چطور ابرهای سیاه جنگ از اکتبر ۲۰۲۳ در آسمان آبی لبنان پدیدار شد؟
ترکـ زنـدگی در لبنــان
لبنان در سال ۲۰۲۳ در آستانه فروپاشی کامل بود. حتی در زمان صلح. از برق خبری نبود. اگر سه ساعت در روز از شبکه برق دولتی استفاده میکردیم، خوششانس بودیم.
الکس راول، روزنامهنگار و سردبیر نیولاینز: قسمت مورد علاقه من از خانه ما در تپههای لبنان، بالکن خانه بود. درست روبهرو و سمت چپ، درهای شگفتانگیز، پوشیده از جنگلهای سبز و انبوه کاج و صنوبر قرار داشت و در دامنههای شیبدار کوه لبنان تا سمت قلههای پوشیده از برف کشیده شده بود. سمت راست، پائینتراز خانه ما، 15 کیلومتر دورتر، بیروت مانند نوک یک پیکان به دریای نقرهفام مدیترانه میرسید.
صبحها یک قهوه بخارپز به دست میگرفتم و روی بالکن میآمدم تا هوای خنک و تازهای که از بالا میوزید را نفس بکشم، به صدای صدها پرنده که روی درختها آواز سر داده بودند گوش بدهم. در آرامش غروبها، هیچ چیز صدای خشخش برگها را در میانه نسیم قطع نمیکرد، جز صدای وزش باد و آوای جغدها و فریادهای دستههای شغال که در اطراف تپهها طنینانداز میشدند.
بهترین شبها، شبهای ماه کامل بودند. زمانی که درخششی به رنگ سفید روشن از پشت درختها قبل از بیرون آمدن قرص ماه میدرخشید، و در برابر آسمان سیاه، خودنمایی میکرد. جای تعجب نیست که فیروز، بزرگترین خواننده لبنان، که در همان نزدیکی زندگی میکند، خوانده بود:
ما و ماه همسایه هستیم
خانهاش پشت تپههای ماست
برای شنیدن آهنگها بیرون میآید
اما شب 13 اکتبر 2023 یکی از آن مناسبتهای دلانگیز نبود. از بالکن، روی یک مبل خاکستری روشن رو به تلویزیون در اتاق نشیمنمان نشسته بودم و در وحشت شدیدی به سر میبردم. شش روز قبل از آن، حماس حمله خود را به جنوب اسرائیل انجام داده بود و جرقه جنگی فجیع در غزه زده بود که به نظر بسیاری از لبنانیها ممکن بود بهزودی کشور آنها را نیز دربرگیرد. بهویژه پس از اینکه متحد قدرتمندتر حماس، لبنان، حزبالله، شروع به حمله به اسرائیل کرد.
خبر رسیده بود که تیراندازی تانک اسرائیلی در نزدیکی یک روستای مرزی لبنان باعث کشته شدن یک خبرنگار رویترز و زخمی شدن تعدادی از همکاران او از خبرگزاری فرانسه و الجزیره شده است. به نظر میرسید جنگ در راه لبنان نبود، بلکه پیشتر از راه رسیده بود. آیا باید خانهمان را ترک میکردیم؟
این سوال همیشگی این بود که من و همسرم - مانند بسیاری از افراد در لبنان - در طول 11 سالی که در آن زمان در این کشور زندگی میکردیم، بارها از خود پرسیده بودیم. ما از موج مرگبار خودروها و بمبگذاریهای انتحاری که بیروت و دیگر شهرها و شهرکهای لبنان را منفجر کرده بود و در دورهای که جنگ در همسایگی سوریه از سال 2012 شروع شده بود، جان به در برده بودیم..
ما بعد از بحران زباله در سال 2015 جان به در برده بودیم. همان زمانی که بیکفایتی دولت به انباشته شدن زبالههای فاسد در خیابانهای سراسر کشور انجامیده بود و فضا را به تمام معنا مسموم کرده بود. پس از فروپاشی مالی لبنان در سال 2019 که پساندازها و سپردههای ناچیز بانکی توسط همین مقامات فاسد از ما گرفته شد و 80 درصد جمعیت زیر خط فقر فرو رفتند، باز هم جان به در برده بودیم.
ما در طول همهگیری کووید-19 که یکی از اعضای بسیار دوستداشتنی خانواده همسرم را کشت، مقاومت کرده بودیم. پس از انفجار مهیب در بندر بیروت که در سال 2020 بخشهایی از پایتخت را ویران کرد و بیش از 200 نفر را کشت و بلوک آپارتمانی را که تنها چند هفته قبل به آن نقل مکان کرده بودیم را درهم ریخت، نجات یافته بودیم.
اما در بیشتر آن سالها، ما جوان، ماجراجو، ایدهآلگرا بوده و هنوز فرزند نداشتیم. در اکتبر سال 2023، دیگر وارد اواخر دهه 30 زندگی خود شده بودیم، و تبدیل به پدر و مادر دختر و پسر کوچکی شده بودیم که رفاهشان برایمان از هر چیزی مهمتر بود. علاوه بر این، ما- برخلاف اکثر لبنانیها - به اندازه کافی خوششانس بودیم که یک کشور دوم امن برای فرار داشتیم. ما پاسپورت و ویزا و بودجه لازم برای رسیدن به آنجا را نیز در جیب داشتیم. سفارتهای خارجی به شهروندان خود توصیه میکردند هر زمان که میتوانند از لبنان خارج شوند.
پس باید برویم؟
روی کاغذ، ما در معرض خطر فوری یا مرگبار نبودیم. ما با زندگی در تپههای شمال شرقی بیروت، نسبتاً از مناطقی که احتمالاً در صورت جنگ همهجانبه بین اسرائیل و حزبالله بیشترین ضربه را میخورد، دور بودیم. با این حال، مطالعه درباره مبانی زیربنایی درگیریها از صبح روز 7 اکتبر باعث شد که من به طور فزایندهای متقاعد شوم که دیر یا زود، یک جنگ اساسی در لبنان اجتنابناپذیر خواهد بود.
در صبح روز هشتم اکتبر، حزبالله با شلیک موشک و توپ به سه موضع اسرائیل در منطقه مرزی معروف به مزارع شبعا، جبهه دوم را در نبرد «طوفانالاقصی» باز کرد. در حقیقت، روزی که این اتفاق افتاد، خیلی به این اقدام فکر نکردم. در نگاه اول صرفاً اینطور به نظر میرسید که این اقدام اندکی بیش از یک ژست نمادین در حمایت اخلاقی از حماس توسط برادران مسلح لبنانیاش باشد.
درحالیکه عملیات گسترده حماس در روز قبل جان بیش از هزار اسرائیلی را گرفته بود، هیچ تلفاتی در ارتباط با اولین حمله حزبالله گزارش نشده بود. تا زمانی که اوضاع به همین منوال باقی میماند، من فکر میکردم، احتمالاً به لبنان صدمهای وارد نخواهد شد، همانطور که در طول 17 سال گذشته تقریباً آرامش کاملی در مرزهای جنوبی برقرار بود.
با این حال، روز بعد، نظرم به میزان قابل توجهی در مورد وضعیت لبنان تغییر کرد. 48 ساعت پس از حمله حماس، گستره کامل این عملیات و تلفاتش در جنوب اسرائیل آشکار شد. انجام این عملیات مسلماً تاثیر بزرگی در اسرائیل از نظر ذهنی و عاطفی میگذاشت و میتوانست به معنای آغاز جنگ در غزه و شاید فراتر از آن باشد. فقط کافی بود به رسانههای اسرائیلی از جمله شبکههای اجتماعی نگاهی بیاندازید. همه میگفتند که عملیات حماس بزرگترین کشتار یهودیان از زمان هولوکاست بود.
داستانهای هولناکی اینترنت را پر کرده بود. این امر در سراسر طیف سیاسی اسرائیل، از راست به چپ وجود داشت. آنهایی که تنها چند روز قبل در خیابانها در اعتراض به دولت بنیامین نتانیاهو، مشغول تظاهرات بودند اکنون در صف ایستاده بودند تا برای انجام خدمت نظامی ثبتنام کنند. میدانستیم که آنها جنگ آتی با حماس و هر کسی که در کنار آنها بایستد را نهتنها موجه، بلکه ضروری میدانستند. میدانستم که قرار نبود آنها با چند موشک حزبالله از نبردی که معتقد بودند اهمیت موجودیتی دارد، «منصرف» شوند. نهم اکتبر در در دفترچه یادداشتهایم نوشتم:
«با روشنتر شدن مقیاس کامل تلفات اسرائیل تردید جدی در اینکه پاسخ آنها به اندازهای بزرگ خواهد بود که لبنان را به نوعی درگیر نکند دشوارتر است. واضح است که اسرائیلیها از نظر روانی اکنون در یک وضعیت کاملاً جدید هستند. آنها همه گزینهها را روی میز گذاشتهاند و همه تفاهمات و ترتیبات قبلی را از پنجره بیرون ریختهاند.»
حزبالله و متحدان فلسطینیاش در لبنان از همان روز بعد دست به کار شدند. سه سرباز اسرائیلی در 9 اکتبر در جریان تلاش رزمندگان جهاد اسلامی فلسطین برای ورود به اسرائیل از خاک لبنان کشته شدند. این اتفاق منجر به درگیری مسلحانه شد که در آن دو مبارز فلسطینی نیز کشته شدند. سپس سه مبارز حزبالله در همان روز در اثر گلولهباران اسرائیل کشته شدند.
من در یادداشتهای خود نوشتم: «این در حالی است که اسرائیلیها هنوز فقط در مرحله اولیه کارزار غزه هستند. در حال حاضر، فقط دو روز بعد از عملیات حماس من به طور جدی نگران شده بودم که اوضاع در لبنان از کنترل خارج شود: چگونه با توجه به شتابی که در جریان است، میتوان این نیروها را از یک برخورد بزرگ ممانعت کرد؟»
تحولات چند روز بعد نیز ترسم را کم نکرد. حملات تک به تک بیشتری در سراسر مرز لبنان و اسرائیل از جمله توسط خود حماس انجام شد. یک موشک ضدتانک که حزبالله در 11 اکتبر شلیک کرد، یک سرباز اسرائیلی دیگر را کشت. حال و هوای لبنان به طرز محسوسی متشنجتر شد. یکی از دانشجویان دانشگاه همسرم به او گفت که به دلیل «وضعیت» موجود برای مدتی از کشور خارج میشود. عکسهای منتشرشده از فرودگاه بیروت نشان میداد که ترمینال خروجی شلوغتر از حد معمول بود.
اما حمله مرگبار اسرائیل به گروه روزنامهنگاران در 13 اکتبر بود که مرا متقاعد کرد لبنان وارد مقوله کاملاً جدیدی از خطر شده است، و اوضاع قبل از اینکه شانسی برای بهبود پیدا کند، بسیار بدتر میشود. اگر به غیرنظامیان غیرمسلح دور از خط مقدم، که هیچگونه تهدید نظامی قابل تصوری نبودند، اکنون بدون هیچگونه تحریکی هدف قرار میگرفتند، مسلم بود که شرایط بدتر خواهد شد.
اخبار غزه نیز به هیچوجه دلگرمکننده نبود. اسرائیل با تحمیل آنچه یوآو گالانت، وزیر دفاع، آن را «محاصره کامل» قلمرو میخواند، و آب، برق، غذا و سوخت را برای 2 میلیون ساکن آن قطع میکرد، به همه ساکنان شمال غزه دستور داده بود خانههایشان را ترک کنند. نیمی از جمعیت غزه به یکباره مجبور بودند به نیمه جنوبی این باریکه نقل مکان کنند. تهاجم زمینی که وعده داده شده بود و قرار بود فوقالعاده خونین باشد قریبالوقوع بود، و شایعهای که در آن زمان در لبنان پیچید این بود که این امر عبور از «خط قرمز» حزبالله است و ممکن است حزبالله را بهطور کامل وارد جنگ با اسرائیل کند.
دیگر باید برویم
روی مبل خاکستری روشن، درست داخل بالکن نشستم و از روی موبایلم اخبار را میخواندم. عصام عبدالله نام روزنامهنگار رویترز بود که لحظاتی قبل کشته شد. عکسهای او صفحه نخست شبکه اجتماعی من را پر کرد: چهرهای گرم و دوستداشتنی، با چشمانی باهوش و لبخندی زیبا. نمیتوانستم به یاد بیاورم که او را ملاقات کردهام یا نه. هرچند چندین دوست مشترک داشتیم، و ممکن بود در کافهها یا گردهماییهای بیروت از کنار هم عبور کرده باشیم. تقریباً همسن و سال بودیم. با مرور اکانت اینستاگرامش، دیدم که او به موتورسیکلت علاقه داشت. او شوخ طبع بود: یکی از پستهای اخیر او نقل قولی بود به این مضمون که «هرگز از قطع کردن حرف کسی نترس» پیامک ارسالشده از سوی شرکت برق دولتی لبنان.
در توئیتر اشتباه کردم و ویدئویی را باز کردم که لحظه حمله به او و دیگران را نشان میداد. بلافاصله ناخوش شدم. نمیتوانستم بنشینم. پس ایستادم. بیهدف در خانه قدم زدم. نفسم کوتاه شد. سینهام سفت شد. حالم اصلاً خوب نبود. باید میرفتیم.
دیگر شک نداشتم که شانسی برای زندگی باقی نمانده است. موضوع این نبود که من یا خانوادهام در خطر جسمی شدیدی بودیم. اینطور نبود. خیلی بعید بود که بمبها روی ساختمان ما یا نزدیک ساختمان ما بیفتند، حتی اگر اسرائیل مانند سال 1982 حملهای تمامعیار انجام دهد و بیروت را محاصره کند. در عوض، نکته این بود که من نمیخواستم فرزندانم جنگ را تجربه کنند. حتی اگر از فاصله «ایمن» باشد. من نمیخواستم مجبور باشم برای آنها توضیح دهم که شنیدن صدا و احساس یک حمله هوایی به چه معناست. دوست نداشتم که آنها رد تیره دودی که از بیروت بلند میشود را ببینند.
از بالکن خانه ما به راحتی میشد رد دود را دید. نمیخواستم وحشت شنیدن آژیر خطر را در چشمان آنها ببینم. نمیخواستم ببینند که با عبور جتهای جنگنده از بالای خانه ما و شکستن دیوار صوتی، دیوارها میلرزند. جایی در اعماق وجودم، غریزههای غیرارادی پستانداران مرا در خود گرفت و تکان داد و به من دستور داد که بچهها را فوراً و بدون تأخیر از لبنان دور کنم. همسرم نیز در سالهای جنگ داخلی لبنان به دنیا آمده بود و اولین خاطرات کودکیاش پناه گرفتن در زیر سینک حمام در زمان حمله توپخانه به محلهاش بود. و بعداً در جنگ سال 2006 بین اسرائیل و حزبالله تجربیات مشابهی داشت.
روی مبل خاکستری نشسته بودم. ذهن و ضربان قلبم به سرعت در حال تپیدن بود و با نگرانی ترسم به خشم تبدیل شد. توهینآمیز بود که این شرایط تحقیرکننده و نفرتانگیز بر ما تحمیل شده و مرگ برای گرفتن جان فرزندانم تاس میانداخت. با این فکر بود که ترسیده و عصبانی، لپتابم را باز کردم و چهار بلیط یکطرفه به بریتانیا رزرو کردم و دو روز بعد، یکشنبه، 15 اکتبر، لبنان را ترک کردیم. ما رفتیم. تا امروز هیچکدام از ما برنگشتهایم.
یک سال از زمانی که ما سوار هواپیما شدیم و لبنان را ترک کردیم گذشته است و بدترین سناریو درخصوص لبنان رخ داده است. وحشتی که من و همسرم و فرزندانم از آن گریختیم، امروز به زندگی روزمره پسران و دختران سراسر لبنان تبدیل شده است. اسرائیل از زمان آغاز جنگ در 8 اکتبر 2023، بیش از 2 هزار و 400 لبنانی را کشته و صدها زن و کودک در میان این قربانیان هستند.
چکمههای سربازان اسرائیل اکنون در جنوب لبنان روی زمین است و با پرواز هوایی شبانهروزی، بیروت و حومه آن را هدف میگیرد. کل ساختمانهای مسکونی را با ساکنانشان در داخل آنها با خاک یکسان میکند و آسمان شب بیروت از نور انفجارها کور میشود. بخش اعظم اعماق جنوب، زمین سوخته است و روستاهای خط مقدم مانند یارون و مارون الرأس اکنون با خاک یکسان شدهاند. یک میلیون نفر، یعنی یکچهارم جمعیت لبنان آواره شدهاند. آنها در خیابانها و میادین بیروت در زیر آسمان میخوابند. حمله اسرائیل به مراکز پزشکی، روزنامهنگاران، مساجد، کلیساها و بازارها، ادامه دارد. حتی نیروهای حافظ صلح سازمان ملل نیز در امان نماندهاند.
رویدادها آنقدر سریع پیش رفتهاند که باورش سخت است که این درگیری فقط با سه حمله موشکی به مزارع شبعا در اول صبح اکتبر گذشته آغاز شده است. با این حال، همانطور که در بالا سعی کردم نشان دهم، نشانههای آنچه قرار بود رخ بدهد را میشد در همان روزهای اولیه مشاهده کرد. با نگاهی به یادداشتهایی که از زمان خروج از لبنان نگهداشتهام، مشخص شد اسرائیلیها از همان ابتدا راست میگفتند که اگر حزبالله از حمله دست نکشد، همه این کارها را انجام میدهند.
یوآو گالانت، وزیر دفاع اسرائیل، در اوایل نوامبر گفته بود که «آنچه را که ما در غزه انجام میدهیم، میتوانیم در بیروت هم انجام دهیم». این پیامی بود که اسرائیلیها آن را بارها چه در ملأ عام و چه از طریق واسطههای دیپلماتیک تکرار کردند. امروز شاهد ویرانی آخرالزمانی غزه، بیش از 45 هزار کشته که نیمی از آنها زن و کودک هستند، آوارگی 90 درصد جمعیت غزه و به جا ماندن 40 میلیون تن آوار در غزه هستیم که پاکسازی آنها 15 سال طول میکشد.
سیدحسن نصرالله در یکی از سخنرانیهای تلویزیونی خود در 14 ژانویه با هدف تهدید اسرائیل گفته بود:«اگر میخواهید بیایید به شما میگوییم که بیائید! خوش آمدید!» او در آن روز گفت: «کسی که باید از جنگ بترسد، اسرائیل است. ما برای جنگ آمادهایم. ما از آن نمیترسیم.» عبارت «بیائید. خوش آمدید!» به چیزی تبدیل شد که توسط طرفداران حزبالله در رسانههای اجتماعی تکرار شد و نصرالله در سخنرانی بعدی در 5 آوریل باز هم این عبارت را تکرار کرد.
او درباره تهاجم زمینی مورد انتظار اسرائیل به لبنان گفت: «امیدواریم که آنها وارد سرزمین لبنان شوند. ما منتظریم. آنچه آنها به عنوان یک تهدید در نظر میگیرند، ما به عنوان یک فرصت در نظر میگیریم.» اینها همان سخنانی بود که جمال عبدالناصر، رئیسجمهور فقید مصر در آستانه جنگ شش روزه در 22 مه 1967 بیان کرد و گفت: «یهودیان تهدید به جنگ میکنند. ما به آنها میگوییم «اهلاً و سهلاً».
لبنان در سال 2023 در آستانه فروپاشی کامل بود. حتی در زمان صلح. از برق خبری نبود. اگر سه ساعت در روز از شبکه برق دولتی استفاده میکردیم، خوششانس بودیم. کمبود اقلام اساسی مانند غلات، سوخت و دارو بسیار زیاد بود. نان در ظرف یک روز ناگهان از قفسههای سوپرمارکتها ناپدید میشد و رانندگان ماشینهای خود را یک شب کامل در صفهای پمپ بنزین پارک میکردند، به این امید که فرصتی برای پر کردن آنها در اوایل صبح پیدا کنند.
در سال 2021، بهترین بیمارستان لبنان یعنی مرکز پزشکی دانشگاه آمریکایی بیروت، مجبور شد درخواست فوری برای سوخت ژنراتورهای خود را مطرح کند و هشدار داد که در غیر این صورت صدها بیمار که تحت درمانهای حیاتی قرار دارند ظرف چند روز خواهند مُرد. بهعنوان مثال، میقاتی در 16 اکتبر 2023 گفت که «به نفع هیچکس نیست که وارد ماجراجویی آغاز یک جنگ در جبهه جنوب لبنان شود». این احساسی بود که تقریباً همه لبنانیها داشتند.
حالا که در اسکاتلند هستم، ویرانیهای کشوری که همیشه به آن فکر میکنم را میبینم و با خود میگویم که این کشور تا چه اندازه میتواند تحمل کند؟ لبنان و مردمش چند بار دیگر میتوانند این همه مرگ و ویرانی را تحمل کنند؟ هیچ پاسخی برای این سوالات ندارم. در هر صورت باید تنها لبنانیها به این سوالات پاسخ دهند نه آمریکاییها، نه فرانسویها یا انگلیسیها، و قطعاً نه اسرائیلیها. حتی ممکن است زود باشد این سوالات را از مردم لبنان بپرسیم. چراکه هنوز بمب بر سرشان میبارد و دلیلی وجود ندارد که باور کنیم جنگ به زودی پایان خواهد یافت.