| کد مطلب: ۴۰۲۸۳

مداخله‏‌گری به سبک ترامپ/سیاست‏ دولت ترامپ در قبال خاورمیانه انزواگرایی نیست؛ بلکه حرکت به سمت مداخلات محدود است

پس از سفر ترامپ به خاورمیانه و سخنانی که او در انتقاد از سیاست‌های مداخله‌گرایانه رؤسای‌جمهوری پیشین آمریکا بر زبان آورد، بسیاری این ایده را مطرح کردند که آمریکای دونالد ترامپ رویکرد مداخله‌گرایانه و کمپین‌های نظامی را کنار خواهد گذاشت.

مداخله‏‌گری به سبک ترامپ/سیاست‏ دولت ترامپ در قبال خاورمیانه انزواگرایی نیست؛ بلکه حرکت به سمت مداخلات محدود است

پس از سفر ترامپ به خاورمیانه و سخنانی که او در انتقاد از سیاست‌های مداخله‌گرایانه رؤسای‌جمهوری پیشین آمریکا بر زبان آورد، بسیاری این ایده را مطرح کردند که آمریکای دونالد ترامپ رویکرد مداخله‌گرایانه و کمپین‌های نظامی را کنار خواهد گذاشت. برای مثال ترامپ در ریاض گفت:«رؤسای‌جمهوری پیشین آمریکا به بهانه ملت‌سازی، بیش از آنکه سازندگی کنند، ویران کردند.

مداخله‌گرایان در جوامع پیچیده‌ای دست به این اقدامات می‌زدند درحالی‌که اساساً آن جوامع را درک نمی‌کردند.» برخی این سخنان را به عنوان نشانه‌ای از پایان سیاست‌ مداخله‌گرایی آمریکا در خاورمیانه و یا حداقل آغازی بر پایان این سیاست قلمداد کردند. برای مثال، تام باراک سفیر دولت ترامپ در ترکیه پا را فراتر گذاشته و گفته است:«دوران دخالت غرب به پایان رسیده است. آینده متعلق به راه‌حل‌های منطقه‌ای مبتنی بر مشارکت و دیپلماسی مبتنی بر احترام است.»

هرچند ممکن است این رویکردها در نگاه اول صلح‌آمیز به نظر برسند، اما واقعیت چیز دیگری است. واقعیت این است که ایالات متحده همچنان تمایل و آمادگی دارد که از ابزارهای متنوع قدرت خود برای تغییر موازنه قدرت در خاورمیانه استفاده کند. آنها که معتقدند ایالات متحده دیگر علاقه‌ای به خاورمیانه ندارد نیز در اشتباه هستند. این منطقه هنوز هم به لحاظ منابع انرژی و پتانسیل تجاری‌اش برای آمریکا اهمیت دارد. از نظر واشنگتن، ساختار سیاسی خاورمیانه همچنان به امنیت کلی اسرائیل که نزدیک‌ترین متحد واشنگتن در خاورمیانه است، گره خورده است.

آنها که معتقدند با انتخاب ترامپ این استدلال‌ها دیگر موجه نیستند نیز در اشتباه هستند. واقعیت این است که هیچ‌یک از این موارد با انتخاب ترامپ تغییر نکرده است. رویکرد ایالات متحده به خاورمیانه، یا حداقل رویکرد ترامپ، به سمت مداخلات واکنشی‌، کمپین‌های نظامی کوتاه‌تر و اتکای بیشتر به اهرم اقتصادی و دیپلماتیک در حال تغییر است. این امر موجب خواهد شد برخی کشورهای منطقه نظیر ترکیه دست بازتری داشته باشند تا براساس اراده خود عمل کنند و برخی دیگر مانند اسرائیل، مجبور شوند مسئولیت‌هایی را بپذیرند که تا به حال نداشته‌اند. 

پلیس منطقه در حال عقب‌نشینی

پس از پایان جنگ جهانی دوم، منافع تجاری و انرژی و لزوم تأمین هر دو، ایالات متحده را همچنان در خاورمیانه درگیر نگه داشته است. اما شیوه درگیری این الزامات توسط واشنگتن در دهه‌های گذشته مدام تغییر کرده است. در طول جنگ سرد، ایالات متحده به دنبال اجرای استراتژی مهار بود و هدف این استراتژی دور نگه داشتن اتحاد جماهیر شوروی از خاورمیانه با استفاده از بازیگرانی نظیر اسرائیل، ترکیه و ایران دوران پهلوی بود اما وقتی جنگ سرد پایان یافت،  سیاست‌گذاران آمریکایی به تدریج متوجه شدند که کلید تأمین منافع منطقه‌ای ایالات متحده صرفاً مدیریت تهدیدها نیست، بلکه پایان دادن به تهدید‌ها و تبدیل خاورمیانه به منطقه‌ای مشابه اروپا است؛ خاورمیانه‌ای که در آن رقیب جدی برای واشنگتن وجود نداشته باشد تا بتواند نیاز واشنگتن به انرژی و پتانسیل تجاری خاورمیانه را به چالش بکشد. انتظار واشنگتن از کشورهای منطقه این بود که در ساختار دیپلماتیک مدنظر ایالات متحده و چیزی شبیه به ناتو یا اتحادیه اروپا، ادغام شوند. 

اما پیشبرد این سیاست، نیازمند مداخله حداکثری واشنگتن در منطقه بود. همین امر بود که در ریاض به شدت از سوی ترامپ مورد انتقاد قرار گرفت. در آن دوران واشنگتن به دنبال پرکردن خلأ استراتژیک در خاورمیانه بود که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ایجاد شده بود. این خلأ موجب شد که بعدها گروه‌های اسلامگرای تندرویی در خاورمیانه ایجاد شوند که دست به حملاتی نظیر حمله یازده سپتامبر زدند.

  در این دوره، سیاست‌گذاران در ایالات متحده سعی کردند از طریق کمپین‌های نظامی، اعمال تحریم‌ها و انجام مانورهای دیپلماتیک که منجر به توافق اسلو و همچنین دسته‌بندی کشورها به «کشورهای یاغی» و «محور شرارت» شد، خاورمیانه را به منطقه‌ای تبدیل کنند که اگر طرفدار آمریکا نیست، حداقل ضدآمریکایی نباشد. این دوران با دخالت‌های نظامی و دیپلماتیک مکرر ایالات متحده در منطقه تحت عنوان انهدام سلاح‌های کشتار جمعی عراق به اوج رسید و در نهایت به حمله سال 2003 ایالات متحده به عراق منجر شد.

جنگ عراق زمانی رخ داد که بسیاری در آمریکا مقیاس و دامنه مداخلات نظامی آمریکا در خاورمیانه را زیر سوال می‌بردند. در واقع، واکنش شدید افکار عمومی آمریکا به جنگ عراق بود که حدودی کمک کرد تا باراک اوباما در انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۰۸ پیروز شود اما در آن زمان هم این ادراک به شکل گسترده‌ای در آمریکا وجود داشت که ایالات متحده همچنان به منابع انرژی منطقه نیاز دارد و باید اطمینان حاصل کند که مسیر تجارت جهانی بین آسیا و اروپا به سهولت می‌تواند از خاورمیانه عبور کند. به عبارت دیگر در آن زمان به‌رغم انتقاد به مداخلات نظامی ایالات متحده در خاورمیانه و تاکید بر لزوم محدود شدن این مداخلات، همه می‌دانستند که این روند نمی‌تواند در کوتاه‌مدت خاتمه یابد. 

وقتی داعش در عراق ظهور کرد و همه دیدند که دولت عراق به‌عنوان یکی از تولیدکنندگان بزرگ نفت در جهان ممکن است سقوط کند، دولت  اوباما به‌رغم اینکه چند سال قبل نیروهای آمریکایی را از عراق خارج کرده بود، بار دیگر در سال 2014 به این کشور بازگشت. وقتی جنگ داخلی در لیبی، تهدید قطع عرضه نفت لیبی به بازارهای جهانی و ایجاد بحران انسانی و احتمال سرریز شدن بحران به کشورهای اروپایی را جدی کرد، اوباما حملات هوایی علیه نیروهای قذافی را آغاز کرد.

وقتی ایران به حرکت در مسیر دستیابی به فناوری هسته‌ای و غنی‌سازی پیشرفته‌تر سرعت بخشید، اوباما تحریم‌های شدیدی علیه ایران اعمال کرد تا مانع از بازدارندگی هسته‌ای ایران شود؛ چراکه واشنگتن در آن زمان معتقد بود که ایران در حال اتخاذ یک استراتژی بی‌ثبات‌کننده در منطقه برای رسیدن به هژمونی در خاورمیانه است. ایالات متحده همه توان مداخله را داشت و هم اینکه مداخله می‌کرد اما در عین حال نتایج خاصی را مدنظر داشت و سعی می‌کرد استراتژی متفاوت با استراتژی جورج بوش پسر در مداخلات منطقه‌‌ای را به اجرا بگذارد. در واقع اوباما تلاش می‌کرد به‌رغم حفظ درجه‌ای از مداخلات منطقه‌ای، از شدت و حدت مداخله‌ای که در دوران بوش باب شده بود، بکاهد. 

غرایز ترامپ در عرصه سیاست‌خارجی نیز تحت تاثیر چنین شرایطی شکل گرفته است. ترامپ در دوره اول ریاست‌جمهوری، به‌طور گزینشی در خاورمیانه مداخله کرد؛ درست همانطور که اوباما با اکراه و در برخی موارد به صورت واکنشی مداخله می‌کرد. ترامپ دو بمباران کوتاه‌مدت در سوریه را تحت عنوان مجازات حکومت بشار اسد به دلیل استفاده از سلاح‌های شیمیایی انجام داد.

او همچنین پس از قتل جمال خاشقجی، در کنسولگری عربستان در ترکیه که در سال ۲۰۱۸ رخ داد، چند مقام عربستان سعودی را تحریم کرد. علاوه بر این، ترامپ دو بار علیه ترکیه اقدام کرد؛ دفعه نخست برای آزادی اندرو بروسون کشیش آمریکایی و دوم برای متوقف کردن حمله ترکیه به سوریه در سال ۲۰۱۹. در مورد ایران، ترامپ موضع سختگیرانه‌ای علیه برنامه هسته‌ای و سیاست‌های خارجی تهران اتخاذ کرد و این سیاست منجر به خروج ایالات متحده از توافق هسته‌ای ایران در سال ۲۰۱۸ و ترور سردار قاسم سلیمانی در سال ۲۰۲۰ شد.

با این حال، ترامپ هرگز به صراحت از تغییر رژیم در ایران سخن نگفت. پس از وقوع حمله پهپادی به تأسیسات نفتی عربستان سعودی در سال ۲۰۱۹ و شلیک موشک‌های ایران به پایگاه هوایی ایالات متحده در عراق در سال ۲۰۲۰ به تلافی ترور سردار سلیمانی، ترامپ شبح جنگ را از دور مشاهده کرد اما از تشدید تنش خودداری کرد، زیرا می‌دانست که این کار ممکن است پای آمریکا را به یک درگیری بزرگ منطقه‌ای باز کند و همان بلایی سرش بیاید که سر جورج بوش پسر آمد. ترامپ دوست داشت بار دیگر در انتخابات پیروز شود بنابراین ترجیح داد دست به ماشه نبرد. 

 جو بایدن، نیز تقریباً همین کار را کرد. بایدن در مقیاس محدودی به حملات گروه شبه‌نظامی در عراق و سوریه علیه نیروهای آمریکایی پاسخ داد. او یک کمپین هدفمند علیه حوثی‌ها در یمن انجام داد و از اسرائیل در برابر حملات ایران دفاع کرد و در عین حال از اقدامات تنش‌زایی که می‌توانست باعث وقوع جنگ گسترده‌تری با ایران شود، اجتناب کرد. بایدن همچنین توافق صلح ترامپ با طالبانِ افغانستان را اجرا کرد، حتی با اینکه آن توافق در نهایت منجر به فروپاشی دولت طرفدار آمریکا در افغانستان شد. رویکرد اصلی او در خاورمیانه پاسخ‌های تلافی‌جویانه محدود به اهداف خاص با دامنه محدود بود. دلیل باخت بایدن به ترامپ در انتخابات سال 2024، تورم بالا در آمریکا بود نه سیاست‌هایش در خصوص خاورمیانه. 

نه به انزواطلبی

دولت ترامپ را نمی‌توان به هیچ عنوان دولتی انزواطلب قلمداد کرد. او در ژانویه سال 2025، با شعار پایانِ  جنگ‌ها وارد کاخ سفید شد و از آن زمان تاکنون برای پایان دادن به جنگ در اوکراین و غزه، اقداماتی را صورت داده است. چند ماه پیش، دولت ترامپ در پاسخ به حملات فزاینده حوثی‌های یمن به اسرائیل و مسیرهای کشتیرانی در دریای سرخ، یک کمپین هوایی شدید علیه شبه‌نظامیان حوثی را آغاز کرد.

اما در ۶ ماه مه به این کمپین پایان داد چراکه به این نتیجه رسید این کمپین نظامی در آستانه تبدیل شدن به یکی از به اصطلاح «جنگ‌های بی‌پایان» است که بسیاری از آمریکایی‌ها، از جمله هوادارانش، اکنون قاطعانه با آن مخالف هستند. او مذاکرات هسته‌ای با ایران را از سر گرفته است، اما تاکید کرده در صورت شکست این مذاکرات، ممکن است دست به حمله مستقیم نظامی بزند. در مورد اسرائیل، ترامپ هرگز تهدید نکرده که حمایت سیاسی یا نظامی حیاتی ایالات متحده از اسرائیل را کاهش می‌دهد تا اسرائیل را وادار کند تا به عملیات نظامی در غزه، نقض‌ مکرر آتش‌بس با حزب‌الله یا تهاجم به جنوب سوریه پایان دهد.

همه اینها نشان می‌دهد که ترامپ، به‌رغم اظهارات اخیرش در انتقاد از مداخلات ایالات متحده در خاورمیانه، در حال آماده شدن برای خروج نظامی از منطقه و تعطیل کردن پایگاه‌های اصلی ایالات متحده در منطقه نیست و قصد ندارد صرفاً بر معاملات دیپلماتیک و اقتصادی تمرکز کند. الزامات اصلی ایالات متحده در منطقه - یعنی تأمین منافع انرژی و تجاری - همچنان پابرجا و معنادار است. ترامپ، مانند بسیاری از اسلاف خود، صرفاً قصد دارد تفسیر جدیدی از نحوه پیگیری این منافع توسط واشنگتن ارائه دهد. او معتقد است شبکه‌ای از دوستان و متحدان آمریکا در منطقه که مستقل‌تر عمل می‌کنند قادر به تامین این منافع برای آمریکا خواهند بود و نیازی نیست که ایالات متحده این بار سنگین را فقط خود به دوش بکشد.

ترامپ برخلاف دور نخست، تاکنون هیچ مذاکره سطح بالایی در مورد ایجاد نوعی اتحاد امنیتی عربی‌محور شبیه به ناتو انجام نشده است اما این انگیزه همچنان پابرجاست که اگر ایالات متحده بتواند چارچوب‌هایی مانند توافق‌نامه‌های ابراهیم را گسترش دهد، به‌طور طبیعی یک پیوند متقابل، منافع الزامات آمریکا را با نیاز کمتر به مداخله مستقیم در خاورمیانه، تامین خواهد کرد. وضعیت در خاورمیانه همچنان پیچیده است و از زمان ورود ترامپ به کاخ سفید در سال ۲۰۱۷، تغییرات زیادی در منطقه رخ داده است.

امروز آمریکای دونالد ترامپ خاورمیانه را اینگونه می‌بیند: داعش نیز به گروهی زیرزمینی تبدیل شده و دیگر خلافتی بر روی زمین ندارد، اما هنوز هم نیروهای فعال دارد؛ بنابراین باید با آن مبارزه کرد؛ حتی اگر دیگر نیازی به حضور نیروهای زمینی ایالات متحده در خاورمیانه نباشد. در سوریه، جنگ داخلی پایان یافته، اما ترامپ همچنان مجبور است دولت موقت این کشور را تحت کنترل داشته باشد تا حداقل به یک قدرت بی‌طرف و پایدار تبدیل شود.

از نظر آمریکا، ایران هنوز به پیشرفت‌های هسته‌ای خود ادامه می‌دهد، اما متحدانش در سوریه و لبنان تضعیف‌شده‌اند بنابراین تهران دیگر نمی‌تواند مانند گذشته قدرت خود را در منطقه گسترش دهد. یمن هنوز دچار شکاف داخلی است اما حوثی‌ها اکنون بیشتر بر حمایت از مبارزه فلسطینی‌ها علیه اسرائیل متمرکز هستند تا تصرف سرزمین‌های جنوب یمن. ترکیه روابط خود را با روسیه و چین حفظ کرده و این روابط در دور اول موجب رنجش ترامپ شده بود اما این کشور حالا به یک بازیگر کلیدی در گذار سیاسی سوریه تبدیل شده و بازیگری است که می‌تواند قدرت بالانس در برابر روسیه داشته باشد بنابراین به راحتی نمی‌توان از ترکیه چشم‌پوشی کرد. 

اما شاید آنچه که از زمان آخرین دوره ریاست‌جمهوری ترامپ بیشترین تغییر را تجربه کرده اسرائیل باشد. اسرائیل در واکنش به حمله هفتم اکتبر سال 2023، یک کمپین گسترده را آغاز کرده و مناطق حائلی برای خود ایجاد کرده و وارد جنگ‌های تمام‌عیار شده است. 

مداخله‌گرایی به سبک ترامپ

ترامپ تاکنون عمدتاً همان رویکردی را در قبال خاورمیانه دنبال کرده که در دوره اول ریاست‌جمهوری خود داشت. او هنوز هم تشدید سریع تنش و کاهش سریع آن را ترجیح می‌دهد. این بخشی از عادت او برای جلب توجه، تیترهای رسانه‌ای و اجتناب از رویارویی‌های پرهزینه است. او هنوز هم به منافع انرژی و تجاری ایالات متحده در منطقه اهمیت می‌دهد، زیرا می‌داند که نادیده گرفتن این منافع به اقتصاد ایالات متحده و محبوبیت داخلی او آسیب می‌رساند اما با در نظر گرفتن چالش‌های جدیدی که در خاورمیانه بروز کرده، ممکن است ترامپ به زودی دست به مداخله در خاورمیانه بزند. صرف‌نظر از تحلیل‌های خوشبینانه‌ای که در مورد میل ترامپ به عدم مداخله نظامی مطرح می‌شود، واقعیت این است که ایالات متحده آمریکا حتی در دوران ریاست‌جمهوری ترامپ نیز مجبور خواهد شد از میان بازندگان و برندگان معادلات منطقه‌ای دست به انتخاب بزند.

وقتی مسئله درباره کشورهای عربی خلیج فارس باشد، عمل به وعده عدم مداخله نسبتاً آسان است زیرا در اینجا، غرایز ترامپ و الزامات آمریکا به‌راحتی با هم هماهنگ می‌شوند. ترامپ هرگز تمایل شخصی قدرتمندی برای تغییر شکل نظام‌های سیاسی سایر کشورها نداشته است. درست برخلاف اسلاف او، از جمله اوباما و جورج دبلیو بوش که در تلاش‌های خود برای آزادسازی کشورهای عربی خلیج فارس سعی در ایجاد تغییراتی در ساختارهای سیاسی کشورهای منطقه داشتند.

ترامپ در دوره اول ریاست‌جمهوری خود، با فشار کنگره برای مجازات عربستان سعودی و امارات متحده عربی به دلیل نقض حقوق بشر و مداخلات آنها در کشورهایی مانند یمن روبه‌رو بود اما این بار، قانونگذاران ایالات متحده نسبت به هر اقدامی که می‌تواند قیمت بنزین را افزایش دهد، بسیار حساس‌ هستند؛ بنابراین نسبت به تحریم صادرات نفت کشورهای عربی خلیج‌فارس که جای خالی نفت تحریم شده روسیه را در بازار جهانی پر کرده، اشتیاقی ندارند.

حتی برخی از نمایندگان تندرو و اسلام‌ستیز کنگره، که زمانی از محاصره قطر توسط عربستان و امارات به دلیل رابطه دوحه با اسلام‌گرایی حمایت کرده بودند، امروز در مورد قطر سکوت کرده‌اند. این امر به ترامپ اجازه می‌دهد تا با آزادی عمل بیشتری کشورهای عربی خلیج فارس را به حال خود رها کند و بیشتر به‌عنوان یک محافظ در منطقه عمل کند، نه یک نصیحت‌گر سیاسی.

ترامپ همچنین علاقه دارد که ترکیه را در تراز استراتژیک و سیاسی به آمریکا نزدیک‌تر کند. موقعیت کلیدی ترکیه در دریای سیاه و نقش آنکارا در ناتو، این کشور را برای ایالات متحده در مواجهه با روسیه مفید کرده است. البته ترامپ علاقه کمی به تشدید بیشتر تنش با مسکو نشان داده، در نتیجه بعید است که ترکیه را برای قطع روابط با روسیه تحت فشار بیشتری قرار دهد. در خصوص سوریه نیز ظاهراً ترامپ رضایت داده که ترکیه پس از فروپاشی رژیم اسد در دسامبر 2024، قدرتی به دست آورده تا بتواند تهدیدات ضدتروریستی را مدیریت کند. زیرا بروز هر گونه افراط‌گرایی در سوریه، در نخستین گام منافع ترکیه را تهدید خواهد کرد. 

ممکن است ترامپ نخواهد ترکیه را مجبور کند به یک دموکراسی شبه‌اروپایی تبدیل شده و یا عضوی مطیع در ناتو باشد اما نظراتش در مورد سیاست‌های ترکیه، چشم‌انداز بروز اختلافات اقتصادی و دیپلماتیک با آنکارا را تقویت می‌کند. نخست اینکه ترکیه تعرفه‌ بالایی برای برخی از کالاهای وارداتی ایالات متحده وضع کرده و مالیات خدمات دیجیتال در ترکیه نیز به دلیل تأثیر نامطلوب بر شرکت‌های بزرگ فناوری ایالات متحده، کاخ سفید را آزرده است.

ترامپ می‌تواند از هر یک از این مسائل برای توجیه اعمال تعرفه‌های بالاتر ایالات متحده بر واردات از ترکیه استفاده کند. رشد صنعت تسلیحات در ترکیه نیز ممکن است ترامپ را که مشتاق است ایالات متحده را به تأمین‌کننده اصلی سلاح در منطقه تبدیل کند، ناراحت کند. علاوه بر این، این احتمال وجود دارد که حامیان ترامپ ناگهان با یک سیاست خاص ترکیه، نظیر رفتار نامناسب این کشور با مسیحیان، مخالفت کنند و ترامپ را مجبور کنند که دوباره مانند دوره اول ریاست‌جمهوری خود، به دنبال انتقام شدید اقتصادی از ترکیه برود. 

در مورد ایران، غریزه ترامپ استفاده از فشار اقتصادی برای دستیابی به توافق و جلوگیری از وقوع جنگ است. این امر باعث شده که او تحریم‌های گسترده‌ای را به عنوان بخشی از کمپین فشار حداکثری بر ایران اعمال کند. اما ترامپ علاقه بسیار زیادی درباره میراثی که از خود به جا می‌گذارد دارد و در خصوص ایران، ترامپ میراث ارزشمندی ندارد. او بود که توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ با ایران را پاره کرده و وعده داد توافق بهتری با ایران صورت خواهد داد اما چنین توافقی که او وعده‌اش را داده بود هنوز حاصل نشده است. 

هرچند از نظر آمریکا، ایران اکنون ضعیف‌تر از سال ۲۰۱۷ است اما واشنگتن معتقد است که تحمل سال‌ها تحریم‌های شدید، به علاوه سقوط اسد، تضعیف حزب‌الله و حملات اسرائیل به پدافند هوایی ایران، ایران را از نظر استراتژیک و نظامی در موضع ضعف قرار داده است. اگر این تصور در آمریکا خیلی ریشه‌دار باشد، قطعاً ترامپ تمایل خواهد داشت باور کند که ایران در موقعیتی است که مجبور خواهد شد در مورد برنامه هسته‌ای خود امتیاز بدهد اما ایران هنوز شکست نخورده و دوستان قدرتمندش در روسیه و چین همچنان به تقویت اقتصاد و ارتش ایران ادامه می‌دهند.

علاوه بر این، ممکن است محاسبه در ایران اینگونه باشد که باز هم می‌شود در برابر ترامپ دوام آورد و از پذیرش خواسته‌های دولت او خودداری کرد اما اگر ترامپ به این باور برسد که حقیقتاً ماجرا آنگونه نیست که او می‌پنداشته، ممکن است در وضعیت انتخاب قرار بگیرد. او مجبور خواهد شد ایرانی را تحمل کند که از پذیرش خواسته‌های آمریکا امتناع می‌کند و دوره ریاست‌جمهوری‌اش را در حالی به پایان ببرد که در خصوص ایران نه‌تنها هیچ دستاوردی به دست نیاورده بلکه میراثی خفت‌بار از خود به جای گذاشته و یا اینکه گزینه نظامی را انتخاب کند و به این امید باشد که ایران تحت فشار نظامی رویکرد خود را تغییر خواهد داد. ترامپ در سخنان اخیرش به این موضوع اشاره و تهدید کرده که اگر ایران مذاکرات هسته‌ای را رها کند، او تعهدش مبنی بر پایان دادن به مداخلات نظامی ایالات متحده در خاورمیانه را زیر پا خواهد گذاشت.

اما غرایز ترامپ ممکن است در مورد اسرائیل تغییر و شکاف قابل توجهی ایجاد کند. جنگ غزه، جنگ آمریکا نیست و تمایل شخصی ترامپ این است که این جنگ پایان یابد. ترامپ هنوز حاضر نیست اسرائیل را برای پایان دادن به این جنگ تحت فشار قرار دهد، مگر اینکه حماس کاملاً شکست خورده باشد. اما او لزوماً حاضر نیست اسرائیل را از عواقب دیپلماتیک ناشی از جنگ غزه محافظت کند. طبق گزارش‌ها، او همکاری هسته‌ای غیرنظامی با عربستان سعودی را از عادی‌سازی روابط با اسرائیل جدا کرده است. این خود نشانه‌ای است از اینکه دولت ترامپ تشخیص داده که عادی‌سازی روابط عربستان و اسرائیل بدون پایان یافتن جنگ غزه عملی نیست.

ترامپ چند گام برای جلوگیری از تضعیف روابط قدرت‌های اروپایی با اسرائیل و حتی اعمال تحریم علیه شهرک‌نشینان یهودی برداشته است. اگر این روند ادامه یابد، ممکن است چالش قابل توجهی برای اقتصاد اسرائیل و در نهایت بخش‌هایی از زنجیره تأمین تسلیحات اسرائیل ایجاد کند. ترامپ در برابر تندروهای طرفدار اسرائیل در ایالات متحده که خواهان حمله به ایران در اسرع وقت هستند، مقاومت کرده، و طبق گزارش‌ها، در ماه مه به نخست‌وزیر اسرائیل، گفته است که از کمپین خود دست بردارد تا مذاکرات هسته‌ای با ایران ادامه یابد.

همه اینها نشان می‌دهد که اگرچه ترامپ در حال تبدیل شدن به یک رئیس‌جمهور ضداسرائیل نیست، اما حاضر نیست سرمایه یا قدرت آمریکا را در موقعیتی قرار دهد که صرفاً از اسرائیل محافظت کند، بدون اینکه منافع آمریکا هم تامین شود. از نظر ترامپ، اسرائیل می‌تواند هر طور که صلاح می‌داند در جنگ غزه بجنگد، اما خودش باید هزینه دیپلماتیک و اقتصادی این جنگ را بپردازد و آمریکا مسئول این هزینه‌ها نیست. اسرائیل می‌تواند لوله تفنگ خود را به سمت ایران نشانه بگیرد اما ترامپ بدون شک از حمله اسرائیل به ایران آن‌هم زمانی که مذاکرات با ایران در جریان است به شدت خشمگین خواهد شد.

اگر ترامپ تصمیم بگیرد که می‌تواند به نوعی با برنامه هسته‌ای ایران کنار بیاید، آن‌وقت این اسرائیل است که باید تصمیم بگیرد که آیا می‌تواند با حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران، واکنش اجتناب‌ناپذیر آمریکا را تحمل کند یا خیر. به عبارت دیگر، سیاست‌های ترامپ در خاورمیانه، اسرائیل را به سمت پذیرش مسئولیت‌ها و عواقب دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی تصمیماتش سوق خواهد داد زیرا ترامپ هیچ علاقه‌ای ندارد عواقب تصمیمات اسرائیل را بپردازد. 

بنابراین، دوران دخالت ایالات متحده در خاورمیانه کاملاً به پایان نرسیده است بلکه دولت ترامپ صرفاً در حال دور شدن از جنگ‌های بزرگ به سبک نومحافظه‌کاران و بازگشت به سیاست‌ رئالیستی درگیری‌های محدود است.  آنچه تغییر نمی‌کند، آن دسته از الزامات ژئوپلیتیکی است که واشنگتن را وادار می‌کند همچنان در خاورمیانه حضور داشته باشد. بنابراین ترامپ در دوره دوم ریاست‌جمهوری خود درست به اندازه دوره اول در خاورمیانه فعال خواهد بود.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
آخرین اخبار