ترامپ و مسئلۀ فلسطین
ظاهراً برخی از اعضای تیم سیاست خارجی ترامپ همچون جناح راست اسرائیل بر این تصورند که ویرانیهای گسترده در نوار غزه و ضعف حماس و دولت خودگردان فلسطین، زمینه را برای تحمیل طرح تازهای برای حل مسئلۀ فلسطین پدید آورده است.
برای فهم دقیق بسیاری از اظهارات دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا و درک منظور او ظاهراً باید «گفتمان» و چهبسا «سرمشق» سیاسی تازهای ابداع کرد! دونالد ترامپ به عمد یا از سر پریشانفکری، از بیان روشن و منسجم برخی از مهمترین سیاستهای دولت خود، پرهیز میکند و یا از انجام این کار عاجز است. این رفتار چه تعمدی و چه از سر ناتوانی باشد، ناظران و تحلیلگیران و رهبران کشورهای مختلف را از درک مقاصد واقعی او دور میکند و به تردید و دودلی میاندازد.
در حقیقت با چارچوب مفهومی شکلگرفته از دورۀ یونان باستان تاکنون بهخصوص آنچه ارسطو تحت عنوان «منطق» گردآوری و تدوین کرده است، نمیتوان ذهنیت ترامپ را با اتکاء به حرفهایش به درستی خواند و رفتارش را پیشبینی کرد. دقیقاً به همین دلیل است که کمتر کشوری یافت میشود که تکلیف خود را در برابر ترامپ بداند.
حرفها و گفتههای او در یک زمینۀ واحد، گاه چنان بدون انسجام و تناقضآلود است که سبب تفسیرهای کاملاً متضاد میشود. یکی از این زمینهها مسئلۀ فلسطین است که نمیتوان برنامۀ ترامپ را دربارۀ آن به درستی حدس زد. ترامپ در دورۀ نخست ریاستجمهوری خود تیمی از یهودیان ارتدوکس آمریکا به رهبری جارد کوشنر داماد خود را مأمور تهیۀ طرحی به نام «معاملۀ قرن» کرد تا بهزعم خود یک بار و برای همیشه به منازعۀ خاورمیانه پایان دهد.
معاملۀ قرن در واقع طرحی مکمل و موازی «پیمان ابراهیم» بود که فرمولی دوپایهای را برای منطقه دنبال میکرد. یک پایه بر عادیسازی روابط کشورهای عرب با اسرائیل استوار میشد و پایۀ دیگر، تفکیک جمعیتی و سرزمینی را بین فلسطینیها و اسرائیلیها بنا مینهاد.
طرح تفصیلی معاملۀ قرن با واکنش خشمآلود دولت خودگردان فلسطینی، مواجهۀ ملایم و توأم با احتیاط و اکراه کشورهای محافظهکار عرب، ناخشنودی شدید بلوک راست و استقبال گرم بلوک میانه در اسرائیل، برخورد ابهامآمیز بنیامین نتانیاهو و سکوت کشورهای جهان روبهرو شد. طبق طرح معاملۀ قرن 70 درصد خاک کرانۀ باختری و تمام نوار غزه به نام «کشور فلسطینی» شناخته میشد و افزون بر این، حدود 250 کیلومتر از اراضی تحت حاکمیت اسرائیل در جوار باریکۀ غزه به عنوان «منطقۀ صنعتی» به کشور فلسطینی منضم میشد.
در حقیقت، معاملۀ قرن، عموم شهرکهای یهودینشین در کرانۀ باختری به اضافۀ کل درۀ اردن را به اسرائیل ضمیمه میکرد و بیتالمقدس را به صورت «پایتخت یکپارچۀ اسرائیل» به رسمیت میشناخت گو اینکه تسهیلات و امکانات زیربنایی گستردهای برای دسترسی آسان فلسطینیها به مسجدالاقصی نیز در نظر میگرفت. ترامپ طرح خود را «راهحل دوکشوری» نامید، اما نه دولت وقت اسرائیل به رهبری نتانیاهو حاضر به استفاده از این عبارت شد و نه طرفهای دیگر، قطعات بههمپیوسته اما محصور در بین شبکهای درهمپیچیده از شهرکهای یهودینشین را لایق عنوان «کشور فلسطینی» دانستند.
با این حال، در آن مقطع چنین به نظر میرسید که ترامپ برای اجرای طرحش مصمم است، اما او در انتخابات ریاستجمهوری سال 2020 آمریکا، بازی را به جو بایدن نامزد حزب دموکرات باخت و از گردونۀ قدرت خارج شد.
اینک که ترامپ بار دیگر به کاخ سفید بازگشته است، آیا درصدد احیای همان طرح است یا فکر دیگری در سر دارد؟ این درست همان پرسشی است که نمیتوان پاسخ قاطعی به آن داد.
ترامپ از یک سو، بر لزوم استقرار صلح در خاورمیانه و عادیسازی رابطۀ عربستان با اسرائیل تأکید میورزد اما در همان حال، افرادی را به سمتهای مهم دیپلماتیک منصوب کرده است که آشکارا از موضع افراطیترین نیروهای سیاسی اسرائیل در برابر کرانۀ باختری دفاع میکنند و این سرزمین را بخشی از «ارض وعده داده شده از سوی خدا به بنیاسرائیل» میدانند.
یکی از این افراد مایک هاکبی سفیر برگزیدۀ ترامپ در اسرائیل است که کشیشی از جامعۀ مسیحیان انجیلی آمریکاست. مایک هاکبی در نفی حقوق فلسطینیها در کرانۀ باختری، در کنار خشنترین چهرههای نژادپرست اسرائیلی قرار گرفته و به صراحت کرانۀ باختری را به عنوان بخشی از «سرزمین موعود» معرفی کرده است. علاوه بر او، الیز استفانیک نمایندۀ دولت ترامپ در سازمان ملل نیز در جلسۀ استماع سنا ضمن تأکید بر تلاش ترامپ برای استقرار صلح در خاورمیانه، نگاه جناحِ فوقافراطی اسرائیل در مورد ادعاهای مذهبی نسبت به کرانۀ باختری را تأیید کرده است.
در این میان، آنچه آشکار و قطعی است این است که بدون در نظرگرفتن حقوق فلسطینیها، سخن از تحقق صلح در خاورمیانه همانند تبدیل دریا به دوغ با یک قاشق ماست، امری محال به نظر میرسد. بنابراین، پرسش این است که اگر تیم جدید ترامپ حاکمیت بر کرانۀ باختری را «حق الهی» اسرائیل میداند، دیگر با ارائۀ کدام حق و امتیاز به فلسطینیها در پی ایجاد صلح در منطقه است؟
ظاهراً برخی از اعضای تیم سیاست خارجی ترامپ همچون جناح راست اسرائیل بر این تصورند که ویرانیهای گسترده در نوار غزه و ضعف حماس و دولت خودگردان فلسطین، زمینه را برای تحمیل طرح تازهای برای حل مسئلۀ فلسطین پدید آورده است. طبق چنین طرحی، اسرائیل حاکمیت امنیتی خود را بر کل کرانۀ باختری و نوار غزه توسعه میدهد و در مقابل، سطحی از خودمختاری مدنی و سیاسی در کنار پروژههای مربوط به بازسازی و توسعه و رفاه اقتصادی برای فلسطینیها در نظر گرفته میشود.
فلسطینیها به هر میزان هم که بر اثر جنگ ویرانگر غزه ضعیف شده باشند، کاملاً بعید است که با چنین طرحی سر سازگاری پیدا کنند. از نگاه دولت نتانیاهو و حامیان او در دولت ترامپ اما با حذف حماس و تضعیف فزایندۀ دولت خودگردان میتوان چنین راهحلی را به فلسطینیها تحمیل و کشورهای عرب را به پذیرش آن راضی کرد، البته با این ملاحظه که «خطر ایران» هم در کنارش برجستهسازی شود. در این میان شاید عناصری در دولت ترامپ این نوع تصورات را واقعبینانه نبینند و همچنان در پی احیای معاملۀ قرن به عنوان فرمولی برای استقرار صلح در منطقه باشند.
این حرف بدان معناست که معاملۀ قرن به عنوان فرمولی که در زمان رونمایی از آن حداقلِ ممکنِ امتیازات را برای طرف فلسطینی در نظر گرفته بود، اکنون به گزینۀ «حداکثری» دولت ترامپ تبدیل شده است! گزینۀ حداقلی او اینک همان طرح خودمختاری سیاسی و توسعۀ اقتصادی در ازای حاکمیت امنیتی اسرائیل بر منطقۀ بین رود اردن تا دریای مدیترانه است.