اعراب دیگر روایت واشنگتن از ایران را نمیپذیرند
در چرخشی چشمگیر، ساختار سیاست خارجی کشورهای حاشیه خلیج فارس، دیگر ایران را به عنوان تهدید اصلی علیه ثبات در خاورمیانه معرفی نمیکنند؛ حالا دارند این اتهام را متوجه اسرائیل میکنند.
در چرخشی چشمگیر، ساختار سیاست خارجی کشورهای حاشیه خلیج فارس، دیگر ایران را به عنوان تهدید اصلی علیه ثبات در خاورمیانه معرفی نمیکنند؛ حالا دارند این اتهام را متوجه اسرائیل میکنند. این تغییر را بدرالبوسعیدی، وزیر خارجه عمان آشکار کرد؛ زمانی که در نشست گفتوگوی منامه، به میزبانی اندیشکده بریتانیایی «مؤسسه بینالمللی مطالعات راهبردی» اعلام کرد «مدتهاست میدانیم این اسرائیل است که منبع اصلی ناامنی در منطقه است، نه ایران.» این فقط لفاظی نیست.
نزدیک به چهار دهه، دیپلماتها و استراتژیستهای ایالات متحده و نیز دکترین آمریکایی ایران را به عنوان کانون بیثباتی خاورمیانه نشان دادهاند. از این رو، این چرخش عربی زنگ خطری برای واشنگتن است. اگر صاحبنفوذان منطقه دیگر ایران را منبع اصلی آشوب نبینند، سیاست خارجی ایالات متحده در معرض این خطر قرار میگیرد که به شکل بدی از هماهنگی خارج شد، حتی در شرایطی که بسیاری از مقامات ترامپ، همچنان به بازیافت مواضع قدیمی درباره نقش بیرقیب تهران در تأمین سوخت آشوب در منطقه ادامه میدهند.
از زمان ریگان، سیاست خارجی ایالات متحده ایران را به عنوان نیروی اصلی بیثباتی در منطقه تصویر کرده است. این جهانبینی در سیاست «مهار دوگانه» کلینتون هم تجسم یافت؛ سیاستی که هم ایران و هم عراق را نشانه میگرفت. منطق اساسی ماجرا ساده بود: ایران و عراق منابع بیثباتی در منطقهاند؛ اسرائیل لنگر ثبات است و مهار آن دو در عین حمایت از این یکی، خاورمیانه را امن خواهد کرد و راه صلح را تضمین. از آن زمان، نیاز مفروض به مهار ثباتزدایی ایران به عنوان توجیه مرکزی حفظ هژمونی نظامی آمریکا در منطقه عمل کردهاست.
نام این سیاست در طول زمان تغییر کرده اما ذاتش بر جای مانده است. استثنای کوتاهمدت این روند، دو سال بعد از توافق هستهای ۲۰۱۵ با ایران در دولت باراک اوباما بود. حتی پیمانهای ابراهیمی دونالد ترامپ هم در نهایت همین فرض را تقویت کردند: ایران رکن اصلی بینظمی در منطقه است و دول عرب باید برای مهار تهران با اسرائیل هماهنگ شوند.
فهم این سخت نیست که چرا این وزیر خارجه عرب چنین گفت و نهتنها روایت قدیمی واشنگتن را پس زد، بلکه عکس آن را مطرح کرد. فقط در دو سال گذشته، اسرائیل به هفت کشور حمله کرده و چیزی را اجرا کرده که کمیسیون سازمان ملل متحد آن را نسلکشی خوانده است. بعد از غزه و لبنان، وقتی نیروهای اسرائیل به قطر، شریکی کلیدی برای ایالات متحده، حمله کردند، دولت شورای همکاری خلیج[فارس] دیگر نتوانستند انکار کنند که بیمحابایی اسرائیل تهدیدی مستقیم برای کل منطقه است.
مقامات عمان میگویند سیاستهای خود واشنگتن بوده که به ایجاد این وضعیت کمک کردهاست. راهبرد انزوا و مهار ایران، قطبیت را در منطقه تشدید کرده و راهها را برای کاهش تنش بسته است. اگر ایران از لحاظ سیاسی و اقتصادی در منطقه ادغام میشد، ممکن بود تنشها کاهش یابند.
در واقع البوسعیدی خواستار «معماری امنیتی همهشمول در منطقه» شد که ایران، عراق و یمن را پای میز میآورد، به جای اینکه آنها را بیرون نگه دارد. معنای این حرفها این نیست که آنها دیگر ایران را چالش نمیبینند؛ بلکه اگر دیگر او را «تهدید اصلی» نمیبینند، تمایلشان به حمایت از سیاستهای ایرانمحور آمریکا کم میشود.
نکته کلیدی این است که البوسعیدی تأکید میکند «مدتهاست میدانیم». این مشخص میکند حرف او صرفاً واکنشی به وقایع دو سال اخیر نیست، بلکه دیدگاهی قدیمی است و حالا فقط مقامات عرب حاضر شدهاند علناً آن را بیان کنند. وقتی وزیر خارجهای ارشد در شورای همکاری، روایت مرسوم را در مقابل حضاری عمدتاً آمریکایی رد میکند، این موضوع پیامدهای عمیقی دارد.
بعد از ۴۰ سال که در آن ایران بیشتر از همه مقصر قلمداد شده، خاورمیانه حالا کانون تازهای را برای نگرانی نشان میدهد. ایالات متحده باید متوجه این باشد و این را فرصتی ببیند تا ایدههای بیثباتی با محوریت ایران را کنار بگذارد؛ ایدههایی که به کار رفتهاند تا ایالات متحده را گرفتار این منطقه نگه دارند، درحالیکه چندین رئیسجمهور متوالی اعلام کردهاند این منطقه دیگر منطقهای حیاتی برای امنیت ملی ایالات متحده نیست.