استاد در بند ارشاد
محمدعلی مرادیان، مدیرکل دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، درباره وضعیت صدور مجوز مجموعه شعر جدید محمدرضا شفیعیکدکنی؛ شاعر، نویسنده و استاد زبان و ادبیات فارسی گفت: «نکتهای راجعبه کتاب نداریم؛ منتها کتاب دارد خوانده میشود. به چند نفر از اهالی شعر نیز کتاب را دادهایم تا بخوانند و نظرشان را بگویند. انشاءالله درباره کتاب تصمیمگیری شود. بهصورتکلی کتاب در فرآیند صدور مجوز است.»
نام کتاب شعرش، «نامه به آسمان» است، اما باید منتظر نامه آنانی شود که بهعنوان شاعر ناظر منصوب شدند تا اثرش را بخوانند و نظر دهند. اینها چهکسانی هستند؟ معلوم نیست. همانها که مهرجویی میگفت: «اشباح». اشباحی که حتی نمیدانند فیلم را چگونه میسازند و باید مجوز فیلمنامه یکی از بزرگترین فیلمسازان تاریخ سینمای ایران را صادر میکردند؛ نه به این راحتی، با هزار اما و اگر زیر ساطور سانسور. حالا نوبت به استاد شفیعیکندکنی رسیده که بر قله ادبیات کشور نشسته و حالا آنها که شأن و شرف شعر را از او آموختند، باید درباره کتاب شعرش نظر دهند. شاید احتمالاً اصلاحیهای صادر کنند و شعر استاد را در محاق سانسور ببرند. مثل این میماند که جمعی از شاگردان که نزد شاگردان زندهیاد شجریان مشقِآواز میکردند، مسئول ارزیابی و مجوز آلبوم موسیقی او شوند. آنها که اهل ادب و ادبیات هستند، خوب میدانند که شأن و جایگاه علمی استاد شفیعیکدکنی چیست. حتی اگر نظارت و بازخوانی کتاب، بخشی از آیین و آداب اداری و سازمانی هم باشد اما مقتضای ادب نیست که برای آنکه خود، استاد و عالم ادبیات است، کسانی را بگمارند تا از اثر او غلط احتمالی بگیرند یا دستور به اصلاح بدهند. او خود مصحح شعر است، چگونه میتواند کتاب شعرش را به مسلخ اصلاح بُرد. گرچه خوب میدانیم و میدانند که مسئله نه اصلاح که مصلحت است. مصلحتاندیشان بر مسند نظارت و ارزیابی نشستهاند تا همچون اربابقدرت بر اصحابمعرفت نظاره کنند و احتمالاً مو را از ماست بیرون بکشند. بهنظر میرسد این اقدام که آن را به خبر هم تبدیل کرده و رسانهای میکند، واجد یکپیام است. اینپیام که مهم نیست نویسنده کتاب چه شأن و جایگاه علمی و آکادمیکی دارد و مقام دانشگاهی، سواد و آگاهی او چقدر است؛ همه باید از فیلتر وزارت ارشاد رد شوند. وزارتخانهای که حتی اگر لازم باشد، استاد را هم ارشاد میکند که مهم سطح دانش و اندیشه استاد نیست؛ همسطحبودن با تراز ارشاد است. مهم همسویی اندیشه و نگرش نویسنده با معیارهای ارشاد است، نه آنچه مینگارد. بهنظر میرسد اظهارنظرها و برخی انتقادها و اعتراضهایی که استاد شفیعیکدکنی در حوادث سال گذشته داشته، بهانهای بر نظارت و ارزیابی کتابش شده تا بهای نقدهایش را بپردازد. بااینهمه چندان هم عجیب نیست. وقتی مداحی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران همکرسی شفیعیکدکنی میشود و همان کسوت استادی را بر تن کرده و بر همان صندلیای مینشیند که او نشسته؛ عجیب نیست همقبیله و قطاران او هم در وزارت ارشاد برای چاپ کتابش منصوب میشوند تا درباره اثر کسی نظر بدهند که شعر و ادبیات فارسی معاصر، مدیون تلاشهای علمی اوست. آنها باید مجوز کتاب مؤلفی را صادر کنند که با مشق آثار او، شعر و ادبیات را شناختند (اگر شناخته باشند). جالب اینکه طی چنددهه است که صاحبنظران و اندیشمندان از استقلال حوزه فرهنگ و هنر از دولت و سیاستهای دولتی سخن میگویند و بر ضرورت آزادیبیان و اندیشه، اما دولت سیزدهم و وزارت ارشادش گویی در یک مقاومت در برابر این نگاه، حصار نظارت و ارزیابیها را سختتر و خطقرمزها را پررنگتر کرده تا وزارت فرهنگ و ارشاد را به شعبه دوم گشتارشاد و پلیسفتا تبدیل کند. استادی که بیشمار دانشجو در حوزه شعر و ادبیات پرورانده و همواره بهعنوان چهره شاخص ادبیات در دانشگاهها و محافل ادبی حضور داشته و شناخته شده و کتابهایش مرجع شناخت شعر و ادب فارسی است، حالا باید برای صدور مجوز چاپ کتابش در نوبت وزارت ارشاد باشد تا کسانی که سن، سابقه و سوادشان در ادبیات از کتابها، مقالات و اشعاری که استاد سروده، کمتر است، اثرش را بخوانند تا با مجوز چاپ آن موافقت کنند. کسی را که خود معیار ارزیابی شعر و ادبیات است را به محک ارزیابی نشستهاند. تراژدی تلخ قصه آنجاست که به جایی رسیدهایم که رهروان باید راهبر را نظارت و احتمالاً هدایت کنند؛ تراژدی که از حد بگذرد، کمدی میشود!