| کد مطلب: ۱۸۰۶۹
از فین‌کنشتاین به مجمل و از مفصل به گلستان

مروری بر خباثت‌های انگلستان و حماقت‌های دربار قاجار در دهه اول و دوم قرن ۱۹

از فین‌کنشتاین به مجمل و از مفصل به گلستان

انگلیسی ها، پیش از انعقاد عهدنامه گلستان در ۱۸۱۳، بر اساس قرارداد «مفصل»، مکلف به حمایت از ایران در برابر هجوم دولت های اروپایی شده بودند؛ اما با تشکیل جبهه متحد روسیه تزاری و بریتانیا، علیه ناپلئون، انگلیس با بی تفاوتی از کنار تعهداتش عبور کرد و ترجیح داد که ایران را با مشکلاتش تنها بگذارد.

نخستین رویارویی گسترده ایرانیان با اروپایی‌ها، در دوران صفوی و بیشتر با شکل نظامی و تجاری آن رخ داد و البته قرارداد‌های یک‌طرفه‌ای که بیشتر به سود اروپایی‌ها بود، میان ایران و آنان بسته شد، اما به علت ناآگاهی کلی ایرانیان از بلاد فرنگ و دیپلماسی نوینی که در حال شکل‌گیری بود، این غفلت چندان مورد توجه قرار نگرفت.

در دوره افشار و زند نیز روابط خارجی به همسایگان و البته اروپائیانی که حالا همسایه شده بودند محدود می‌شد، ولی با آغاز دوره قاجار به‌ویژه در دوران فتحعلی‌شاه، ایران با افزایش مراودات خارجی و رفت‌وآمد هیئت‌های دیپلماتیک روبه‌رو شد، و نتیجه آن شد که برخلاف دوره‌های قبل که ایرانیان در مذاکرات سهل‌گیر و ساده‌اندیش بودند، وقتی با فشار‌های روزافزون روسیه و بریتانیا مواجه شدند و متوجه شدند که اعطای هر امتیازی یا انعقاد هر قراردادی چه تبعات سنگینی در بر دارد و می‌تواند موجب خشم رقیب گردد، شروع به سخت‌گیری در روابط خارجی کردند و متوجه شدند که باید نظم و انتظام ویژه‌ای به این حوزه از حکمرانی خود بدهند و بدین روی وارد عرصه دیپلماسی و سیاست بین‌الملل شدند.

همچنین، ایران که به علت موقعیت ویژه جغرافیایی خود، نزدیکی به هندوستان و هم‌مرز بودن با روسیه تحت فشار دو قدرت بزرگ آن زمان، یعنی روسیه و انگلیس قرار داشت، به منظور کاستن از فشار آنها کوشیدند به نیروی سوم، به موازنه‌گر بین این دو ابرقدرت نزدیک شوند و روابط دیپلماتیک خود را با آن تقویت کنند. بر همین اساس نخبگان سیاسی قاجار در عرصه بین‌الملل به دنبال هم‌پیمانی مقتدر بودند تا به کمک آنها از زورگویی این کشورها جلوگیری کنند.

علاوه بر اینها، آغاز جنگ‌های ایران و روسیه در سال 1802 عامل مهم دیگری بود که ایران را وارد منازعات دیپلماتیک با اروپائیان نمود. اگرچه ایرانیان جنگ با روسیه را با اتکا به توان خود آغاز کردند، اما اهدافی که کشورهای اروپایی در آسیا و ایران برای خود تعریف نموده بودند، سبب دخالت آنها در این جنگ‌ها شد و موجب گردید تا روند این نبردها نه‌فقط در میدان جنگ، بلکه تحت تاثیر تحولات سیاسی اروپا تعیین گردد. تلاش‌ و نیات ناپلئون‌ برای بهره‌گیری از ایران‌ و عثمانی‌ برای پیشبرد سیاست‌ شرقی‌ خود از جمله‌ حمله‌ به‌ هندوستان‌، از عوامل‌ اتحاد انگلستان‌ با روسیه‌ علیه‌ ناپلئون‌ بود.

فتحعلی‌شاه‌، غافل‌ از سیاست‌ اروپا، از انگلستان‌ تقاضای کمک‌ نظامی‌ در جنگ‌ با روسیه‌ نمود، اما وقتی‌ با پاسخ‌ منفی‌ آن‌ها مواجه‌ شد، به‌ درخواست‌های اتحاد ناپلئون‌ جواب‌ مثبت‌ داد و معاهده‌ فین‌کنشتاین‌ بین‌ ایران‌ و فرانسه‌ امضا شد (١٨٠٧م‌/١٢٢٢ق‌). ثمرات‌ این‌ اتحاد در حال‌ آشکار شدن‌ بود که‌ معاهده‌ تیلسیت‌ (١٨٠٧م‌/١٢٢٢ق‌) بین‌ ناپلئون‌ و امپراطور روس‌ امضا شد. ناپلئون‌ به‌‌رغم‌ تعهداتی‌ که‌ در قبال‌ ایران‌ داشت‌، در مذاکره‌ با روس‌ها، حرفی‌ از ایران‌ به‌ میان‌ نیاورد. بنابراین‌، عهدنامه‌ ایران‌ و فرانسه‌ از اعتبار افتاد و هیئت‌ فرانسوی مجبور به‌ ترک‌ ایران‌ شد. انگلیسی‌ها وقتی‌ که‌ با اتحاد روسیه‌ و فرانسه‌ مواجه‌ شدند و از طرفی‌ ایران‌ هم‌ در برابر روس‌ها تنها بود، به‌ ایران‌ روی آوردند که نتیجه آن امضای قراردادهای مجمل و مفصل بود. این قراردادها تازه امضا شده بودند که تحولات سیاسی اروپا موجب تغییر سیاست انگلیسی‌ها در ایران شد.

پناه به ناپلئون از شر روس و انگلیس، از فین‌کنشتاین تا مجمل

فرانسه از اولین کشورهایی بود که شاهان قاجار برای ایجاد موازنه در برابر قدرت روزافزون روس‌ها و انگلیس‌ها در ایران به آنها روی آوردند. در سال‌های اولیه قرن نوزدهم که فرانسه به رهبری ناپلئون در برابر اروپای پیر قد علم کرده بود، فتحعلی‌شاه نیز گمان می‌کرد می‌تواند با عقد قرارداد با این کشور، روی حمایت‌های آن به‌خصوص در برابر روس‌ها حساب بازکند. به‌همین‌دلیل در ۱۳ اردیبهشت‌ماه ۱۱۸۶ (چهارم مه ۱۸۰۷) «عهدنامه فین‌کنشتاین» توسط میرزا محمدرضا قزوینی سفیر ایران و نماینده فرانسه به امضا رسید. به موجب این قرارداد، فرانسه متعهد شده بود که جنگ‌افزار، تعدادی متخصص نظامی توپخانه، مهندس و پیاده‌نظام و توپخانه، برای آشنایی نیروی نظامی ایران به جنگ‌افزارهای مدرن در اختیار ایران قرار دهد و برای بیرون راندن روس‌ها از گرجستان و قفقاز که پیش از آن متعلق به ایران بودند، به ایران کمک کند.

در برابر، ایران نیز متعهد شد که روابط خود را با انگلیس قطع کند، کنسول‌های انگلیس و بازرگانان این کشور از ایران اخراج شوند، و در جنگ فرانسه با انگلیس و روس، متحد فرانسه باشد و در لشکرکشی احتمالی ناپلئون به هند، به فرانسویان یاری رساند. این اخراج شامل کارکنان کمپانی هند شرقی در ایران نیز می‌شد و ایران همچنین باید با نیروهای افغانستانی که در قندهار مشغول جنگ با نیروهای انگلستان بودند سازش کرده و به آنها کمک کند. همه اینها برای این بود که ناپلئون قصد حمله به هند و تسخیر این کشور را داشت.

با این حال، فرانسه در جنگ دیپلماتیک در ایران شکست خورد و موفق به اجرای هیچ‌یک از مفاد عهدنامه نشد. ناپلئون، امپراطور فرانسه، در پی شکست در نبرد با روس‌ها عهدشکنی کرد. او با امضای قرارداد تیلسیت با الکساندر اول امپراطور روسیه به هیچ‌کدام از تعهدات قبلی خود در قبال ایران عمل نکرد. چراکه از اول فرانسه با انگیزه‌های متفاوت روابط خود با ایران را گسترش داده بود و این کشور که همواره برپایه معادلات قاره اروپا و روابط خود با انگلیس و روسیه عمل می‌کرد، به محض به دست آوردن خواسته‌های  خود، ایران را در دریای پرتلاطم حوادث بین‌المللی رها ساخت.

6555840_928

انعقاد قرارداد فین‌کنشتاین نوعی فرصت‌سوزی برای ایران بود، چراکه اگر ایران در بحبوحه جنگ با روسیه به صورت مستقیم با روس‌ها وارد مذکره می‌شد، می‌توانست وضعیت بهتری را در صحنه مذاکرات سیاسی به دست آورد. لازم به ذکر است دولت روسیه که در آن سال‌های انعقاد این قرارداد از فرانسه شکست خورده بود، سفیر فوق‌العاده‌اى را به منظور انعقاد صلح به ایران فرستاد. اما فتحعلی‌شاه که تحت تأثیر پیروزی‌هاى ناپلئون قرار گرفته و متّکى به آن بود، پیشنهادهاى روسیه را بدون جواب گذاشت و فرصت مناسب براى بازپس‌گیرى شهرهاى اشغال‌شده ایران در قفقاز را از دست داد. این جزو نخستین تجربه‌های تلخ دیپلماتیک ایران در دوره نوین دیپلماسی جهان بود، اما آخرین آن نبود.

در خصوص اینکه آیا فرانسه با انعقاد قرارداد صلح با روسیه به ایران خیانت کرد یا خیر؟! بین تاریخ‌نگاران ایرانی و حتی اروپایی، بحث و نظرهای متفاوتی وجود دارد. برخی از آنها، برخلاف نقل رایج در باب خیانت فرانسوی‌ها، معتقدند که، «معاهده صلح میان روسیه و فرانسه ربطی به ایران نداشت و ناپلئون در راستای تضعیف بیشتر انگلستان به سمت روسیه نیز متمایل شد. حتی او به‌رغم بی‌میلی ایران برای ادامه همکاری با این فرض که فرانسه به ایران خیانت کرده است،  باز هم به ایران پیشنهاد داد که وضعیت «فین‌کنشتاین» را ادامه دهند.

به بیان دیگر، هدف فرانسه در هر دو قرارداد (فین‌کنشتاین با ایران) و (تیلسیت با روسیه) مقابله و تضعیف جایگاه انگلستان بود و ناپلئون هیچ‌وقت برای قطع معاهده با ایران پیشگام نشد و عامل این رویداد انگلستان بود.» به عبارتی انگلیسی‌ها که معاهده «فین‌کنشتاین» را علیه منافع خود در منطقه می‌دیدند تلاش کردند تا آن را از بین ببرند. ولی وقتی مقاومت مقامات سیاسی ایران را دیدند به تهدید، تطمیع، فشار و فریبکاری روی آوردند. در این میان فتحلعی‌شاه تحت تأثیر انگلیسی‌ها و انگلوفیل‌ها به این باور رسید که توافق میان فرانسه با روسیه عملاً توافق «فین‌کنشتاین» را از بین برده است و لذا بار دیگر به سمت انگلستان روی آورد. «دست‌پاچگی، اطلاعات محدود از اروپا و فریبکاری انگلستان باعث شد تا ایران به گمان اینکه توافق میان روسیه و فرانسه علیه ایران است «معاهده فین‌کنشتاین» را لغو کند و در ادامه نیز ایران چاره‌ای نداشت جر اینکه به سمت انگلستان برود.»

روی آوردن مجدد به انگلستان و از مفصل تا عهدنامه گلستان

به هر روی و فارغ از هر دیدگاهی، بدون شک تأثیر امضاى صلح روس و فرانسه بر روابط خارجى ایران بسیار مهمّ بود، زیراپس از اینکه ایران «از اتّحاد با فرانسه در مقابل روسیه ناکام شد، به‌ناچار سیاست تمایل مجدّد به انگلستان را در پیش گرفت و امضاى معاهده صلح بین فرانسه و روسیه- تیلسیت- باعث تسریع در روند این سیاست شد.» دولت انگلستان که منتظر چنین فرصتى بود، دو هیئت سیاسى و دیپلماتیک از هندوستان و انگلستان عازم ایران کرد تا زمینه‌هاى همکارى روابط خارجى دو کشور را بررسى کنند.

هیئت اوّل که در سال 1805 براى بار دوم به ریاست «سر جان مالکوم» از هند اعزام شده بود و شرایط و درخواست‌هاى سنگینى را مبنى بر واگذارى چند جزیره در جنوب و تسهیلاتى را در دریاى مازندران مى‌خواست، با شکست روبه‌رو شده بود؛ پس از هشت ماه اقامت در شیراز ایران را ترک کرد و به هندوستان بازگشت. اما هیئت سیاسی دوم که به ریاست «سر هارد فورد جونز بریجز» که با هدایاى فراوان از انگلستان عازم دربار فتحعلی‌شاه شده بود، مورد توجّه درباریان ایران قرار گرفت و با «میرزا شفیع‌خان مازندرانى» صدراعظم وقت ایران وارد مذاکره و گفت‌وگو شد.

سرانجام مذاکرات نماینده سیاسى انگلیس و مقامات ایرانى منجر به انعقاد عهدنامه مودّت و اتّحاد بین دو کشور در تاریخ 1188 ه ش/ 1809 م گردید که به نام «عهدنامه مُجْمَل» معروف است. به موجب عهدنامه مجمل، اتّحاد همیشگى بین دو دولت اعلام گردید و دولت ایران متعهد شده بود که کلیه قراردادهایى را که با سایر دولت‌هاى اروپایى منعقد کرده و به آنها اجازه عبور از خاک ایران براى حمله به هندوستان داده، باطل کند. در مقابل دولت انگلستان متعهد شده بود که اگر یکى از کشورهاى اروپایى به ایران حمله کند، آن کشور اسلحه و مهمّات و یا کمک مالى در اختیار ایران قرار دهد.

پس از انعقاد عهدنامه مجمل، فتحعلى‌شاه، «میرزاابوالحسن‌خان شیرازى (ایلچی)» را به‌عنوان وزیرمختار فوق‌العاده عازم لندن کرد. از سوى دولت انگلستان هم، «سرگور اوزلى» به جاى «سرهارد فورد جونز» به‌عنوان وزیر مختار جدید به ایران آمد. وى مأموریت داشت که قرارداد جدیدى را که در عهدنامه مُجمل پیش‌بینى شده بود، با ایران منعقد سازد که در نهایت در تاریخ 1191 ه ش/ 1812 م، با نام «قرارداد مُفَصَّل» بین «اوزلى» و دولت ایران به امضا رسید. این قرارداد شرح مفصل‌تر عهدنامه مجمل بود و تنها فرقى که با قرارداد قبلى داشت، یکى این بود که دولت انگلستان متعهد شده بود که در مقابل جنگ با یک کشور اروپایى، سالانه دویست هزار تومان به ایران بپردازد و دیگر اینکه در جنگ بین انگلیس و افغان‌ها، ایران از انگلیسی‌ها پشتیبانى کند، امّا اگر جنگى بین ایران و افغانستان اتفاق افتاد، انگلستان هیچ تعهدى در مقابل ایران نداشته باشد.

یک ماه پس از امضا قرارداد مفصل، ناپلئون در ژوئن 1812 به روسیه اعلام جنگ داد، در نتیجه دو ماه بعد روس و انگلیس پیمان اتحاد نظامی علیه ناپلئون امضا کردند. این پیمان در زمانی منعقد شد که سیسیانف، فرمانده سپاه روسیه در جنگ اول ایران و روس به قتل رسیده بود و به دلیل ناکامی جایگزین او، گودوویچ در تصرف ایروان، روحیه ایرانی‌ها تقویت شده بود؛ برای همین روس‌ها با ارائه شروطی درخواست صلح کردند، اما عباس‌میرزا ولیعهد با توجه به پیروزی ایران بنا را بر ادامه جنگ گذاشت تا روس‌ها را تنبیه کند، اما ناگهان صحنه جنگ عوض شد. مستشاران نظامی انگلستان از ایران می‌‌روند و ترکمن‌های خراسان هم شورش می‌کنند و تمام این‌ها باعث شد تا سپاه ایران در اصلاندوز شکست بخورد. اینجا بود که دولت انگلیس وارد شده و پیشنهاد میانجیگری می‌دهد تا بین دو طرف صلح شود؛ صلحی که به «قرارداد گلستان» و از دست رفتن ولایت ساحلی دریای سیاه و باکو و دربند و شیروان و بخش‌های زیادی از ایران منجر شد.

انگلیسی ها، پیش از انعقاد عهدنامه گلستان در 1813، بر اساس قرارداد «مفصل»، مکلف به حمایت از ایران در برابر هجوم دولت های اروپایی شده بودند؛ اما با تشکیل جبهه متحد روسیه تزاری و بریتانیا، علیه ناپلئون، انگلیس با بی تفاوتی از کنار تعهداتش عبور کرد و ترجیح داد که ایران را با مشکلاتش تنها بگذارد اما این رویکرد، تنها وجه خیانت انگلیس به ایران، در ماجرای انعقاد عهدنامه گلستان نبود؛ دولتمردان انگلیسی که می خواستند به هر ترتیب، رضایت متحد جدید را جلب کنند، نقشی اساسی در تحمیل این عهدنامه به ایران ایفا کردند.

«سرگور اوزلی»، وزیرمختار انگلیس که دولتمردان قاجار بار ها از وی به دلیل بی ادبی و توهین های مکررش، به دولت انگلیس شکایت کرده بودند، با پرخاش و تهدید به فتحعلی شاه فهماند که از حمایت انگلیس در برابر روسیه تزاری خبری نیست و شاه بی‌کفایت قاجار به سرعت در برابر این تهدیدات، قطع کمک مالی سالانه 200 هزار تومانی، جا زد و با وجود اصرار «عباس‌میرزا» بر تداوم جنگ و اعزام نیرو های داوطلب به شمال آذربایجان، تن به خفت تسلیم در برابر متجاوزان داد. منابع‌ ایرانی‌ از اعمال‌ فشار اوزلی‌ به‌ فتحعلی‌شاه‌ سخنی‌ به‌ میان‌ نمی‌آورند. اما در واقع‌ تهدید اوزلی‌ به‌ قطع‌ مقرری سالانه‌، فتحعلی‌ شاه‌ را که‌ نشان‌ داده‌ بود حتی‌المقدور از پرداخت‌ هزینه‌ قشون‌ عباس‌میرزا خودداری می‌کرد، در وضعیت‌ بغرنجی‌ قرار داد و او مجبور به‌ صلح‌ شد.

اوزلی‌ با خارج‌ کردن‌ افسران‌ انگلیسی‌ از خدمت‌ ارتش‌ ایران‌، ثابت‌ کرده‌ بود که‌ تصمیم‌ انگلستان‌ برای قطع‌ حمایت‌ از ایران‌ در صورت‌ ادامه‌ جنگ‌ بسیار جدی است‌. نیروی نظامی‌ ایران‌ به‌ویژه‌ اسلحه‌ و مهمات‌ و گلوله‌های توپ‌ آن‌ وابسته‌ به‌ واردات‌ از هندوستان‌ بود، بنابراین‌ امتناع‌ آن‌ کشور از دادن‌ تسلیحات‌ و هزینه‌ قشون‌ ایران‌، فتحعلی‌شاه‌ را که‌ همواره‌ به‌دنبال‌ به‌ دست‌ آوردن‌ حمایت‌ یک‌ قدرت‌ اروپایی‌ برای ادامه‌ جنگ‌ با روس‌ها بود، بسیار ترساند. اوزلی‌ علاوه‌ بر این‌ تهدید، برای جلب‌ رضایت‌ شاه‌ موافقت‌ نمود اعانه‌ مالی‌ به‌ قشون‌ ایران‌ تا آخر سال‌ ١٢٢٩ق‌/ ١٨١٤م‌ پرداخت‌ شود. در همین ارتباط اوزلی‌ در نامه‌ای به‌ لرد کاسلری، وزیر خارجه‌ انگلستان‌ می‌نویسد: »قطع‌ جنگ‌ در آن‌ ایام‌ بحرانی‌، برای اروپا نهایت‌ ضرورت‌ داشت‌ و فتحعلی‌شاه‌ بدون‌ پرداخت‌ آن‌ پول‌ با توقف‌ جنگ‌ موافقت‌ نمی‌کرده‌ است‌.».

اوزلی‌ اگرچه‌ ایرانیان‌ را با توجه‌ به‌ قول‌ و قرار روس‌ها برای اعاده سرزمین‌ها متقاعد به‌ صلح‌ نمود، اما خودش‌ معتقد بود که‌ روس‌ها اهداف‌ دور و درازی در ایران‌ دارند و حرف‌های آن‌ قابل‌ اعتماد نیست‌. او در نامه‌ای دیگر به‌ لرد کاسلری، می‌نویسد: »بر اثر فراهم‌ شدن‌ موجباتی‌ به‌ لطف‌ آن‌ حضرت‌ اشرف‌ اکنون‌ من‌ قادرم‌ به‌ متفقان‌ نازنین‌ خود روس‌ها، حتی‌ در این‌ ناحیه‌ دورافتاده‌ جهان‌ کمک‌ کنم[...] تا روس‌ها بتوانند نیروهایی‌ را که‌ برای دفاع‌ از گرجستان‌ مهیا ساخته‌ بودند به‌ جنگ‌ دشمن‌ مشترک‌ ما فرانسه‌ گسیل‌ دارند.»

صرف‌نظر از تهدیدات‌ و وعده‌های اوزلی‌، آنچه‌ از منابع‌ این‌ عصر برداشت‌ می‌شود و سیر تحولات‌ پس‌ از گلستان‌ نیز آن‌ را تأیید می‌کند، مسئله‌ای که‌ فتحعلی‌شاه‌ را دلگرم‌ به‌ قبول‌ صلح‌ کرد، وعده‌ و وعیدهای اوزلی‌ و ژنرال رتیشچوف،‌ فرمانده کل ارتش روسیه در ماورای قفقاز دایر بر وساطت‌ آن‌ها نزد امپراطور روسیه‌ برای استرداد سرزمین‌های ایرانی‌ بود. هدف‌ شاه‌ و عباس‌میرزا قبول‌ متارکه‌ با روس‌ها برای آمد و شد سفرا و تبدیل‌ آن‌ به‌ عهدنامه‌ دائمی‌ بود. اما اگر روس‌ها با مذاکره‌ حاضر بودند که‌ سرزمین‌ها را واگذار نمایند، اصولاً هرگز جنگ‌ را آغاز نمی‌کردند. از درباریان‌ ایران‌ گویا کسی‌ از اوزلی‌ نپرسید آیا بهتر نبود سردار روس‌ همان‌ مناطق‌ مورد ادعا را در مذاکرات‌ به‌ ایران‌ واگذار نماید و بعد دیگر نیازی به‌ گفت‌وگو و ارسال‌ سفیر برای امر مذکور نباشد؟! اوزلی‌ از روابط‌ دوستانه‌ای که‌ با فتحعلی‌شاه‌ و درباریان‌ او برقرار کرده‌ بود، از این‌ موقعیت‌ حساس‌ استفاده‌ کرد و توانست‌ اعتماد ایرانیان‌ بی‌خبر از دنیا را به‌ حرف‌ها و قول‌های غیرقانونی‌ خود جلب‌ نماید.

اصولاً چه‌ تضمینی‌ داشت‌ که‌ فردای امضای عهدنامه‌ صلح‌ بین‌ ایران‌ و روسیه‌، روابط‌ انگلستان‌ و روسیه‌ از دوستی‌ به‌ دشمنی‌ تبدیل‌ نگردد؟ در آن‌ موقع‌ قول‌ و قرار اوزلی‌ در وساطت‌ برای بازگرداندن‌ سرزمین‌ها به‌ ایران‌ چه‌ ارزشی‌ داشت‌؟! عجیب‌تر آنکه‌ همه‌ این‌ قول‌ و قرارها زمانی‌ گذاشته‌ می‌شد، که‌ نیروی نظامی‌ عباس‌میرزا بازسازی شده‌ بود و ایرانیان‌ آگاه‌ بودند که‌ روس‌ها در صحنه‌های اروپا به‌ شدت‌ گرفتار نبرد با ناپلئون‌ هستند. شاید درباریان‌ ایران‌، جنگ‌های روسیه‌ با ایران‌ را با نبردهای خود با عثمانی‌ها مقایسه‌ می‌کردند که‌ در آن‌ ایرانیان‌ هر زمان‌ مناطقی‌ از قلمرو آن‌ کشور را اشغال‌ می‌کردند، مدتی‌ بعد بلافاصله‌ تخلیه‌ می‌کردند.

جنگ‌های ایران‌ و روسیه‌ نه‌فقط‌ یک‌ درگیری بین‌ ایران‌ و روسیه‌ بود، بلکه‌ به‌ نحو بارزی به‌ سیاست‌ بین‌المللی‌ اروپا گره‌ خورده‌ بود. بنابراین‌ زمانی‌ که‌ تحولات‌ اروپا به‌گونه‌ای رقم‌ خورد که‌ نیاز به‌ حضور قدرتمند روسیه‌ در آن‌ جبهه‌ احساس‌ شد، انگلستان‌ به‌عنوان‌ بازیگر اصلی‌ در سیاست‌ اروپایی‌ و دارای نفوذ فراوان‌ در ایران‌، دربار ایران‌ را مجبور به‌ تن‌ دادن‌ به‌ شرایط‌ پیشنهادی صلح‌ روس‌ها نمود. صلح‌ ایران‌ و روسیه‌ در این‌ برهه‌ به‌ ضرر ایران و در راستان مطامع انگلستان بود. انگلیسی‌ها در این‌ برهه‌ نه‌تنها با مجبور کردن‌ ایران‌ به‌ قبول‌ صلح‌، خدمت‌ بزرگی‌ به‌ هم‌پیمان‌ خود و ائتلاف‌ اروپایی‌ در نبرد با ناپلئون‌ کردند، بلکه‌ در یک‌ چشم‌انداز وسیع‌ آن‌ها در پی‌ پیشبرد اهداف‌ بلندمدت‌ خود برای حفظ‌ امنیت‌ هندوستان‌ بودند.

با جدایی‌ استان‌های آباد قفقاز از ایران‌ که‌ صلح‌ پیشنهادی اوزلی‌ و رتیشچوف‌ آن‌ را محقق‌ می‌کرد، ایران‌ تضعیف‌ و متلاشی‌ می‌شد و دیگر نه‌ توان‌ توجه‌ به‌ هندوستان‌ پیدا می‌کرد و نه‌ می‌توانست‌ به‌ شورشیان‌ و آزادی‌خواهان‌ این‌ منطقه‌ کمک‌ نماید. از طرفی‌ اگر جنگ‌ ادامه‌ می‌یافت‌ و روس‌ها حوزه تصرفی‌ خود را به‌ سمت‌ مرکز ایران‌ گسترش‌ می‌دادند، خطر نزدیکی‌ آن‌ها به‌ هندوستان‌ وجود داشت‌. اوزلی‌ در گزارشی‌، سیاست‌ کلی‌ انگلستان‌ در ایران‌ را چنین‌ بیان‌ می‌کند: »عقیده باطنی‌ من‌ آن‌ است‌ که‌ چنانچه‌ فقط‌ امنیت‌ قلمرو هند ما در نظر باشد، بهترین‌ سیاست‌ آن‌ است‌ که‌ ایران‌ را در وضع‌ و حالت‌ ضعف‌ و بربریت‌ (غیر تمدن‌) رها کنیم‌ تا آن‌ طرح‌ را در آنجا دنبال‌ نمائیم‌. قدرت‌ ایران‌ هیچ‌وقت‌ نمی‌تواند به‌ اندازه ضعفش‌ برای ما مفید واقع‌ شود، اما دوستی‌اش‌ همیشه‌ لازم‌ است‌.» عهدنامه‌ گلستان‌ در واقع‌ تحقق‌ ضعف‌ و شکست‌ ایران‌ به‌ همراه‌ حفظ‌ دوستی‌ با انگلستان‌ بود که‌ برای امنیت‌ هندوستان‌ ضروری بود.

با رضایت‌ فتحعلی‌شاه‌ برای مذاکره‌ با روس‌ها، پرده اول‌ نقشه‌ اوزلی‌ و هم‌فکرانش‌ برای برقراری صلح‌ با روس‌ها به‌ درستی‌ محقق‌ شد؛ اما بخش‌ مهم‌ آن‌ دائر بر روند مذاکرات‌ بود. این‌ بخش‌ عرصه‌ای بود که‌ طرفین‌ می‌توانستند با چانه‌زنی‌ و بحث‌های فشرده‌ اهداف‌ خود را محقق‌ سازند. بنابراین‌ انتخاب‌ فرد مذاکره‌کننده‌ اهمیت‌ ویژه‌ای در تأمین‌ منافع‌ دو کشور داشت‌. اداره امور جنگ‌ با روس‌ها از همان‌ ابتدا بر عهده عباس‌میرزا بود که‌ او با مشاوره درباریان‌ خود در تبریز به‌ ویژه‌ خاندان‌ قائم‌مقام‌ آن‌ را به‌ پیش‌ می‌برد، بنابراین‌ در حالت‌ عادی انتظار می‌رفت‌ تا آن‌ها مسئولیت‌ مذاکره‌ با روس‌ها را عهده‌دار گردند. اما پس‌ از آن‌ که‌ فتحعلی‌شاه‌ حاضر به‌ صلح‌ گردید، با اصرار اوزلی‌ و رتیشچوف‌، میرزاابوالحسن‌خان‌ ایلچی به‌عنوان‌ مذاکره‌کننده ایرانی جایگزین عباس‌میرزا گردید. در جریان تنظیم مفاد عهدنامه گلستان نیز، انگلیس در لباس میانجی، کفه ترازو را به نفع روسیه تزاری تغییر داد و تمام تلاش خود را برای رسیدن تزار به خواسته هایش به کار بست.

همانطور که اشاره رفت،  نقش «سرگور اوزلی» در تأمین خواسته های دشمنان ایران در این عهدنامه ننگین چنان بود که به نوشته «سر دنیس رایت»، وی بعد ها، عالی ترین نشان امپراطوری روسیه را، به همین مناسبت، دریافت کرد. انگلیس با خیانت به ایران در عهدنامه گلستان، در واقع زمینه را برای بسط نفوذ خود در مناطق جنوبی فراهم می کرد و ایران و منافع ملی آن را، وجه المصالحه سیاست های اروپایی و آسیایی خود قرار می داد. پس از انعقاد این معاهده ننگین، ماموریت اوزلی در ایران پایان یافت و او از مسیر سن‌پطرزبورگ عازم لندن شد!

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
پربازدیدترین
یادداشت
آخرین اخبار