| کد مطلب: ۱۹۶۰۶

نقش آنتوان کتابچی‌خان در قراردادهای رویتر، تالبوت و دارسی

دلال امتیاز

دلال امتیاز

آنتوان کتابچی که گرجی و تبعه عثمانی بود در جریان سفر اروپای ناصرالدین‏‌شاه به دربار ایران مرتبط شد و به ایران آمد و با کمک امین‏‌السلطان که او هم تبار گرجی داشت مدیرکل گمرک ایران شد و در پی آن در واگذاری امتیازهای رویتر، انحصار تنباکو به تالبوت و قرارداد نفتی دارسی نقش ایفا کرد و در این جریان به ثروت هنگفتی رسید. نقش او به‏‌عنوان دلال امتیازات در دوره ناصرالدین‌‏شاه و مظفرالدین‌‏شاه مهم و تاثیرگذار بود و در نهایت نیز با میراث هفت درصد از سهام امتیاز دارسی خانواده‌‏اش را به ثروتی افسانه‌‏ای رساند که تا دهه‌‏ها خاندان او را بهره‌‏مند کرد.

دوران قاجار دوره اوج اعطای امتیازات تجاری به افراد و شرکت‌های خارجی و به‌ویژه انگلیسی است. دولت ضعیف ایران که از قافله دانش و تکنولوژی غافل مانده بود از گردونه تجارت بین‌المللی نیز عقب افتاد و به کشوری مصرف‌کننده محصولات اروپایی بدل شد و بدین ترتیب صنایع سنتی نساجی و دیگر اقلام نیز به مرور در رقابت با صنایع پیشرفته‌تر و به‌صرفه‌تر اروپایی تعطیل شدند و اقتصاد ایران ضعیف‌تر از گذشته شد. دولت ایران با کمبود منابع مالی مواجه شده بود و درآمدهای متعارف پیشین کفاف خرج‌های بیشتر را نمی‌داد و این‌چنین بود که یافتن محل درآمد به دغدغه دولتمردان بدل شد.

ایران از لحاظ منابع طبیعی سرزمین غنی محسوب می‌شد اما استخراج و حمل و مصرف این منابع نیاز به تکنولوژی و سرمایه هنگفتی داشت که دولت ایران فاقد آن بود و این‌چنین بود که ایده اعطای امتیازات بهره‌برداری به ذهن‌ها خطور کرد. دولت‌ها و شرکت‌ها و سرمایه‌گذاران اروپایی که به شکارچی امتیازات شهره بودند در سرتاسر دنیا به دنبال چنین امتیازاتی بودند و در قاره‌های آمریکا و آفریقا و استرالیا و حتی هند از طریق بهره‌برداری همین امتیازات به ثروت‌های افسانه‌ای دست یافته بودند اما ایران که دولت نیمه‌مستقلی داشت و هرگز به مستعمره بدل نشد بازار بکر و دست‌نخورده‌ای بود که همچون سیب رسیده بر شاخه درخت می‌درخشید.

اما چیدن این سیب ممنوعه دردسرهایی هم داشت که بعدها در لغو پی‌درپی امتیازات واگذارشده به خاطر اعتراضات عمومی و همچنین رقابت روسیه و انگلیس خود را نشان داد. اعطای این امتیازات در بازار مکاره اروپا نیازمند دلالانی بود که سرمایه‌گذاران تشنه را وسوسه و راهی ایران کنند و در میان این دلالان یک نام بیش از همه تکرار شده است؛ آنتوان کتابچی‌خان. کتابچی که گرجی و تبعه عثمانی بود در جریان سفر اروپای ناصرالدین‌شاه به دربار ایران مرتبط شد و به ایران آمد و با کمک امین‌السلطان که او هم تبار گرجی داشت مدیرکل گمرک ایران شد و در پی آن در واگذاری امتیازهای رویتر، انحصار تنباکو به تالبوت و قرارداد نفتی دارسی نقش ایفا کرد و در این جریان به ثروت هنگفتی رسید. نقش او به‌عنوان دلال امتیازات در دوره ناصرالدین‌شاه و مظفرالدین‌شاه مهم و تاثیرگذار بود و در نهایت نیز با میراث هفت درصد از سهام امتیاز دارسی خانواده‌اش را به ثروتی افسانه‌ای رساند که تا دهه‌ها خاندان او را بهره‌مند کرد.

آنتوان کتابچی تبعه عثمانی چگونه ایرانی شد؟

آنتوان کتابچی در سال ۱۸۴۳ در قسطنطنیه در خانواده رومی گرجی‌الاصل به دنیا آمد. او فرزند دوم و پسر اول در میان شش خواهر و برادر بود. پدرش، وینسنت کتابچی، از دلالان نزدیک به دربار سلطان عثمانی بود. کتابچی در حدود ۱۴سالگی برای تکمیل تحصیلات خود به لیورنو ایتالیا فرستاده شد. در آنجا ایتالیایی و فرانسوی را آموخت که علاوه بر ارمنی و ترکی به آنها نیز به خوبی صحبت می‌کرد. به خاطر بیماری پدرش در سال ۱۸۶۱ به قسطنطنیه بازگشت. در سال ۱۸۶۶، با یک ارمنی در تجارت پارچه شریک شد و سه سال بعد مستقل شد.

در سال ۱۸۷۰ با فیلومن آلتونیان، زنی ارمنی کاتولیک که پدر و مادرش از ناحیه جلفای نو اصفهان در ایران بودند، ازدواج کرد. سه پسر به نام‌های وینسنت، پل و ادوارد از این ازدواج در قسطنطنیه به دنیا آمدند. تجارت کتابچی به سرعت رونق گرفت. او تامین‌کننده رسمی پارچه خیاط‌های سلطان شد و شروع به تنوع بخشیدن به تجارت خود کرد. او شروع به فروش اسلحه، اخذ نمایندگی از شرکت‌های بزرگ اروپایی و تامین‌کننده اسلحه در وزارت جنگ کرد. در سال ۱۸۷۴، با همکاری سرکیسیان ارمنی، یک شرکت کارخانه چوب‌بری مکانیکی در بلغارستان، که در آن زمان استان عثمانی بود، ایجاد کرد.

اما در سال ۱۸۷۶، ناآرامی‌های جدی در امپراطوری عثمانی آغاز شد. استان‌های اروپایی بالکان علیه امپراطوری شورش کرده بودند. پس از هرزوگوین، نوبت شورش بلغارستان در آوریل ۱۸۷۶ رسید. در نتیجه این مشکلات، سلطان عبدالعزیز در ۳۰ مه ۱۸۷۶ از سلطنت کناره‌گیری کرد. جانشین و برادرزاده او، مراد پنجم، سه ماه بعد به دلیل جنون بازداشت شد. برادرش عبدالحمید دوم جایگزین او شد، که از طریق سرکوب خونین شورش بلغارستان در آوریل ۱۸۷۶، روسیه را به اعلان جنگ علیه ترکیه در ۲۴ آوریل ۱۸۷۷ سوق داد.

در نتیجه این وقایع، تجارت کتابچی در معرض ورشکستگی قرار گرفت. شرکت کارخانه چوب‌بری مکانیکی توسط شورشیان بلغاری در سال ۱۸۷۶ سوزانده و غارت شد. تغییرات سریع سلاطین و دولت‌ها باعث شد که او موقعیت خود را به‌عنوان مشتری خیاط سلطان و تامین‌کننده اسلحه برای وزارت جنگ از دست بدهد. در اکتبر ۱۸۷۷، او مجبور شد برای مذاکره درباره بدهی‌های خود با تامین‌کنندگان و طلبکاران آلمانی، بلژیکی و فرانسوی خود به اروپا برود و در همین سفر بود که با ایران آشنا شد و پایش به سرزمین پارس‌ها باز شد.

پاریس و امتیاز راه‌آهن در ایران

او در سال ۱۸۷۸ در پاریس با دولتمردان ایرانی سرتیپ نظرآقا یمین‌السلطنه، وزیر مختار ایران در پاریس، ژنرال نریمان‌خان، دستیار شاه، و میرزا حسین‌خان مشیرالدوله، نخست‌وزیر شاه ملاقات کرد که مشغول تدارک ورود ناصرالدین‌شاه به فرانسه برای نمایشگاه جهانی ۱۸۷۸ بودند. این بزرگان او را متقاعد کردند که از شاه برای احداث خط رشت به تهران امتیاز راه‌آهن بخواهد. کتابچی با مشارکت آنتونی آلن بانکدار و مدیر سابق بانک امپراطوری عثمانی در قسطنطنیه، در دسامبر ۱۸۷۸ امتیاز راه‌آهن را از شاه گرفت.

در ژوئیه ۱۸۷۹، کتابچی به ژنرال نریمان‌خان در وین پیوست، که سال قبل به‌عنوان وزیر مختار ایران در اتریش منصوب شده بود. کتابچی با کمک ژنرال، حرکت خود را به ایران آغاز کرد و در اوت ۱۸۷۹ به همراه خانواده و مهندس اتریشی شرزر و دو دستیارش اروپا را ترک کرد و دو ماه بعد وارد تهران شد. مهندسان نقشه‌برداری خط راه‌آهن را آغاز کردند، اما این پروژه با مخالفت روس‌ها و انگلیسی‌ها مواجه شد و تحت فشار هر دو قدرت، شاه امتیاز را در مارس ۱۸۸۰ لغو کرد.

تهران و ریاست گمرک ایران

کتابچی تصمیم گرفت در تهران بماند و پس از مذاکرات سخت در مورد حقوق، در سال ۱۸۸۱ سمت مدیرکل گمرک ایران را پذیرفت. رئیس او در آن زمان آقا محمدابراهیم امین‌السلطان پدر میرزاعلی‌اصغرخان اتابک، اگرچه رسماً صدراعظم نبود، اما نقش مهمی در دربار شاه داشت و از جمله امور مالی در اختیار او بود. با مرگ آقاابراهیم، پسرش میرزاعلی‌اصغرخان لقب امین‌السلطان و وظایف پدرش را بر عهده گرفت و به این ترتیب رئیس جدید کتابچی شد. میرزاعلی‌اصغرخان اتابک در سال ۱۸۹۱ توسط ناصرالدین‌شاه به صدراعظمی منصوب شد و در سال ۱۹۰۰ لقب اتابک اعظم را از مظفرالدین‌شاه دریافت کرد که به ندرت اعطا می‌شد. او پس از شاه قدرتمندترین مرد ایران بود.

با روی کار آمدن امین‌السلطان جوان، روابط کتابچی و رئیس جدیدش تیره شد. کتابچی تحمل اینکه تحت فرمان مرد جوانی پانزده سال کوچکتر از خود باشد نداشت. اما پس از مدتی این دو یاد گرفتند که قدر یکدیگر را بدانند، کتابچی به هوش امین‌السلطان پی برد و اتابک نیز از مهارت‌های کتابچی قدردانی کرد. سر هنری دراموند ولف در خاطرات خود می‌نویسد: «امین‌السلطان بسیار به یکی از همدستان خود – کتابچی‌ خان - که گرجی‌الاصل بود تکیه داشت. او یک کاتولیک رومی بود و با یک خانم ارمنی ازدواج کرد. دولت ایران واقعاً توسط کتابچی‌خان نمایندگی می‌شد، زیرا او از مسائل غربی کاملاً آگاه بود؛ می‌توانست امتیازی را تنظیم کند و تحرکات تجاری را آغاز کند».

این دو نفر تا زمان مرگ کتابچی با هم دوست بودند و این دوستی توسط پسران کتابچی تا زمان ترور امین‌السلطان در سال ۱۹۰۷ برقرار بود. او در چندین نوبت در فرانسه و سوئیس مورد استقبال کتابچی‌ها قرار گرفت.

از آنجایی که مالیات بر واردات و صادرات منبع عمده درآمد دولت ایران را تشکیل می‌داد سمت مدیرکل گمرک از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود. کتابچی با مدیریت گمرک موفق شد درآمدها را از این محل افزایش دهد و این نتایج خوب باعث شد کتابچی نشان شیر و خورشید را به دست بیاورد و همچنین با اینکه هیچ منصب نظامی نداشت، به پاس خدماتش از شاه درجه سرلشکر افتخاری و عنوان خان دریافت کرد. این امین‌السلطان بود که در حضور کتابچی از شاه خواست که اینگونه به او پاداش دهد: «اعلیحضرت، این آقای کتابچی است، خدمتگزار مؤمن شاهنشاهی که با علم زیاد و ویژگی‌های عالی اداری‌اش توانسته است گمرکات را چنان خوب و عاقلانه سامان دهد که نه‌تنها درآمدها به میزان قابل توجهی افزایش یافته است، بلکه نظم کاملی در همه جا حاکم است... من نمی‌توانم آنقدر به بزرگواری اعلیحضرت توصیه کنم که با اعطای لقب خان به ایشان شرافت بخشید.»

امتیاز رویتر برای ایجاد بانک دولتی

در سال ۱۸۷۲، بارون پل جولیوس رویتر، یک شهروند بریتانیایی، امتیاز رویتر را از ناصرالدین‌شاه دریافت کرد که به او انحصار مطلق به مدت هفتاد سال در ساخت خطوط راه‌آهن و تراموا را می‌بخشید. بهره‌برداری از کلیه معادن فلزات و مواد معدنی غیر گرانبها، انحصار بهره‌برداری از جنگل‌های دولتی، انحصار در احداث سیستم‌های آبیاری، اولویت ایجاد بانک ملی و کلیه بنگاه‌های آینده مرتبط با امور عمومی از هر نوع از جمله راه و تلگراف به مدت بیست‌وپنج سال نیز در این قرارداد پیش‌بینی شده بود. این امتیاز که دنیا را متحیر کرد و مورد حمایت دولت انگلیس قرار نگرفت، اعتراض شدید روس‌ها و مردم ایران را برانگیخت که این اندازه از دخالت و تسلط خارجی را نپذیرفتند. این امر باعث شد که شاه امتیاز را لغو کند.

رویتر که مبالغ هنگفتی را برای گرفتن امتیاز و شروع به کار در خط راه‌آهن رشت به تهران پرداخت کرده بود، غرامتی دریافت نکرد و مدام از دولت ایران درخواست جبران خسارت کرد. در دسامبر ۱۸۸۸، جورج رویتر، پسر دوم بارون، به همراه منشی پدرش، ادوارد کوته، وارد تهران شد. این دو مرد دوباره درخواست امتیاز برای یک بانک، معادن و راه‌آهن کردند. کوته، که کتابچی را از سال ۱۸۷۸ در پاریس می‌شناخت برای کمک به کتابچی متوسل شد. کتابچی این دو را متقاعد کرد که درخواست خود را به بانک و معادن محدود کنند، زیرا می‌دانستند که افزودن راه‌آهن ناگزیر مخالفت روسیه را برانگیخته است.

کتابچی سند امتیاز را بازنویسی کرد و امین‌السلطان را متقاعد کرد که امتیاز بانک و معادن را اعطا کند و استدلال کرد که این بانک دارایی بزرگی برای کشور خواهد بود و زیان بارون جولیوس رویتر را جبران می‌کند و از این طریق دولت ایران را از ادعاهای آینده او محافظت می‌کند. فرمان سلطنتی که امتیاز را به رویتر اعطا می‌کرد در ۳۰ ژانویه ۱۸۸۹ امضا شد. بانک نام امپریال بانک را به خود گرفت و امتیاز صدور اسکناس‌های بانکی به آن اعطا شد. تا سال ۱۹۲۵ بانک دولتی باقی ماند و خدمات بزرگی به ایران کرد.

مقررات فروش تنباکو و امتیاز انحصاری تالبوت

در ژوئیه ۱۸۸۶ کتابچی بخشی از گروهی بود که شاه را در سفر به مازندران همراهی می‌کرد. امین‌السلطان در این سفر او را از قصد خود برای مقررات فروش تنباکو در ایران آگاه کرد. کتابچی طرحی را تنظیم کرد که به تایید امین‌السلطان و ناصرالدین‌شاه رسید. در این مقررات تصریح شد که تاجران خرده‌فروشی تنباکو، باید از این پس مجوز ویژه‌ای داشته باشند و مالیات متناسب با گردش مالی آنها اخذ خواهد شد. کتابچی اختیارات کاملی برای راه‌اندازی اداره نظارت بر این مقررات دریافت کرد. از آذرماه مقررات در تهران اعمال شد. با این حال، به زودی اعتراضات در استان‌ها علیه مقررات فروش تنباکو بالا گرفت و حوادثی رخ داد. شاه، از ترس گسترش نارضایتی، تصمیم گرفت که این مقررات را لغو کند و خود را از درآمد سالانه‌ای که کتابچی دو میلیون فرانک تخمین زده بود، محروم کند.

در آوریل ۱۸۸۹ ناصرالدین‌شاه سومین سفر خود را به اروپا انجام داد. کتابچی از امین‌السلطان اجازه گرفت تا جزء هیئت سلطنتی باشد. او هفدهمین نفر فهرست رسمی افراد بلندپایه همراه شاه بود و به همین ترتیب، اتاق ۱۷ در کاخ باکینگهام را در جریان دیدار شاه از ملکه ویکتوریا اشغال کرد. در این سفر که پنج ماه به طول انجامید، کتابچی نیز همراه این هیئت در دربارهای اروپایی مورد استقبال قرار گرفت.

او در لندن با سرگرد جرالد تالبوت آشنا شد. احتمالاً در آنجا بود که آن دو نفر برای اولین بار درباره امکان گرفتن امتیاز تنباکو در ایران توسط سرگرد بحث کردند. همچنین احتمالاً سر هنری دراموند ولف، وزیر مختار بریتانیا در تهران، و سیدنی جی چرچیل، منشی وی که در زمان سفر شاه در لندن بودند، توسط کتابچی که می‌خواست از حمایت آنها اطمینان حاصل کند، از پروژه مطلع شده باشند. مذاکرات توسط وی در تهران آغاز شده بود.

با بازگشت شاه به تهران تالبوت به تهران آمد تا درخواست خود را به شاه و امین‌السلطان ارائه دهد. اندکی پس از ورود تالبوت به تهران، امین‌السلطان و شاه تمایلی به اعطای امتیاز تالبوت نداشتند. آنان هنوز شکست تلخ مقررات فروش تنباکو در سال ۱۸۸۶ را به یاد می‌آوردند. کتابچی پس از بحث‌های طولانی و دشوار، با حمایت و کمک سر هنری و سیدنی چرچیل، امین‌السلطان را متقاعد کرد که انحصار تنباکو می‌تواند برای دولت ایران منفعت زیادی داشته باشد.

متقاعد کردن شاه بیشتر طول کشید و سرانجام ناصرالدین‌شاه برای تصمیم‌گیری به استخاره متوسل شد. با مشورت مساعد، شاه این امتیاز را به تالبوت داد. این قرارداد در ۲۱ مارس ۱۸۹۰ امضا شد. اندکی بعد تالبوت تهران را ترک کرد و از کتابچی به این عبارت تشکر کرد: «دوست خوبم هزاران بار از شما به خاطر این همه لطف و حسن‌نیت شما نسبت به جرالد اف تالبوت تشکر می‌کنم».

نتیجه این اقدام که ترس امین‌السلطان را توجیه می‌کرد مشخص است. امتیازی که به تالبوت برای پنجاه سال انحصار تولید، فروش و صادرات تنباکو ایرانی را اعطا می‌کرد، خشم تولیدکنندگان و بازرگانان تنباکو را برانگیخت. ورود ده‌ها تن از کارکنان انگلیسی شرکت دخانیات به ایران، نارضایتی مردم را برانگیخت. معترضان با حمایت روحانیون در سراسر کشور اعتراضاتی را سازماندهی کردند، شورشی واقعی علیه دولت و قرارداد سازمان پیدا کرد و تا آنجا پیش رفت که میرزای‌شیرازی فتوا علیه استعمال دخانیات صادر کرد و شاه را مجبور کرد قرارداد را لغو کند.

استعفا و عزیمت به اروپا

درحالی‌که اعتراضات علیه انحصار تنباکو و قرارداد تالبوت سازماندهی می‌شد، کتابچی در اروپا بود. او تهران را برای یک سفر هفده‌ماهه ترک کرد و ابتدا خانواده‌اش را در لوزان سوئیس اسکان داد. سپس زمان زیادی را در لندن سپری کرد تا با تالبوت تمام جزئیات مالی راه‌اندازی انحصار تنباکو را حل و فصل کند و سرانجام از طرف امین‌السلطان مأمور شد تا اختلاف ایران و ایتالیا را حل و فصل کند. کالاهای تاجر ایتالیایی به نام کانسونو، که عادت به کلاهبرداری از ایرانیان پیدا کرده بود، در ایران مصادره شده بود.

ایران به توصیه کتابچی تصمیم گرفت به داوری بین‌المللی متوسل شود و از سر ویلیام آرتور وایت، سفیر بریتانیا در قسطنطنیه خواسته شد تا این اختلاف را حل و فصل کند. کتابچی با اسنادی که در دست داشت، سه ماه را در قسطنطنیه گذراند تا از ادعای ایران دفاع کند. حکمیت سرانجام به نفع ایران صادر شد. کتابچی در حالی به تهران بازگشت که قرارداد انحصار تنباکو شکست خورده و لغو شده بود. کتابچی که از این شکست ناامید شده بود، چون ثروت کافی برای زندگی آسان در اروپا به دست آورده بود و می‌خواست به خانواده خود در سوئیس بپیوندد، از امین‌السلطان خواست استعفا دهد. با پایان سال مالی کتابچی به خانواده‌اش در لوزان پیوست.

پاریس و نمایشگاه جهانی ۱۹۰۰

کتابچی پس از چند ماه اقامت در لوزان در اواخر سال ۱۸۹۳ به همراه خانواده خود به پاریس نقل مکان کرد و در این بین از امین‌السلطان درخواست کرد به‌عنوان دیپلمات ایرانی در اروپا منصوب شود. او به سمت مشاور سفارت ایران در بروکسل با مسئولیت میرزاجوادخان سعدالدوله منصوب شد و تا سال ۱۸۹۸ این سمت را بر عهده داشت. کتابچی در سال ۱۸۹۹ توسط مظفرالدین‌شاه به‌عنوان کمیسر عمومی ایران در نمایشگاه جهانی ۱۹۰۰ منصوب شد.

کتابچی می‌خواست تصویر بدی را که از غرفه ایران در نمایشگاه جهانی ۱۸۸۹ ایجاد شده بود پاک کند. او از معمار فرانسوی فیلیپ مریات خواست تا غرفه‌ای با الهام از مدرسه چهارباغ در اصفهان بسازد. اشیاء و محصولات ایرانی متعددی در غرفه به نمایش گذاشته شد که با استقبال زیادی از سوی بازدیدکنندگان مواجه شد و مورد تحسین مطبوعات قرار گرفت. کتابچی در ۳۰ ژوئیه ۱۹۰۰ مظفرالدین‌شاه را با شکوه فراوان در غرفه ایران پذیرفت. سه روز بعد، کالسکه شاه مورد حمله تروریستی قرار گرفت؛ مهاجم تروریست قبل از اینکه بتواند شلیک کند گرفتار شد. شاه قبل از ترک پاریس، برای بار دوم نشان بزرگ شیر و خورشید را به کتابچی اعطا کرد.

امتیاز نفت دارسی

gusher_masjid-suleiman

کتابچی در سال 1898 گزارشی در مورد ذخایر نفتی بالقوه ایران در اختیار داشت. این گزارش کار مهندس عمران، زمین‌شناس و باستان‌شناس فرانسوی ژاک دومورگان بود که طی یک ماموریت علمی در سال 1891 در جنوب غربی ایران به وجود نفت اشاره کرد. کتابچی در سال‌های 1899 و 1900 با در دست داشتن این گزارش تلاش ناموفقی کرد تا نظر چندین سرمایه‌دار سطح بالا را برای گرفتن امتیاز نفت در ایران جلب کند. به شرکت نفت رویال داچ نزدیک شد و مدیر شرکت، هانری دتردینگ این پیشنهاد را رد کرد و آن را بسیار پرخطر دانست. در همان زمان، کتابچی از دوستش، سر هنری دراموند ولف خواست تا در بریتانیا به دنبال سرمایه‌گذار بگردد و او ویلیام ناکس دارسی، سرمایه‌دار بریتانیایی را معرفی کرد.

دارسی ثروت هنگفتی از طریق اکتشاف در معادن طلای استرالیا به دست آورده بود و به نفت ایران نیز علاقه‌مند بود. دارسی و کتابچی قراردادی امضا کردند. دارسی سرمایه لازم برای عملیات را فراهم می‌کرد و کتابچی مذاکرات با دولت ایران را برعهده می‌گرفت. کتابچی 7 درصد از سهام امتیاز به اضافه 10 درصد از سود را کسب می‌کرد. کتابچی در 14 مارس 1901 با پول کافی برای تقسیم رشوه عازم ایران شد. پس از مذاکرات دشوار، امتیاز در 28 مه 1901 توسط مظفرالدین‌شاه به دارسی اعطا شد و کتابچی از طرف دولت ایران به عنوان کمیسر شاهنشاهی منصوب شد تا از منافع ایران مراقبت کند. کتابچی از دانش دربار، حکومت و مراجع دینی ایران استفاده کرد تا اطمینان حاصل کند که امتیاز نفت به سرنوشت امتیاز تنباکو ده سال قبل دچار نشود.

او قبل از بازگشت به اروپا، سه پسر بزرگ خود را به استخدام دارسی درآورد: پل در تهران به‌عنوان رابط با دولت ایران، وینسنت در لندن به عنوان رابط با دارسی، و ادوارد در قصرشیرین به عنوان دستیار مهندس جورج برنارد رینولدز، که مسئول اکتشاف نفت برای دارسی بود استخدام شدند. کتابچی در اروپا به سازماندهی عملیات امتیاز نفت ادامه داد. در دومین سفر مظفرالدین‌شاه به اروپا به آنان پیوست. عکسی او را در وسط همراهان شاه نشان می‌دهد که در قایق تفریحی ویکتوریا و آلبرت در کنار پادشاه ادوارد هفتم، ملکه الکساندرا، شاهزاده ولز و پرنسس ویکتوریا ژست گرفته است. در اواخر سال سلامتی کتابچی رو به وخامت گذاشت و در مدت اقامت در ایتالیا که از نارسایی تنفسی رنج می‌برد، درست قبل از تولد شصت‌سالگی‌اش و بدون اینکه فوران نفت در ایران را ببیند، در 20 دسامبر 1902 در لیورنو درگذشت.

مراسم تشییع جنازه او در لیورنو برگزار شد و سپس در گورستان مونپارناس در پاریس به خاک سپرده شد. دارسی به وینسنت کتابچی نوشت: «من یک دوست مهربان و صمیمی و یک همکار ارزشمند و توانا را از دست دادم». نفتی که مدت‌ها توسط صاحبان امتیاز در انتظارش بود تا 26 مه 1908 از چاهی در نزدیکی شوشتر بیرون نیامد. در این میان، وینسنت که به جای پدرش به عنوان کمیسر ایران منصوب شد، از منافع خانواده کتابچی مراقبت کرد. در مورد دارسی، او دیگر نمی‌توانست هزینه‌های جست‌وجو را به تنهایی تحمل کند. وی در توافق با صاحبان سهام، سهام شرکت بهره‌برداری امتیاز را در شرکت نفت برمه ادغام کرد. زمانی که نفت در نهایت با چشم‌انداز تولید فراوان به بازار آمد، این شرکت به شرکت نفت ایران و انگلیس و در نهایت بریتیش پترولیوم تبدیل شد.

کتاب‌هایی با تمرکز بر کتابچی‌خان نوشته شده که قبل از سال 2000 عمدتاً مربوط به امتیاز دارسی و نقش کلیدی کتابچی در این سرمایه‌گذاری است و عمدتاً بر اساس آرشیو وزارت خارجه و بریتیش پترولیوم است. منبع قابل توجهی از اطلاعات را می‌توان در یادداشت‌های روزانه و مکاتبات کتابچی که بین سال‌های 1878 تا مرگ او نوشته شده است یافت. آنها گزارش مفصلی از دوران تصدی او به‌عنوان رئیس گمرک ایران، اصلاحات در سیستم گمرکی و تلاش برای اصلاح ارز و تجارت تنباکو و پیدایش امتیازات بانکی، تنباکو و نفت ارائه می‌دهند که در سال 2010 منتشر و در اختیار جامعه علمی قرار گرفت.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی