| کد مطلب: ۱۵۳۶۲
منتقد شاه مورد اعتماد آمریکایی‌ها

منتقد شاه مورد اعتماد آمریکایی‌ها

عبدالله انتظام پس از واقعه سرکوب خرداد ۱۳۴۲ با انتقاد مستقیم از این سرکوب‌ها مغضوب و تا چند ماه پیش از وقوع انقلاب اسلامی خانه‌نشین شد. انتظام تا ۴ دی ۱۳۳۴ مقام وزارت امور خارجه را برعهده داشت و پس از آن جای خود را به علیقلی اردلان داد. هرچند دوسال از کودتا گذشته بود اما همچنان اردلان را می‌توان وزیر دولت کودتا قلمداد کرد چراکه او نیز مانند انتظام به واسطه نزدیکی و ارتباط با آمریکایی‌ها به این مقام دست یافته بود.

پس از کودتای 28 مرداد 1332  و نقش محوری و اصلی ایالات متحده آمریکا در انجام این کودتا رابطه با واشنگتن به اولویت نخست در سیاست خارجی دولت ایران بدل شد و جایگاه وزیر امور خارجه و سفیر ایران در واشنگتن اهمیتی بیش از گذشته پیدا کرد.

وزیران و سفیران ایران در واشنگتن به‌عنوان مهمترین کسانی که در رابطه مستقیم با آمریکایی‌ها قرار می‌گرفتند، از میان افرادی انتخاب شدند که یا در کودتا نقش نزدیک و اساسی داشتند یا آمریکایی‌ها به آنان اعتماد داشتند.

نصرالله انتظام اصلی‌ترین دیپلمات ایرانی بود که به واسطه سال‌ها حضور در آمریکا به‌عنوان سفیر ایران در واشنگتن و همچنین نماینده ایران در سازمان ملل رابطه نزدیک و گسترده‌ای با آمریکایی‌ها داشت و با همین ویژگی نیز بود که توانست تنها ایرانی‌ای باشد که تاکنون ریاست مجمع عمومی سازمان ملل را کسب کرده است.

نصرالله انتظام پیش از کودتا با کرمیت روزولت، فرمانده عملیات آمریکایی آژاکس یا سرنگونی دولت محمد مصدق آشنا بود و نگرانی خود را از ادامه دولت مصدق به او ابراز داشته بود. انتظام متهم به این است که یکی از رابطین اصلی میان آمریکا و عوامل ایرانی کودتا بوده است. انتظام که پس از سفر دکتر مصدق به آمریکا و سوءظن نسبت به او از مقام خود در واشنگتن عزل شده بود، بار دیگر پس از کودتا به مقام خود در واشنگتن بازگشت اما امتیاز مهم دیگری نیز دریافت کرد و آن هم نشاندن برادرش عبدالله انتظام به مقام وزارت امور خارجه بود.

عبدالله انتظام در برهه‌های قبلی نیز ارتقای خود را مرهون مقام برادر کوچکترش به‌عنوان رئیس تشریفات دربار در برهه مهم شهریور 1320 و اشغال ایران و انتقال سلطنت به محمدرضاشاه پهلوی بود. عجیب اینکه عبدالله انتظام پس از واقعه سرکوب خرداد 1342 با انتقاد مستقیم از این سرکوب‌ها مغضوب و تا چند ماه پیش از وقوع انقلاب اسلامی خانه‌نشین شد.

انتظام تا 4 دی 1334 مقام وزارت امور خارجه را برعهده داشت و پس از آن جای خود را به علیقلی اردلان داد. هرچند دوسال از کودتا گذشته بود اما همچنان اردلان را می‌توان وزیر دولت کودتا قلمداد کرد چراکه او نیز مانند انتظام به واسطه نزدیکی و ارتباط با آمریکایی‌ها به این مقام دست یافته بود. عجیب آنکه سرنوشت این دو وزیر امور خارجه کودتا در چند ماه آخر عمر پهلوی به هم گره خورد.

علیقلی اردلان که پیش از وزارت امور خارجه تجربه نمایندگی ایران در سازمان ملل و حضور در آمریکا را داشت در سال‌های پس از وزارت نیز مجدداً به عنوان سفیر ایران در واشنگتن منصوب شد و در سفر 1338 شاه به آمریکا مانند انتظام به خاطر انتقاد مستقیم نسبت به بی‌مبالاتی شاه از مقام خود عزل و بازنشسته شد و هرچند دوباره با شفاعت حسین علاء به سفارت ایران در شوروی و آلمان غربی دست یافت اما سیزده سال پایانی دوران پهلوی را به کار دانشگاهی و علمی روی آورد و از صحنه سیاست کنار رفت.

شاه احتمالاً در ماه‌های پایانی سلطنت یک به یک کسانی را که نسبت به خطاهایش به او هشدار داده بودند به یاد آورده و از آنان برای همکاری دعوت به عمل آورد؛ دعوتی که دیگر سودی نداشت. علیقلی اردلان در پنجم مهر 1357 به جای امیرعباس هویدا به وزارت دربار گماشته شد و در کنار عبدالله انتظام از دی‌ماه 1357 عضویت شورای سلطنت را نیز کسب کرد و هر دو پس از انقلاب برای مدت کوتاهی دستگیر شده و آزاد شدند و در تهران به مرگ طبیعی درگذشتند.

علیقلی اردلان در 5 بهمن 1278 در تهران متولد شد. پدرش حاج ابوالحسن فخرالملک از خانواده‌های قدیمی کردستان و از رجال عصر ناصری و مظفری و مادرش، عباسه، معروف به حاجیه والیه، دختر شاهزاده عبدالصمد میرزاعزالدوله، فرزند محمدشاه‌قاجار بود. پدرش پسرعمه و مادرش برادرزاده ناصرالدین‌شاه قاجار بود.

حاج ابوالحسن فخرالملک که از هواداران مشروطه بود، در دولت مشروطه وزارت تجارت و فواید عامه را نیز برعهده داشت و از دوستان امین‌الدوله، صدراعظم روشنفکر دوران قاجار و کمال‌الملک نقش دربار ناصرالدین‌شاه بود. خانه خوشنویسان ایران اکنون در خانه فخرالملک مستقر است. برادر بزرگتر او امان‌الله اردلان با عمری بیش از 105 سال دوران شش پادشاه را تجربه کرد و در دوران سه پادشاه وزیر شد.

امان‌الله اردلان در دولت مهاجرین دوران جنگ جهانی اول وزارت فوائدعامه را برعهده گرفت و بعدتر در دوران رضاشاه و محمدرضاشاه وزارت فوائد عامه، وزارت بهداری، وزیر پیشه و هنر و بازرگانی و وزارت کشور را تجربه کرد و بارها به نمایندگی مجلس و نمایندگی سنا انتخاب شد و در سال 1366 پس از برادران کوچکترش در تهران درگذشت. امان‌الله اردلان که شیعه‌ای معتقد بود و همواره به سفر عتبات عالیات علاقه داشت، مدتی نیز به‌عنوان سفیر ایران در عراق منصوب شد و سه بار نیز امیرالحاج حاجیان ایرانی بود.

علیقلی اردلان؛ تحصیل و ورود به وزارت خارجه

علیقلی اردلان پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی و متوسطه، وارد مدرسه علوم سیاسی تهران شد و در سال 1301 موفق به گرفتن دیپلم گردید. در همین سال برای ادامه تحصیل به آلمان عزیمت کرد و در رشته اقتصاد و حقوق به تحصیل پرداخت و با درجه دکتری در آن رشته تحصیلات خود را به پایان رسانید؛ در این مدت با عده‌ای از دانشجویان ایرانی مقیم برلن، در انتشار مجله فرنگستان مشارکت داشت.

علیقلی پس از کسب درجه دکترا از آلمان، وابسته افتخاری سفارت ایران در برلن شد. در سال ۱۳۰۲ به ایران بازگشت و به‌عنوان مترجم به استخدام رسمی وزارت امور خارجه درآمد. پدرش فخرالملک در سال 1305 در تهران درگذشت. در همان زمان علی‌اکبر داور که در رأس وزارت دادگستری، به‌دنبال اصلاحات و نوسازی نظام قضایی کشور بود جوانان تحصیلکرده و اروپارفته را به وزارت دادگستری انتقال می‌داد و علیقلی اردلان نیز پس از چند ماه خدمت در وزارت امور خارجه، به دادگستری انتقال یافت و اولین شغل وی معاونت پارکه بدایت [مدعی‌العموم] تهران بود و بعد پارکه عموم دیوان جزای عمال [کارکنان] دولت گردید و پس از یک‌سال خدمت در دادگستری، شغل قضائی را مطابق میل خود ندید و در پایان سال 1309، مجدداً به وزارت امور خارجه بازگشت و در اداره اقتصادیات مشغول به کار شد.

او در سال 1310 با سمت نایب‌سوم به سفارت ایران در واشنگتن رفت و در همان‌جا نایب دوم شد. در سال 1312 به ایران بازگشت و به وزارت دارائی انتقال یافت ولی در آن وزارت‌خانه دوام زیادی نیافت و مجدداً به وزارت امور خارجه بازگشت و مدیر شعبه تحریرات در اداره اطلاعات شد. در سال 1315 با سمت دبیر دوم سفارت به پاریس رفت و سپس دبیر اول و رایزن سفارت پاریس شد و چندی هم کاردار سفارت در پاریس بود. در سال 1320 به تهران انتقال یافت و متصدی ریاست اداره سجل و احوال شخصیه شد. پس از آن تصدی ریاست اداره سوم را عهده‌دار شد.

وزیر امور خارجه مورد اعتماد آمریکایی‌ها

در سال 1322 با سمت رایزن در سفارت ترکیه به آنکارا رفت و چندی هم کاردار موقت شد و سرانجام در سال 1327 به معاونت سیاسی وزارت امور خارجه منصوب شد و ترقی او از این برهه آغاز شد. هرچند در دوره‌های بعدی علت ترقی اردلان را حمایت حسین علاء از او دانسته‌اند اما در این مقطع به نظر می‌رسد آشوب سیاسی و ترور عبدالحسین هژیر و تغییر سه وزیر امور خارجه موجب شد تا اردلان به یک باره به مقام وزارت امور خارجه ارتقا پیدا کرده و با ورود حسین علاء به‌عنوان وزیر امور خارجه توجه این دولتمرد باسابقه و صاحب نفوذ را کسب کند. علیقلی اردلان در کابینه هفتم محمد ساعد از 5 اسفند 1328 تا زمان ورود حسین علاء، کفالت آن وزارت‌خانه را عهده‌دار شد. البته در تمام این دوران برادر بزرگتر او یعنی امان‌الله اردلان در دولت‌های سهام‌السطان بیات، محمدساعد مراغه‌ای و حاج علی رزم‌آرا، عهده‌دار وزارت در وزارتخانه‌های مختلف بود.

براساس اسناد به‌دست‌آمده پس از تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام این سفارت در گزارش خود درباره علیقلی اردلان، معاون وقت وزیر خارجه به همکاری نزدیک وی با سفارت اشاره کرده و وی را میهن‌پرست می‌داند. در این سند آمده است: «وی فرزند ابوالحسن‌خان (فخرالملک) رئیس طایفه کرد اردلان و فرماندار سنندج می‌باشد که در سال ۱۸۹۹ میلادی متولد شد. او برادر امان‌الله اردلان استاندار فارس و وزیر اسبق داخله و همچنین برادر ناصرقلی اردلان، وکیل مجلس و عباسقلی اردلان، وابسته اقتصادی سفارت ایران در واشنگتن می‌باشد.

از زمانی که دکتر اردلان وارد خدمت وزارت امورخارجه در تهران شد، سفارت روابط فوق‌العاده نزدیک و دوستانه‌ای با وی داشته است. وی در تمام احوال نسبت به درخواست‌های آمریکا برای همکاری و مشاوره در دادن اطلاعات به سفارتخانه و نیز همکاری در اتمام برنامه‌ها و طرح‌های سفارت کوشا بوده است. او به‌عنوان معاونت وزارت امورخارجه قابلیت‌های خود را با کارایی و سخت‌کوشی نشان داد.

هرچند اقدامات او با بوروکراسی سنگین و عریض و طویل وزارت خارجه به کندی می‌گرایید، ولی به نحو خیره‌کننده‌ای قادر بود در مورد مشکلات و مسائل بسیاری که سفارت به وی عرضه داشته بود، اقدام سریع اعمال نماید... به‌طور خلاصه نظرات سیاسی وی منعکس‌کننده میهن‌پرستی او وتمایلش به کار در جهت توسعه ایران است. در خلال پنج سال گذشته وی به خوبی با رزم‌آرا نخست‌وزیر همکاری کرده است، ولی گزارش شده است که از قبول یک پست درکابینه امتناع ورزیده و اظهار نموده است که به‌دلایل خستگی و بیماری، پستی در خارج از کشور می‌خواهد.»

حسین علاء در مردادماه 1329 با انتصاب نصرالله انتظام به مقام سفیر ایران در واشنگتن علیقلی اردلان را به سمت رئیس هیئت نمایندگی دائمی ایران در سازمان ملل متحد، به نیویورک اعزام کرد و اردلان نزدیک به چهار سال در این سمت وظایف خود را انجام می‌داد. پس از پایان این ماموریت، دکتر اردلان به ایران بازگشت و عضویت شورایعالی سیاسی وزارت امور خارجه را عهده‌دار گردید و پس از مدت کوتاهی در کابینه حسین علاء وزیر مشاور شد و بعد به وزارت صنایع و معاون منصوب گردید. در واقع علاء با جابه‌جایی مکرر اردلان پست اصلی را که برای او در نظر داشت به او سپرد.

در دی‌ماه 1334 اردلان از سوی علاء به وزارت امور خارجه معرفی شد و این سمت را در کابینه علاء تا فروردین 1336 حفظ کرد و در کابینه دکتر منوچهر اقبال همچنان وزیر امور خارجه ماند. یکی از اقدامات مهم دولت علاء در این دوره تلاش برای اصرار ایران بر حاکمیت خود بر بحرین بود که اردلان نیز در آن نقش ایفا کرد. در دوران سلطنت محمدرضاشاه،‌ حداقل در دو برهه زمانی مسئله مالکیت و حاکمیت ایران بر بحرین به صورت حادتر مطرح شد.

نخست زمانی که در اسفند 1329 در لایحه مربوط به ملی کردن صنعت نفت ایران که برای تصویب به مجلس شورای ملی ارائه شد،‌ ‌شرکت نفت بحرین نیز در طرح ملی شدن قرار داشت؛‌ چراکه مجمع الجزایر بحرین بخشی از سرزمین ایران را تشکیل می‌داد. بار دوم در آبان‌ماه 1336 هیئت وزیران با حضور شخص شاه لایحه‌ای را برای تقدیم به مجلس آماده کردند که به وضوح نشان‌دهنده حق و ادعای مالکیت ایران به بحرین بود. در این لایحه کشور از نظر اداره سیاسی به چهارده استان تقسیم می‌شد که بحرین استان چهاردهم را تشکیل می‌داد. بدین ترتیب،‌ از دیدگاه ایران، ‌منطقه بحرین از استان فارس جدا می‌شد و خود استان مستقلی را تشکیل می‌داد.

این اقدام ایران مورد اعتراض مطبوعات و دولت انگلستان و نیز نارضایتی اعراب قرار گرفت. علیقلی اردلان، وزیر امور خارجه وقت ایران در سخنرانی خود در مجلس شورای ملی در پاسخ به اظهارات مقامات انگلیسی در مجلس عوام آن کشور، گفت که حق حاکمیت ایران بر بحرین از اواخر قرن هجدهم به بعد تنها بر مبنای ادعای محض نبوده است، ‌بلکه «‌در واقع و بنا به دلایل و شواهد عینی،‌ ایران بر بحرین حکومت می‌رانده است و شیوخ [بحرین] نیز هر زمان که آزاد بوده‌اند و حکومت مرکزی [ایران]  نیز قدرتمند بوده است،‌ خودشان را خراجگذار و تابع حکومت ایران دانسته‌اند»‌؛‌ ولی در پاسخ به اعتراض اعراب اعلام کرد، « برادران عرب ما باید بدانند که بحرین جزئی از پیکر ماست و مسئله بحرین از جمله منافع حیاتی ایران به شمار می‌آید».

انتقاد از شاه و حاشیه‌نشینی

اردلان در فروردین 1337 به سمت سفیر کبیر ایران در آمریکا تعیین گردید و به واشنگتن رفت. اما این دوره از تصدی وی چندان نپائید، زیرا به علت سخنان انتقادآمیزش درباره سفر غیررسمی شاه از آمریکا و نیز به علت آن‌که نتوانسته بود مانع انتشار مطالبی در مطبوعات آمریکا راجع به ثروت‌اندوزی‌ها و دیگر کارهای غیرقانونی اعضای خانواده سلطنتی ایران شود، شاه را از خود ناراضی ساخت و در بهمن 1338، به ماموریت سفارت او در آمریکا پایان داده شد. روایت عجیبی از علت عزل اردلان از سفارت در آمریکا وجود دارد.

گفته می‌شود محمدرضاشاه یک سفر غیررسمی به آمریکا می‌کند و در یکی از هتل‌های بزرگ آن کشور مسکن گزید و یک میهمانی خصوصی دائر کرد که فقط جمعی از رجال آمریکا در آن شرکت داشتند. در همان روز شاه به هنگام خرید در یکی از مغازه‌های هتل، با فروشنده آن که زنی زیبارو و خوش‌اندام بود آشنا شد و پس از معرفی خود، از وی دعوت کرد در میهمانی او در همان هتل شرکت کند. این دعوت مورد قبول فروشنده قرار می‌گیرد و وی در این میهمانی که عده‌ای از رجال آمریکا شرکت داشتند، مشارکت کرد.

به محض ورود فروشنده، شاه به استقبال دختر رفته و او را به محل سالن می‌آورد و در تمام مدت از آن دختر جدا نشده و با یکدیگر می‌رقصند. این برنامه مورد تعجب میهمان‌ها واقع شده و هر کدام، از دکتر اردلان سفیرکبیر ایران هویت این دختر را می‌پرسند ولی او از شناسایی وی اظهار بی‌اطلاعی می‌کند. به هر کیفیت آن شب به پایان می‌رسد و فردای آن روز روزنامه‌های بزرگ واشنگتن عکس شاه ایران و دخترک فروشنده را با تفصیلات در صفحه اول روزنامه‌های خود منتشر می‌سازند و هر کدام پیرایه‌ای بر آن می‌افزایند. روز بعد اردلان تمام روزنامه‌ها را در پوشه‌ای قرار داده برای دیدار شاه به هتل می‌رود.

حدود ساعت 11 صبح شاه درحالی‌که صبحانه می‌خورد اردلان را احضار کرده و می‌گوید: «دیشب به ما خیلی خوش گذشت؛ شما چطور؟» اردلان می‌گوید به چاکر و سایر میهمان‌ها فوق‌العاده بد گذشت، چون همه با تعجب از من هویت آن دختر را می‌پرسیدند و من از همه جا بی‌خبر بودم. بعد پوشه را که در دست داشت و پر از روزنامه‌های مختلف بود به شاه می‌دهد و می‌گوید: «واقعاً آبروریزی شده است». شاه نظری به روزنامه‌ها انداخته از اردلان می‌پرسد: «تو هم ناراحت شدی؟» او پاسخ‌ می‌دهد: «فوق‌العاده ناراحت شدم». شاه با ملایمت می‌گوید: «گر تو نمی‌پسندی تغییر ده قضا را» و بعد اضافه می‌کند یک روز بعد از حرکت من به تهران، وظایف سفارت را به ارشد اعضا تحویل داده به تهران حرکت کنید و در این چند روزی هم که من در اینجا هستم ملاقات نیایید. اردلان بلافاصله به تهران آمده و حضور و برکناری خود را اعلام می‌دارد و بلافاصله حکم بازنشستگی خود را دریافت می‌دارد. «اردشیر زاهدی» به جای وی به سفارت ایران در واشنگتن منصوب می‌شود.

اردلان قریب 3 سال دوران بازنشستگی خود را طی کرد تا بالاخره با شفاعت حسین علاء، سال 1340 به سفارت ایران در شوروی منصوب می‌شود. این مأموریت یک‌ونیم سال بیشتر به طول نینجامید. از آنجا به سفارت ایران در آلمان‌غربی رفت و در سال 1344 مأموریتش پایان یافت. اردلان مدتی پس از بازنشستگی، وارد فعالیت‌های دانشگاهی و در 25 مهر 1346 ریاست مدرسه عالی ارتباطات را عهده‌دار شد. مؤسس و صاحب این مدرسه عالی، دکتر مصطفی مصباح‌زاده،‌ استاد دانشگاه و صاحب روزنامه کیهان بود. سپس تا سال 1354، ریاست دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی دانشگاه تهران را برعهده داشت و از سال 1354 تا 1357، عضو هیئت امنای آن دانشکده بود و در مدت نزدیک به سیزده سال از صحنه سیاست کناره گرفت.

آخرین وزیر دربار پهلوی

با گسترش یافتن موج انقلاب اسلامی ایران، در چهارم مهر 1357، از طرف محمدرضاپهلوی دعوت به‌کار شد و به جای امیرعباس هویدا عهده‌دار وزارت دربار پهلوی شد. وی در این سمت دست به اصلاحاتی زد. آیین‌نامه رفتار خاندان سلطنتی را اعلام کرد و آنها را از هرگونه اعمال نفوذ و دخالت در معامله و مشارکت در امور مرتبط با دولت، قبول شغلی در شرکت‌های دولتی و بانک‌ها و بیمه ممنوع و محروم کرد. پس از خروج شاه از ایران و تشکیل شورای سلطنت که همه وظایف و اختیارات سلطنتی به آن محول می‌شد، اردلان به عضویت آن شورا برگزیده شد.

وی از آنجا که اعتقاد داشت باید هرچه زودتر به بحران موجود در کشور پایان داد، به شورا پیشنهاد کرد که برای حل بحران، شورای سلطنت با سفیران کشورهای انگلستان و آمریکا و حتی شوروی وارد گفت‌وگو شود. اما این طرح جامه عمل نپوشید و شورا پس از چندی منحل شد. هوشنگ نهاوندی، وزیر علوم دوران پهلوی که در روزهای پایانی رژیم پهلوی نقش مهمی داشت در گفت‌وگو با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد درباره چگونگی فرمان بازداشت امیرعباس هویدا نقل می‌کند: «رفتیم بالا و دفتر اعلی‌حضرت دیدیم شاه وسط اتاق دفتر خودش راه می‌رود.«بفرمایید.» همه نشستند و خودش حالا ایستاده. یک مرتبه، حالا شما شوک این مطلب را می‌توانید بگویید، یک مرتبه گفتند که «از چند طرف به ما فشار می‌آید که هویدا را بگیریم، برای اینکه مردم را آرام کنیم. یکی‌یکی عقیده‌تان را بگویید.» شهبانو خیلی تأیید کردند. وزیر دربار اردلان گفت که، «قربان بنده اصلاً سرم نمی‌شود این کاری که می‌خواهید بکنید. نخست‌وزیر را انسان... اعلی‌حضرت کسی که سیزده سال نخست وزیرشان بوده چرا می‌خواهید توقیف کنید از حد فهم بنده خارج است.»

جواب ندادند. آقای معینیان آن گوشه ایستاده بود، گفت که «بنده قربان باید چند تا کاغذ بردارم.» فرار کرد از اتاق رفت بیرون، سوال را که شنید از اتاق رفت بیرون. نه برای اینکه نمی‌خواست اظهارنظر بکند نه اینکه نخواهد، وفادار بود بیچاره. پیراسته خیلی شدید برضد هویدا، رضا قطبی خیلی شدید بر ضد هویدا. پاکروان گفت که «من دوست هویدا هستم ولی مردم با او بد هستند. اگر فکر می‌کنید که این اوضاع را آرام بکند چرا که نه.» شهرستانی هم در مخالفت، چیز مهمی نگفت ولی تایید کرد. به بنده که اعلی‌حضرت رسید، گفتند. «شما چه می‌گویید؟» من گفتم «قربان من چون معروف هستم به دوست نبودن با هویدا و همه مرا دشمن هویدا می‌دانند و هویدا را دشمن من، من از اظهارنظر معذورم.» شاه البته تصمیم گرفته بود که هویدا را بگیرد و خیال می‌کرد که اگر هویدا را بگیرد اوضاع آرام می‌شود.»

محمد ابراهیم امیرتیمور رئیس سابق شهربانی کل کشور و وزیر کشور در دوران پهلوی در گفت‌وگو با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد خاطره‌ای از دوران وزارت دربار اردلان و تلاش برای اقناع شاه به عدم ترک کشور تعریف می‌کند: «همان‌روز شاه بعدازظهر اجازه داد من رفتم خدمت او و وقتی رفتم پیش شاه هق، هق گریه می‌کردم.... من به او گفتم... این شاهنشاهی دارد سقوط می‌کند.

مرد و مردانه الان بیایید بیرون بروید پشت رادیو اعلام کنید، بگویید ملت من این‌که تا حال سکوت را اختیار کرده‌ام برای این بوده است که خواستم ملت ایران دشمنان خودش را که قصد دارند ایران را متشتت بکنند و ایران را منشعب بکنند بشناسد. حالا که دشمنان ایران شناخته شده است من حاضرم تا آخرین قطره خون خودم را بریزم، دشمنان ایران را سر جای خودشان بنشانم، پس از آن اگر شما ملت ایران من را خواستید به خدمتگزاری خودم حاضرم ادامه بدهم و اگر هم من را نخواستید باز هم با کمال میل هر کس را که شما بخواهید من هم با همان موافقت می‌کنم، کمک می‌کنم که خواسته شما به شاهنشاهی انتخاب بشود و باید آن کار بشود.

همین‌جور نگاه کرد به من. هی نگاه کرد به من. جواب نداد. بالاخره هم فریاد کشیدم آقا چرا به من جواب نمی‌دهید؟ من بیش از این نمی‌توانم منتظر بشوم. اشکم جاری. خیلی اوقاتم تلخ بود. گفت باید فکر کنم. باید فکر کنم. باید فکر کنم. این بود از جایم پا شدم... شب رفتم منزل آقای اردلان وزیر دربارش. اول دفعه هم بود که خانه اردلان می‌رفتم. با برادرش حاجی میرزا مالک اردلان دوست بودم با او خیلی دوستی داشتم. که با این اردلان آشنایی داشتم اما رفت و آمدی که به خانه‌اش بروم نبود. به خانه اردلان نرفته بودم بنده. آن روز رفتم به خانه آقای اردلان که وزیر دربار بود گفتم آقا شما وزیر دربار شاه هستید می‌بایست حقایق را به عرض او برسانید و الان من از خراسان آمدم و رفتم پیش ایشان این‌طور به ایشان گفتم. این‌طور گفتم، این‌طور گفتم، این‌طور گفتم.

به من جوابی نداد. بعد فرستادم دیگری را به آن دیگری هم این‌طور جواب نداد. شما چرا حقایق را به او نمی‌گویید و اوضاع مملکت را به این‌صورت چیز. گفت فلانی اجازه بدهید من اول بیایم لب و دهن شما را ببوسم. پا شد آمد لب و دهن من را بوسید. گفت به حق خدا قسم فلانی هر روز این‌ها‌یی که شما می‌گویید ما به او گفته‌ایم و می‌گوید من اهل این کار نیستم نمی‌کنم. باید بروم من. می‌خواهم بروم و گفت می‌گوید فقط می‌خواهم بروم، می‌خواهم بروم، می‌خواهم بروم و خواهد رفتش. این بود که سه روز بعدش هم گذاشت و آمد. دو سه روز بعدش هم خمینی وارد شد. بعد هم آن بازرگان نخست‌وزیر شد. بازرگان هم که نخست‌وزیر شد. بعد از سه و چهار، سه روزش هم من حرکت کردم آمدم به آمریکا.»

فرح دیبا در خاطرات خود از حضور اردلان در جمع مقاماتی که شاه را برای خروج همیشگی از کشور همراهی کردند، یاد می‌کند: «محمدرضا از آنکه مجبور به ترک وطن شده بود به شدت متأثر و ناراحت بود ساعت از یک بعدازظهر گذشته بود که ما در میان بدرقه دکتر شاهپور بختیار (نخست‌وزیر) دکتر جواد سعید (رئیس مجلس شورای ملی) دکتر علیقلی اردلان (وزیر دربار) و فرماندهان عالی‌رتبه ارتش و گروهی از رجال و شخصیت‌های مملکتی فرودگاه مهرآباد تهران را ترک گفتیم.» اردلان پس از استعفای جلال الدین طهرانی رئیس شورای سلطنت از حضور در وزرات دربار خودداری کرد و در پیامی خطاب به کارکنان آن وزارت اعلام کرد که از آن تاریخ سمتی در وزارت دربار ندارد.

در 28 اسفند 1357، به حکم کمیته انقلاب اسلامی شمیران دستگیر و به زندان قصر تحویل داده شد و تا بیست و دوم اردیبهشت 1358 در بازداشت ماند. سپس، دادستان انقلاب اسلامی تهران حکم آزادی وی را صادر کرد. سرانجام در 12 مرداد 1365، به علت کهولت سن و ابتلا به بیماری پنومونی، درگذشت و در قبرستان ابن‌بابویه شهر ری به خاک سپرده شد. فریدون مجلسی، دیپلمات پیشین وزارت امور خارجه درباره وضعیت اردلان پس از وقوع انقلاب می‌گوید: «نصرالله انتظام و علیقلی اردلان به زندان افتادند و اموال‌شان مصادره شد. اردلان پس از زندان به کار تحقیق و نویسندگی آثار سیاسی ادامه داد. پسر اردلان دیپلمات و آخرین مأموریت او واشنگتن بود و در آمریکا ماند. همسر اردلان نیز نوه حاج محتشم‌السلطنه اسفندیاری بود.»

علیقلی اردلان با وجود مشاغل متعدد پیش از انقلاب نیز به انتشار مقاله و کتاب علاقه داشت اما همانگونه که فریدون مجلسی می‌گوید او پس از انقلاب به مطالعه و تحقیق و تألیف روی آورد و آثار متعددی توسط وی منتشر شد. او به زبان‌های فرانسه، آلمانی و انگلیسی آشنایی داشت.  ابرقدرتی دیگر، کمربند فقر، مقام ایران در اقتصاد جهانی به آلمانی؛ و رساله‌های انتخابات در جمهوری فدرال آلمان، تجزیه آلمان و قضیه برلن، روابط ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی، روابط جمهوری خلق چین و ژاپن، عضویت جمهوری خلق چین در سازمان ملل، کنفرانس امنیت و همکاری اروپا و کنفرانس شمال و جنوب درباره همکاری اقتصاد بین‌المللی و همچنین مقاله ترکیه در دوران بعد از خلافت برخی از آثار منتشرشده توسط اردلان هستند.

اردلان علاوه بر تصدی مشاغل سیاسی، در مؤسسات و سازمان‌های متعددی از جمله در شورایعالی سازمان ملی پیش‌آهنگی ایران، سازمان جشن هنر، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، هیئت امنای دانشگاه فرح، بنیاد فرهنگی فرح پهلوی، کانون روابط فرهنگی ایران و آلمان، کمیته ایرانی بزرگداشت دویستمین سال انقلاب آمریکا عضویت داشته است.

 عکس: gettyimage

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
یادداشت
آخرین اخبار