تله پیشگوییهای خودکامبخش
ایران و اسرائیل آنگونه که انتظار میرفت پس از سالها رویارویی غیرمستقیم و «جنگ در سایه» در نهایت برخورد نظامی مستقیمی را تجربه کردند. حمله اسرائیل به کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در دمشق و شهادت چندتن از فرماندهان نظامی با حمله پهپادی و موشکی بیسابقه ایران به سرزمینهای اشغالی پاسخ داده شد و در ادامه نیز اسرائیل حملهای را به پایگاه هشتم شکاری اصفهان انجام داد.
صرفنظر از ابعاد فنی و با عزلنظر از ارزیابی موفقیت این دو حمله، آنچه بیش از همه اهمیت دارد در نظر داشتن این واقعیت است که این برای نخستینبار بود که جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل در مقام دشمنانی قسمخورده، بهطور مستقیم خاک یکدیگر را هدف قرار دادند.
این رویارویی به سبب وجود عواملی بیشمار از جمله عدم تمایل دو طرف در ورود به برخورد نظامی تمامعیار، نگرانیهای کشورهای منطقه و همچنین اقدامات آمریکا و کشورهای اروپایی برای متقاعدکردن ایران برای عدم گسترش بحران، به جنگی فراگیر در منطقه تبدیل نشد. به نظر میرسد هر دو طرف، هرکدام براساس ارزیابیهای خود از توان نظامی طرف مقابل و همچنین شرایط داخلی و منطقهای به پایان این دور از برخوردهای نظامی رضایت دادند.
با وجود این، پویاییهای حاکم در منطقه و فقدان تکوین یک نظم امنیتی پایدار در خاورمیانه سبب شده است تا بسیاری از تحلیلگران، آتشبس کنونی ایران و اسرائیل را آرامشی قبل از طوفان تفسیر کنند. به باور ناظران منطقه، برخورد نظامی اخیر ایران و اسرائیل میتواند آبستن برخوردهای بزرگتری در آینده باشد. گرچه نمیتوان چنین احتمالی را ضرورتی اجتنابناپذیر توصیف کرد اما آنچه با اطمینان بیشتر میتوان پیشبینی کرد این است که برخورد نظامی مستقیم ایران و اسرائیل، آرایش نظامی و سیاسی در منطقه را دستخوش دگرگونی خواهد کرد.
بیآنکه بخواهیم وقوع جنگی بزرگ در منطقه را سرنوشتی محتوم قلمداد کنیم، همینقدر میتوانیم بگوئیم که در پی تحولات اخیر، الگوهای نظامی و سیاسی حاکم در خاورمیانه تغییراتی مهم را تجربه خواهند کرد. ساختار امنیتی و سیاسی موجود در خاورمیانه با در نظرداشتِ احتمال رویارویی نظامی ایران و اسرائیل متحول خواهد شد و هر یک از کنشگران دخیل خواهند کوشید تا ژئپلیتیک نظامی و سیاسی منطقه را در راستای منافع امنیتی خود بازسازی کنند و در این بین، ایران و اسرائیل در مقام کنشگران اصلی نظم امنیتی خاورمیانه، ابزارها و نیروهای خود برای شکلدهی به یک نظام امنیتی مطلوب را به کار خواهند گرفت.
افزون بر این، آمریکا، عربستان سعودی و ترکیه نیز کوششهای خود را برای شکلدهی به نظم امنیتی نوین خاورمیانه افزایش خواهند داد. این تحرکات، آینده ساختار امنیتی-سیاسی منطقه را شکل میدهد. با در نظرداشتِ اهمیت این تحول و پیامدهای اجتنابناپذیر آن بر منافع جمهوری اسلامی ایران، در این نوشتار بر آنیم تا با تمرکز بر ادراکات رهبران کنشگران دخیل، تحولات احتمالی در آرایش نظامی-سیاسی منطقه خاورمیانه را ترسیم کنیم.
در این بین بیش از همه بر تحولات نظامی در منطقه تمرکز و تصویری کلانتر را از اهداف رقبای ایران عرضه خواهیم کرد. نویسنده بر آن است که در پسِ تمامی تحولات حادث در سالهای اخیر، آمریکا و متحدان منطقهای آن هدفی کلانتر را در رویارویی با ایران دنبال میکنند؛ به همین سبب بر آنیم که نباید درگیرشدن در تحولات پرشتاب نظامی در منطقه، ایران را از نقشه کلان آمریکا و متحدان در منطقه غافل سازد. با بررسی تأثیر تحولات اخیر بر آرایش نظامی-سیاسی منطقه در نهایت به هدف کلان آمریکا در منطقه و در مواجهه با ایران خواهیم پرداخت.
رویارویی ایران و اسرائیل و آینده آرایش نظامی-سیاسی خاورمیانه
حمله اسرائیل به کنسولگری ایران، حمله مستقیم ایران به اسرائیل و واکنش رژیم به این حمله، آغازگر دور تازهای از تحولات امنیتی در منطقه بحرانی خاورمیانه بوده است. اسرائیل با حمله به کنسولگری ایران در دمشق در پی ارسال این پیام بود که از هیچگونه اقدامی برای بازدارندگی در برابر تهدیدات جمهوری اسلامی ایران خودداری نخواهد کرد و ایران نیز با حمله مستقیم به خاک اسرائیل نشان داد دوران «صبر استراتژیک» به پایان رسیده است و از این پس به هرگونه حملهای، پاسخی درخور خواهد داد.
حمله ایران به اسرائیل نشان داد که تهران قصدی برای آتشافروزی در منطقه ندارد اما همزمان اراده راسخ خود برای پاسخ به هر تهدید احتمالی را نیز اثبات کرد. حاصل این برخورد نظامی، تثبیت این ایده در بین رهبران اسرائیل بود که هر اقدامی برای حمله به ایران میتواند افزون بر پاسخ مستقیم تهران، نیروهای نیابتی ایران در منطقه بهویژه حزبالله لبنان را به تسلیحات پیشرفتهتر و تهدیدات بزرگتر علیه رژیم صهیونیستی تجهیز کند. از سوی دیگران ایران نیز نگران تشدید تهدید و ورود آمریکا به یک رویارویی نظامی مستقیم است؛ امری که البته سران واشنگتن نیز برای اجتناب از آن تلاش میکنند.
با وجود این، گرچه اکنون به نظر میرسد طرفهای درگیر دیگر تمایلی برای تشدید تنشها ندارند، اما آنچه بیش از همه به وضوح میتوان دریافت این است که تحولات اخیر، آرایش نظامی-امنیتی منطقه را دستخوش دگرگونی کرده است. اکنون طرفهای منازعه هر کدام بر آنند تا از فرصت حاصل از آتشبس کنونی برای تجدید قوا، تقویت و تغییر آرایش نظامی خود در منطقه بهره گیرند. به نظر میرسد حتی در صورت دستیابی به آتشبس دائمی در غزه، میتوان انتظار سربرآوردن برخوردهای نظامی بیشتر در منطقه را انتظار داشت. این تشدید تنشها را میتوان در چند عرصه تجربه کرد:
حملات بیشتر به نیروهای نیابتی ایران
1- اسرائیل از فرصت آتشبس در غزه برای انجام حملات بیشتر به نیروهای حزبالله و نیروهای مورد حمایت ایران در سوریه استفاده خواهد کرد. آمریکا و متحدان این کشور نیز حملات به انصارالله یمن و گروهای شیعی عراقی را از سر خواهند گرفت. افزایش برخوردهای نظامی اسرائیل با حزبالله، عرصه سیاسی لبنان را نیز با پیامدهایی گریزناپذیر مواجه خواهد کرد. از یکسو به نظر میرسد حزبالله لبنان بر آن است تا از گسترش هرگونه برخورد نظامی با اسرائیل به اختلافی سیاسی در داخل لبنان اجتناب کند.
از سوی دیگر اسرائیل نیز با آگاهی از این محدودیت حزبالله لبنان، افزایش حملات به خاک لبنان را در مقام یک استراتژی سودمند دنبال میکند. این دوگانه ضرورت مقابله با حملات نظامی اسرائیل و اجتناب از تشدید تنشهای سیاسی، حزبالله لبنان را با انتخابهایی دشوار مواجه خواهد کرد. گرچه به نظر میرسد به سبب بحران غزه و اقدامات جنایتکارانه اسرائیل، میتوان انتظار داشت که افکار عمومی لبنان از اقدامات نظامی حزبالله حمایت کنند، اما با تثبیت یک آتشبس دائمی در غزه، حزبالله لبنان نیز برای مقابله نظامی با اسرائیل، محدودیتها و فشارهای بیشتری را تجربه خواهد کرد.
سوریه کشور دیگری است که میتواند عرصه تشدید تنشهای نظامی ایران و اسرائیل باشد. از یک سو ایران بر آن است تا از خاک سوریه برای تقویت توان حمله به اسرائیل بهره گیرد و به همین سبب افزایش حضور نظامی و حمایت از گروههای نظامی مورد حمایت را دنبال خواهد کرد. از سوی دیگر آمریکا و اسرائیل نیز به دنبال قطع امکان ارسال تسلیحات به سوریه هستند. بدینسبب انتظار میرود که آمریکا کنترل مرز عراق و سوریه در مرز التنف را با جدیت بیشتر دنبال کند و از سوی دیگر، اقدامات اطلاعاتی-نظامی اسرائیل نیز برای حمله به نیروهای مورد حمایت ایران در سوریه افزایش خواهد یافت.
مهمتر اینکه تشدید چنین تنشهایی دولت بشار اسد را نیز با دشواریهای فراوانی مواجه خواهد کرد. از یک سو بشار اسد بقاء خود را در قدرت مرهون حمایتهای نظامی ایران است و از سوی دیگر بر آن است تا با کسب حمایتهای کشورهای عربی منطقه، بازسازی سوریه را آغاز کند. بیتردید کسب هرگونه حمایت مالی برای بازسازی با فشار کشورهای منطقه برای کاهش حضور نظامی ایران در سوریه همراه خواهد بود. باید دید چنین دوگانهای، بشار اسد را در نهایت به سوی کدامین سیاست هدایت خواهد کرد؟
تقویت متحدان منطقهای آمریکا
2- آتشبس در غزه، اسرائیل، ایران و آمریکا را به تقویت متحدان منطقهای ترغیب خواهد کرد. از یکسو آمریکا میتواند با اشاره به تهدید ایران، تسلیحات بیشتر و پیشرفتهتری را به کشورهای منطقه بهویژه عربستان سعودی ارسال کند. افزون بر این، آمریکا و متحدان این کشور، بیتردید تقویت توان اطلاعاتی و دفاعی اسرائیل برای مقابله در برابر هرگونه تهدیدی را تقویت خواهند کرد. فروش هواپیما و جت جنگنده به رژیم صهیونیستی و همچنین تقویت سامانه دفاع موشکی این رژیم مهمترین اقدامات آمریکا و متحدان این کشور خواهد بود.
اقدام دیگر، کوشش برای تشکیل یک سامانه دفاع موشکی یکپارچه در منطقه است. آنگونه که از اظهارات آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا در سفر اخیر به عربستان سعودی میتوان دریافت، واشنگتن میکوشد، رژیم صهیونیستی و کشورهای منطقه را برای تشکیل یک سامانه دفاعی مشترک ترغیب کند. هدف از تشکیل این سامانه، ارتقای همکاری دولتهای منطقه در شناسایی تهدیدات و افزایش سرعت واکنش به این تهدیدات است.
تقویت همکاریهای اطلاعاتی-نظامی رژیم صهیونیستی با کشورهای منطقه
3- در پی تحولات اخیر میتوان انتظار داشت که همکاریهای اطلاعاتی-نظامی رژیم صهیونیستی با کشورهای منطقه افزایش خواهد یافت. کشورهایی همچون امارات متحده عربی، بحرین و عربستان همکاریهای اطلاعاتی-نظامی با رژیم صهیونیستی را تقویت خواهند کرد. گرچه انتظار میرود این کشورها به سبب آگاهی از خطرات چنین همکاریهایی، اقدامات خود را بهصورت پنهانی و بدون برانگیختن حساسیتهای ایران و حتی افکار عمومی داخلی خود انجام دهند. بحران در خاورمیانه، کشورهای عربی حوزه خلیجفارس را در یک «معمای امنیتی» دشوار قرار داده است.
از یک سو این کشورها در پی کسب کمکها و تسلیحات نظامی پیشرفتهتر از آمریکا هستند و از سوی دیگر بهخوبی از این واقعیت آگاه هستند که سربرآوردن هرگونه تنش نظامی بین ایران و اسرائیل، امنیت و منافع اقتصادی این کشورها را با تهدیداتی جدی مواجه خواهد کرد. بدینسبب انتظار میرود این کشورها برای مصون ماندن از پیامدهای هرگونه برخورد نظامی بین ایران و اسرائیل، همزمان با افزایش همکاریهای اطلاعاتی-نظامی با آمریکا و رژیم صهیونیستی، روابط مسالمتآمیز خود با ایران را نیز حفظ و تقویت کنند.
شاید یکی از مهمترین دلایل عربستان سعودی برای عادیسازی روابط با ایران، آگاهی از امکان سربرآوردن بحرانی نظامی در منطقه بوده است. گرچه به نظر میرسد با تشدید احتمالی تنش نظامی ایران و اسرائیل، حفظ یک توازن در روابط برای کشورهای منطقه بسیار دشوار خواهد بود. افزون بر این انتظار بر آن است که طرح عادیسازی روابط کشورهای منطقه با رژیم صهیونیستی بهرغم اثرگذاری بحران غزه، همچنان تداول داشته باشد. به نظر میرسد با پایان جنگ در غزه، کوششهای آمریکا برای ترغیب عربستان سعودی برای عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی با شتاب بیشتری ادامه یابد.
مهمتر اینکه با نزدیکشدن به زمان برگزاری انتخابات ریاستجمهوری 2024 آمریکا، به نظر میرسد رهبران عربستان برای عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی، التفاتی ویژه به نتیجه این انتخابات خواهند داشت. پیروزی ترامپ طرح عادیسازی روابط را تسریع خواهد کرد، گرچه بایدن نیز برای کسب یک پیروزی دیپلماتیک سیاست خارجی، ممکن است با اعطای امتیازاتی همچون موافقت با برنامه هستهای و پیمان امنیتی، عربستان سعودی را برای عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی ترغیب کند.
تقویت حضور نظامی آمریکا و قدرتهای فرامنطقهای در خاورمیانه
4- آمریکا در راستای استراتژی کلان خود برای کاهش حضور نظامی در منطقه خاورمیانه و همزمان ضرورت حمایت از متحدان منطقهای خود بر آن است تا کشورهای اروپایی از جمله بریتانیا، فرانسه و آلمان و کشورهایی همچون استرالیا و هند نقش بیشتری در تأمین امنیت منطقه بر عهده گیرند. گرچه برخی از کشورهای اروپایی بهویژه فرانسه و آلمان برای حضور نظامی و درگیرشدن در بحرانهای خاورمیانه اشتیاق چندانی ندارند اما افزایش تهدیدها علیه کشتیهای تجاری از سوی نیروهای انصارالله یمن و بازنمایی آن در قالب تهدیدی بینالمللی سبب شده که آمریکا برای تشویق این کشورها به حضور نظامی بیشتر در منطقه دلایلی قانعکنندهتر بهدست آورد. در این بین به نظر میرسد بریتانیا و استرالیا تمایل بیشتری برای همکاری با آمریکا دارند.
همچنین تشدید تنشهای نظامی ایران و اسرائیل، سبب حضور نظامی بیشتر آمریکا در منطقه خواهد شد. گرچه واشنگتن سالها برای کاهش حضور نظامی و اجتناب از درگیرشدن در یک بحران دیگر در خاورمیانه کوشش میکند، اما به نظر میرسد با افزایش احتمال برخورد نظامی ایران و اسرائیل، آمریکا نیز با گرفتار شدن در دوگانه «تعهد استراتژیک» (کاهش حضور نظامی در منطقه) و «تعهد اخلاقی» (حمایت از اسرائیل) ناچار به حضور نظامی بیشتر در منطقه خواهد شد. فشارهای لابی اسرائیل و همچنین گروههای داخلی، واشنگتن را به حمایت بیشتر از اسرائیل، ناگزیر خواهد کرد.
کوشش اسرائیل برای حضور بیشتر در کشور آذربایجان و اقلیم کردستان عراق
5- اسرائیل در سالهای اخیر برای افزایش توان اطلاعاتی و نظامی خود در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران، در کشور آذربایجان و منطقه اقلیم کردستان حضور بیشتری داشته است. این امر تاکنون به سربرآوردن برخی تنشها بین ایران و آذربایجان و کردستان عراق منتهی شده است. به نظر میرسد با رویارویی اخیر ایران و اسرائیل، حضور این رژیم در کشور آذربایجان و اقلیم کردستان عراق نیز افزایش خواهد یافت.
چنین تحولی میتواند افزون بر تنش مستقیم ایران با آذربایجان و اقلیم کردستان، روابط ایران و دولت مرکزی عراق را نیز تحت تأثیر قرار دهد. بیتردید افزایش همکاریهای اطلاعاتی-نظامی اسرائیل با کشور آذربایجان و اقلیم کردستان عراق سبب خواهد شد که ایران نیز به این همکاریها واکنش نشان دهد، این امر خود ممکن است سبب شود آذربایجان و کردستان عراق از آمریکا و ترکیه حمایتها و تسلیحات نظامی بیشتر درخواست کنند.
عراق کشوری است که بیش از همه از تشدید تنشهای نظامی بین ایران، اسرائیل و آمریکا متأثر خواهد شد. ایران با حمایت از گروهای شیعی در این عراق بر آن است تا نیروها و پایگاههای آمریکایی و اسرائیلی را تهدید کند و اسرائیل نیز برای مقابله با ایران، افزایش همکاریهای نظامی-اطلاعاتی با اقلیم کردستان عراق را دنبال میکند. آمریکا نیز عراق را نخستین خط مقدم مقابله با تهدیدات موشکی ایران میداند. روشن است که چنین برداشتهایی از جایگاه عراق برای دو سوی منازعه تا چه حد روابط سیاسی با بغداد را متأثر خواهد کرد.
تشدید مسابقه تسلیحاتی در خاورمیانه
6- از مهمترین پیامدهای برخود نظامی ایران و اسرائیل، تشدید مسابقه تسلیحاتی در منطقه است. اسرائیل اکنون با آگاهی از توانمندیهای موشکی و پهپادی جمهوری اسلامی ایران بر آن خواهد بود تا توان دفاعی خود را ارتقاء دهد. این امر به گسترش همکاریهای اسرائیل با آمریکا برای بهبود سامانههای دفاعی و همچنین افزایش همکاریهای اطلاعاتی با کشورهای منطقه منتهی خواهد شد.
آمریکا همچنین اسرائیل را به پیشرفتهترین هواپیماها و جتهای جنگی مجهز خواهد کرد. کشورهای عربی حوزه خلیجفارس نیز به خرید تسلیحات پیشرفته از آمریکا و کشورهای اروپایی ادامه خواهند داد. میتوان افزایش همکاریهای کشورهای منطقه با آمریکا و اسرائیل برای ایجاد یک پوشش دفاعی مشترک را انتظار داشت. همچنین کشورهای آذربایجان و اقلیم کردستان عراق نیز ارتقای توان نظامی را با جدیت بیشتر دنبال خواهند کرد.
از سوی دیگر ایران نیز دکترین نظامی خود را تغییر خواهد داد. ایران افزون بر ارتقای توان موشکی و پهپادی خود، گسترش همکاریهای نظامی و تجهیز گروههای نیابتی به تسلیحات پیشرفتهتر را در دستورکار قرار خواهد داد. حتی میتوان انتظار داشت که ایران به سبب افزایش تهدیدات آمریکا و اسرائیل، به ناچار دکترین هستهای خود را نیز تغییر دهد. ایران میتواند از توان تولید سلاح هستهای در مقام عاملی بازدارنده برای جلوگیری از هرگونه حملهای استفاده کند.
ضرورت توجه به استراتژی کلان آمریکا در مواجهه با ایران
چنانکه پیش از این گفته آمد، ایالات متحده آمریکا به سبب ضرورت تمرکز بر استراتژی رقابت قدرتهای بزرگ بر آن است تا حد امکان از هرگونه بحران نظامی در منطقه خودداری کند، بهویژه بحرانی که در آن ناگزیر به حمایت نظامی از اسرائیل شود. با وجود این، چنین استدلالی نباید سیاستمداران ایران را از استراتژی کلان آمریکا در منطقه و در مواجهه با ایران غافل سازد.
آنگونه که از تأمل در اسناد امنیت ملی آمریکا و همچنین ادراکات مقامات سیاست خارجی واشنگتن میتوان دریافت، کوشش برای تضعیف و در نهایت فراهمکردن بستری برای تحولی سیاسی در ایران، اصلیترین هدف استراتژیک اقدامات آمریکا در منطقه است. استراتژیستهای آمریکایی آینده نظم امنیتی منطقهای خاورمیانه در نبود ایران و یا ایرانی ضعیف و منزوی را بهعنوان امکانی استراتژیک همواره مدنظر دارند.
تبیین منطق این ادراک استراتژیک، پیچیدهتر و دامنهی آن، گستردهتر از آن است که بتوان در اینجا به تمام ابعاد آن پرداخت. نویسنده بر آن است تا در جایی دیگر بهگونهای مبسوط بدین مهم بپردازد، اما آنچه در اینجا در مقام مدخلی برای ورود به بحث میتوان بدان اشاره کرد این است که آمریکا بهرغم پیامدهای درازدامن و گاه پیشبینیناپذیر استراتژی تغییر در ایران، امکان آن را بهعنوان دستاوردی مطلوب همواره مطمحنظر قرار داده است. بیتردید کوشش برای ایضاح منطق این استراتژی، تحقیقی نه از سر تفنن بلکه ضرورتی اجتنابناپذیر است.
آنچه شگفتانگیز مینماید این است که گاه تحلیلران و حتی سیاستگذاران ایرانی به سبب استغراق در نقوش تحولات اخیر در منطقه، فهم اهداف پنهان و استراتژیک چنین تحولاتی را به عهده تعویق میاندازند. از آنجاییکه که ترسیم مختصات استراتژی کلان آمریکا نیازمند بحثی جدیتر است، در اینجا تنها از باب طرح بحث بدان اشاره و به اقتضای مقصود این نوشته بدان پرداختیم.
پیش از این گفته آمد که نویسنده در جایی دیگر بهگونهای مبسوط این موضوع را محل بحث قرار دارد. آنچه در اینجا میخواهم بدان بپردازم این است که از اسناد آمریکایی و اظهارات مقامات این کشور بهویژه نهادهای اطلاعاتی همچون سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) چنین برمیآید که سران واشنگتن با اتکاء به تجربیات حاصل از دوران جنگ سرد و فرجام اتحاد جماهیر شوروی بر آنند تا ایران را نیز در مسیری مشابه هدایت کنند.
مهمترین عنصر قوامبخش این استراتژی، درانداختن ایران در یک تنگنای امنیتی-نظامی و هدایت سیاست این کشور در مسیر مسابقه تسلیحاتی و ضرورت تقویت توان نظامی در مقام مهمترین کارکرد دولت است. به بیانی دیگر، آمریکا بر آن است تا از مجرای تحولات اخیر نظامی در منطقه، بستری شکل دهد که از یکسو تا حد امکان متحدان منطقهای را به خرید تسلیحات و تقویت توان نظامی ترغیب و از سوی دیگر، تمرکز بر ارتقای توان تسلیحاتی را بهعنوان اصلیترین کارویژه رهبران ایران تثبیت کند.
بدینگونه که درکی حاصل شود که جمهوری اسلامی ایران برای بقاء به ضرورت نیازمند تسریع و شتاب در افزایش توان نظامی خود است. از سوی دیگر آمریکا بر آن است تا با افزایش مسئولیتهای ایران در منطقه از مسیر بحرانآفرینی در عراق، افغانستان، آذربایجان، لبنان و سوریه رهبران ایران را به ضرورت حضور و تمرکز بر این بحرانها ناگزیر سازد. این استراتژی، نسخهای دیگر از همان استراتژی جنگ ستارگان آمریکا با اتحاد جماهیر شوروی است که از نظرگاه استراتژیستهای واشنگتن در نهایت سبب فروپاشی این نظام شد.
با امعاننظر در نظرگاههای تحلیلگران اتاقهای فکر آمریکایی بهویژه مراکز نزدیک به جمهوریخواهان چنین برمیآید که اینان اجرای چنین استراتژی در مواجهه با ایران را امکانپذیر و مطلوب میدانند. این سخن از آنجایی تأملبرانگیزتر است که اکنون ویلیام برنز در مقام سیاستمدار کهنهکار و متخصص مسائل روسیه، اصلیترین فرد در هدایت سیاست خارجی دولت بایدن است.
رئیس سازمان سیا با اتکاء به تجربه کاری در روسیه و با استناد به رویه کاری سازمان تحت رهبری خود، بر آن است که شرایط داخلی ایران بهویژه شرایط اقتصادی و اجتماعی این کشور و انجام مسئولیتهای بیشتر در سیاست خارجی و تخصیص منابع مالی به بخش نظامی را با محدودیتهایی فراوان روبهرو کند. در چنین شرایطی کوشش برای استقرار یک بستر ناامن در خاورمیانه و ایجاد ساختاری که در آن ایران ناچار به افزایش بودجه نظامی و اجرای مسئولیتهای بیشتر امنیتی در خاورمیانه شود، میتواند به تحولی بزرگ در ایران منتهی شود.
هیچ عقل سلیمی را نمیرسد که در این باره تردید به خود راه دهد که تغییر نظام سیاسی در ایران با اتکاء به بحرانهای اقتصادی و اجتماعی در داخل، کمهزینهترین مسیرِ آمریکا برای دستیابی به هدف استراتژیک خود در منطقه است. بدینسبب انتظار میرود تا سیاستگذاران آمریکایی از یکسو فشارهای اقتصادی و سیاسی خود علیه جمهوری اسلامی ایران را تشدید و از سوی دیگر با فراهمکردن یک محیط ناامن، رهبران ایران را به انجام یک مسابقه تسلیحاتی گسترده و غفلت از موضوعات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی داخلی ناگزیر سازند.
القای تشدید تنشهای محیط امنیتی منطقه خاورمیانه در مسیر افزایش امکان برخورد نظامی تمامعیار ایران با اسرائیل و آمریکا با هدف درک ضرورت سرمایهگذاری کلان ایران بر یک مسابقه تسلیحاتی بزرگ، مهمترین استراتژی آمریکا در پرتو تحولات اخیر نظامی در منطقه خواهد بود. در صورت تثبیت و هدایت این نظرگاه در ایران که جمهوری اسلامی برای بقاء چارهای جز تمرکز بر افزایش توان نظامی حتی به بهای نادیدهگرفتن مسائل اقتصادی و اجتماعی ندارد، استراتژی آمریکا در مسیر دلخواه حرکت خواهد کرد.
این همان برداشتی است که در نظریههای روابط بینالملل از آن بهعنوان «پیشگویی خودتحقق بخش»* یاد میشود؛ وضعیتی که در آن یک انتظار یا باور میتواند بر رفتارها تأثیر و در نتیجه باعث تحقق آن باور شود. هدف پنهان در پس ایده پیشگویی خود که گاه از آن بهعنوان اثر پیگمالیون نیز یاد میشود، این است که باور به آنچه اتفاق خواهد افتاد، سبب انجام اقداماتی میشود که در نهایت آن نتیجه را محقق میکند. هدایت ادراکات تصمیمگیران در ایران در مسیری که جز افزایش توان نظامی و مسئولیتهای بیشتر در خاورمیانه، چارهای ندارند، مهمترین هدف استراتژی آمریکا در پرتو تحولات داخلی و منطقهای ایران است.
باشد که با درک منطق استراتژی کلان آمریکا در منطقه، ایران با اتکاء به امکانات داخلی و خارجی خود ضمن حفظ توان بازدارندگی در برابر هرگونه تهدیدی، سایر چالشهای داخلی را مطمحنظر قرار دهد و از درافتادن در بازی بیپایان بحرانهای نظامی در منطقه اجتناب کند. بیتردید ضرورت بازسازی قدرت اقتصادی در داخل و فراهمکردن بستری برای افزایش اعتماد سیاسی و اجتماعی مهمترین پاسخ به استراتژی آمریکا در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران است.
پینوشت:
* self-fulfilling prophecy
عکس: AP