سیاست مصداقی دارد، نه حتی در فیلمهای بالیوودی. یکچیز عجیبوغریبی است که نیاز به مطالعه جدی و عمیق روانشناسانه دارد.
اگر منافع ملی شرط است که دیگر هیچ قدرتی حتی آمریکای جهانخوار تا به این اندازه تمامیت ارضی ما را به سخره نگرفته است و در دفاع از سیاستهای سلطهطلبانه و تجزیهطلبانه دیکتاتورهای مرتجع منطقه سینه چاک نداده است. اگر شعارهای انقلابی و حمایت از مظلومان جهان شرط است که سخنان بیشرمانه لاوروف در حمایت از رژیم صهیونیستی و حمایت آشکار او از کشتار مردم بیپناه غزه، دیگر جایی برای توجیه باقی نگذاشته است.
تنها چیزی که درحالحاضر به ذهنم میرسد اینکه: هرکس به بهانه آمریکاستیزی بخواهد حمله به اوکراین را تایید کند و انشاءهای کودکانهای مثل درهم شکستن نظم نوین جهانی یا مبارزه با تکقطبیشدن جهان را برای ما قرائت کند، باید در نیتاش شک کرد. بعد از این هیچ توجیهی پذیرفتنی نیست و مبلغان عظمت رفیق پوتین یا خائناند یا ماموران رسمی سازمان جهنمی ک.گ.ب.