| کد مطلب: ۱۲۸۹۵
تغییر تدریجی لحن

تغییر تدریجی لحن

خاورمیانه دورانی پرتنش را تجربه می‌کند. شتاب تحولات پس از 7 اکتبر 2023 آنچنان سریع و توقف‌ناپذیر بوده که بسیاری از سیاستمداران و تحلیل‌گران را به حیرت افکنده است. اکنون در پسِ تمامی اظهارات و سخنان مقامات کشورها و تأکید بر عدم تمایل هیچ کشوری برای آغاز جنگ در منطقه، بسیاری نگران وقوع برخورد نظامی تمام‌عیار در خاورمیانه هستند. این امر از آنجایی اهمیت بیشتری می‌یابد که به یاد داشته باشیم تمامی جنگ‌های بزرگ بدون تمایل برای وقوع آن‌ها، رخ داده‌اند. رهبران اروپایی در جنگ جهانی اول و دوم هیچ‌‌کدام جنگی بزرگ را نمی‌خواستند، اما با دلگرمی به همین عدم تمایل، بزرگترین فجایع قرن را رقم زدند.

اکنون نیز در خاورمیانه هیچ‌کس خواستار جنگی بزرگ نیست (البته شاید به استثناء اسرائیل). نه آمریکا، نه ایران و نه هیچ‌یک از کشورهای منطقه سودای ورود به جنگ را ندارند اما شوربختانه باید پذیرفت که شتاب تحولات، مسیر روشنی را نوید نمی‌دهند. گام‌های هر دو طرف منازعه، شبح جنگ را در افق منطقه پدیدار کرده است و در این بین تنها می‌توان به عقلانیت رهبران و اجتناب از هرگونه سوءبرداشت یا محاسبه نادرست امید داشت. خاورمیانه آنچنان در تب تنش می‌سوزد که آنتونی بلینکن، وزیر امورخارجه آمریکا شرایط کنونی این منطقه را خطرناک‌ترین دوران پس از سال 1973 می‌داند: «می‌توانم استدلال کنم که دست‌کم از سال 1973 و حتی پیش از آن وضعیتی به خطرناکی آنچه امروز در سراسر خاورمیانه با آن روبه‌رو هستیم، ندیده‌ام.» این فقره گویای حقیقتی آشکار در منطقه است؛ بحرانی فراگیر که در زهدان آن هر دم جنگی بزرگ در شرف زاده‌شدن است. گرچه منافع استراتژیک آمریکا اجتناب از ورود به بحرانی جدید در خاورمیانه را به ضرورتی گریزناپذیر تبدیل کرده است اما تأملی در اظهارات مقامات دولت بایدن و همچنین عرصه سیاسی داخلی آمریکا گویای تغییری تدریجی در سیاق کلام نخبگان آمریکایی در مواجهه با ایران است. گرچه در مجموع آمریکا بر دوری از هرگونه رویارویی نظامی مستقیمی با ایران تأکید می‌کند اما به نظر می‌رسد مسیر تحولات ممکن است گزینه‌های دیگری را پیش‌روی دولت بایدن قرار دهد. صرف‌نظر از کوشش‌های توقف‌ناپذیر اسرائیل برای کشاندن پای آمریکا به جنگی در منطقه، عرصه سیاست داخلی آمریکا نیز در مسیر تشدید تنش و بحران‌آفرینی قرار دارد. سیر تطور اظهارات مقامات دولت بایدن در تبیین سرشت و مسیر تحولات خاورمیانه پس از 7 اکتبر، گویای تغییری تدریجی در معرفی نقش ایران در این تحولات است. به نظر می‌رسد با گذر زمان و طولانی‌تر شدن مدت بحران، اتهامات به ایران نیز تغییر می‌کنند. این تغییر لحن از تحولی خطرآفرین حکایت دارد. گرچه می‌توان به درایت و هوشیاری رهبران برای تغییر مسیر تحولات امید بست اما این امیدواری نباید سیاستمداران را از پیامدهای شکل‌گیری یک فضای گفتمانی جدید و تنش‌آفرین غافل سازد. تکوین گفتمانی که در آن جمهوری اسلامی ایران در مقام عامل اصلی بحران‌ها معرفی شود، دامی است که اسرائیل مدت‌ها در پی درانداختن آن است. باید دید دولت بایدن تا چه حد هوشیار است تا در بند این دام گرفتار نشود. شاید در اینجا به کلام توماس فریدمن، سن و تجربه بایدن یک امتیاز باشد. تجربه جنگ‌های اخیر آمریکا در منطقه گویای آن است که کوشش برای تکوین یک گفتمان مشروعیت‌بخش که در آن اقدام نظامی نه یک انتخاب بلکه یک ضرورت تلقی شود، از مهمترین زمینه‌های ورود آمریکا به جنگ بوده است. به نظر می‌رسد عرصه سیاست داخلی آمریکا و کوشش‌های اسرائیل در منطقه در مسیر فراهم‌کردن بستری گفتمانی برای توجیه و حتی فراتر از آن ضرورت اقدامی نظامی علیه ایران است. امنیتی‌سازی از سیاست خارجی ایران که در آن رفتارهای تهران در مقام اصلی‌ترین منبع بحران در خاورمیانه معرفی شود، هدف نهایی این گفتمان است. بی‌تردید تکوین و نهادینه‌شدن چنین گفتمانی می‌تواند پیامدهایی سترگ برای خاورمیانه و منافع امنیتی ایران داشته باشد. با نظر به اهمیت چنین احتمالی در این گزارش، بر آنیم تا با نگاهی به سیر تحول اظهارات و ارزیابی‌های مقامات آمریکایی از علل بحران اخیر در خاورمیانه، چگونگی کوشش برای معرفی ایران به‌عنوان منبع اصلی بحران را بررسی و به پیامدها و الزامات آن برای سیاست خارجی ایران بپردازیم. جامع جمیع حوادث و سیر تطور اظهارات مقامات آمریکا درباره بحران خاورمیانه، گویای شکل‌گیری برهه‌ای جدید در سیاست خارجی آمریکا در منطقه است که التفات به آن، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. در ادامه این تحول را با تمهید و تفصیل بیشتری بررسی خواهیم کرد. 

سیر تطور اظهارات مقامات دولت بایدن درباره نقش ایران در تحولات اخیر خاورمیانه

تبیین منطق تغییر و تحول اظهارات مقامات دولت بایدن درباره ریشه‌های بحران اخیر در خاورمیانه، حاوی حقایقی مهم از تکوین یک استراتژی جدید در منطقه است؛ استراتژی‌ای که ضرورت و فوریت مواجهه با ایران را مهمترین عنصر قوام‌بخش ثبات در خاورمیانه می‌داند.

در نخستین روزهای بحران غزه، مقامات آمریکایی و اسرائیلی با طرح این ادعا که ایران برای چندین دهه اصلی‌ترین حامی حماس بوده است، تهران را به شراکت مستقیم در این حملات متهم کردند؛ گرچه در تفسیری بر این ادعا بلافاصله تصریح کردند که هیچ اطلاعاتی درباره نقش مستقیم ایران در این حملات در اختیار ندارند. در 9 اکتبر، وال‌استریت‌ژورنال در گزارشی مدعی شد، ایران برای انجام عملیات حماس «چراغ سبز» نشان داده است. براساس این گزارش، افسران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران از ماه اوت با نیروهای حماس برای طراحی تهاجم هوایی، زمینی و دریایی تمرین کرده بودند. در 10 اکتبر، آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا در اظهاراتی تصریح کرد، مقامات اطلاعاتی آمریکا در حال بررسی نقش ایران در حمله حماس به اسرائیل هستند. وی در گفت‌وگو با سی.ان.ان تأکید کرد که هیچ اطلاعاتی درباره نقش مستقیم یا حمایت ایران از حمله اخیر حماس به اسرائیل وجود ندارد. نه سازمان سیا و نه موساد درباره نقش مستقیم ایران در حمله اخیر هیچ شواهدی به‌دست نیاورده‌اند. در ادامه، ژنرال چارلز براون به مقامات ایران هشدار داد که در تحولات حادث مداخله‌ای نکنند: «می‌خواهیم پیامی قوی ارسال کنیم، نمی‌خواهیم منازعه گسترش یابد. ایران باید این پیام را به وضوح دریافت کند.» بایدن نیز در 11 اکتبر با تکرار این هشدار از افزایش کمک‌های نظامی آمریکا به اسرائیل خبر داد: «ما ناو آمریکایی را به مدیترانه شرقی منتقل و جت‌های جنگنده بیشتری را به منطقه اعزام خواهیم کرد و به ایرانی‌ها می‌گوییم که مراقب باشید.» بایدن در ادامه تأکید کرد: «صحبت از نقش مستقیم یا حمایت ایران در حملات اخیر زود است.»

آنتونی بلینکن، وزیر امورخارجه دولت بایدن نیز باردیگر از حمایت طولانی ایران از حماس سخن به میان آورد: «ایران و حماس رابطه‌ای طولانی با یکدیگر دارند. واقع امر آن است که بدون حمایت‌های ایران در اصل حماس نمی‌توانست وجود داشته باشد. با وجود روابط طولانی این دو، در این مورد خاص و حمله اخیر حماس به اسرائیل، هنوز هیچ شاهدی از دخالت مستقیم یا پشتیبانی ایران وجود ندارد.» «تعجب‌آور نیست که مخالفان مذاکرات [میان اسرائیل، ایالات متحده و عربستان سعودی] و مخالفان عادی‌سازی روابط اسرائیل با همسایگانش و کشورهای خارج از منطقه، حماس، حزب‌الله و ایران هستند. بنابراین کاملاً ممکن است که یکی از انگیزه‌های حمله اخیر، کوشش برای از بین بردن تلاش‌ها برای پیشبرد عادی‌سازی روابط باشد، امری که البته بسیار دشوار است.»

جان کربی، سخنگوی شورای امنیت ملی دولت بایدن نیز در اظهاراتی به نقش ایران در حمایت از حماس پرداخت: «درباره ایران، اجازه دهید سخنانم را با این جمله آغاز کنم که در همدستی ایران با حملات حماس تردیدی وجود ندارد. ایران سال‌هاست که به شیوه‌های مختلف از جمله آموزش، ابزار نظامی و شیوه‌های ملموس‌تر از حماس حمایت می‌کند. بنابراین می‌توان به صورت مطلق از همدستی ایران سخن گفت. با وجود این هنوز اطلاعات و شواهد دقیقی از احتمال مشارکت و حمایت ایران از حملات اخیر در اختیار نداریم، گرچه ما و اسرائیل همچنان تمامی جوانب و مدارک را بررسی می‌کنیم.» جِیک سالیوان، مشاور امنیت ملی دولت بایدن در اظهاراتی مشابه ضمن تأیید نقش حمایتی ایران از گروه حماس برای سال‌‌های طولانی، از این نظرگاه ایران را به مشارکت در حمله به اسرائیل متهم کرد: «ما از ابتدا گفته‌ایم که ایران به معنای وسیع در این حمله شریک است، زیرا آنها سهم عمده‌ای در تأمین هزینه‌های مالی و نظامی حماس داشته‌اند. کمک‌های ایران در آنچه امروز رخ داده، سهم مهمی داشته‌ است. اما درباره اینکه آیا ایران در حمله اخیر دست داشته یا از آن باخبر بوده هنوز اطلاعاتی در دست نداریم.»

فقرات فوق به‌خوبی گواه آن است که در ابتدای شکل‌گیری بحران غزه، مقامات آمریکایی و اسرائیلی سعی بر آن داشتند تا نقش مستقیم ایران در حمله 7 اکتبر حماس به اسرائیل را انکار کنند. آنها ضمن تأکید بر حمایت‌های گسترده ایران از حماس، از تأیید نقش مستقیم یا اطلاع ایران از حمله اخیر امتناع کردند. شاید بتوان دلیل چنین سیاستی را ضرورت اجتناب از گسترده‌تر شدن جنگ در منطقه دانست. در ابتدا نه آمریکا و نه اسرائیل هیچ‌کدام از گسترش جنگ و ورود کنشگران جدید به بحران غزه حمایت نمی‌کردند. با وجود این، گسترش دامنه بحران غزه به لبنان و عراق و مهم‌تر از آن ورود انصارالله یمن و حملات به کشتی‌ها در دریای سرخ، سیاق اظهارات و موضع‌گیری‌های مقامات آمریکایی و حتی اروپایی را تغییر داد. حمله به نیروهای آمریکایی در منطقه سبب شد تا مقامات دولت بایدن با شدت بیشتری از سیاست‌های ایران انتقاد و تهران را به‌گونه‌ای صریح‌تر به بی‌ثبات‌سازی منطقه متهم کنند. آنتونی بلینکن در روز 24 اکتبر با انتقاد از حملات نیروهای مورد حمایت ایران به نیروهای آمریکایی، مدعی شد: «ایران برای سال‌ها از حماس، حزب‌الله، حوثی‌ها و دیگر گروه‌هایی که به حملات خود به اسرائیل ادامه می‌دهند، حمایت کرده است. رهبران ایران تهدید کرده‌اند که اسرائیل را از روی نقشه محو خواهند کرد. در هفته‌های اخیر، نیروهای نیابتی ایران بارها به نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه حمله کرده‌اند. اجازه دهید به صراحت بگویم که: آمریکا به‌دنبال درگیری با ایران نیست. ما نمی‌خواهیم این جنگ گسترده شود اما اگر حملات گروه‌های مورد حمایت ایران به نیروهای آمریکایی ادامه یابد، تردید نکنید که ما از امنیت و نیروهایمان قاطعانه حمایت خواهیم کرد. به ایران و نیروهای مورد حمایت ایران می‌گوییم که جبهه‌ جدیدی را باز نکنید.» با حمله به پایگاهی در اردن و کشته‌شدن سه سرباز آمریکایی، حملات و اتهامات کلامی مقامات آمریکایی به ایران افزایش یافت. در داخل آمریکا برخی از سناتورهای جمهوری‌خواه با انتقاد شدید از سیاست بایدن در مواجهه با ایران خواستار حمله به اهدافی در داخل خاک ایران شدند. برخی گزارش‌ها نشان می‌داد احتمال چنین گزینه‌ای در دولت بایدن بررسی شده است. سخنان مقامات آمریکایی از تندی ادبیات آن‌ها علیه ایران خبر می‌داد. ژنرال کوریلا، فرمانده سنتکام، در اظهارنظری به صراحت اعلام کرد: «نیروی قدس سپاه پاسداران و گروه‌های شبه‌نظامی وابسته به آن همچنان تهدیدی مستقیم در ثبات عراق، منطقه و امنیت آمریکایی‌ها هستند. ما با ادامه اقدامات خود هر کاری که برای محافظت از افرادمان لازم باشد انجام داده و کسانی که امنیت آنها را تهدید می‌کنند مسئول خواهیم دانست.» لوید آستین، وزیر دفاع ایالات متحده آمریکا نیز اعلام کرد: «زمان آن رسیده که بیش از پیش توانایی‌ گروه‌هایی را که به سمت ایالات متحده آمریکا آتش می‌گشایند، از بین ببریم.» آستین که برای اولین بار پس از چند ماه در نشست خبری پنتاگون صحبت می‌کرد، گفت: «واشنگتن در تلافی حمله به پایگاه‌های آمریکا در منطقه، «پاسخی چندلایه» برنامه‌ریزی کرده است.»

اظهارات فوق پس از حمله به پایگاه آمریکایی در اردن گویای آن است که مقامات دولت بایدن برخلاف روزهای نخست بحران غزه، این‌بار ایران و حمایت مستقیم از گروه‌های نظامی در منطقه را عامل بحران معرفی می‌کنند. با وجود این، انتشار همزمان دو مقاله از سوی ویلیام برنز، رئیس سازمان سیا در فارن‌افرز و توماس فریدمن در واشنگتن‌پست و تحلیل این دو از منبع بی‌ثباتی در منطقه و چگونگی مقابله با آن از تحولی مهم در دکترین آمریکا در خاورمیانه و نحوه مواجهه با ایران حکایت دارد. در کنار موضوعات دیگر، ویلیام برنز چگونگی برخورد با ایران را کلید امنیت خاورمیانه و اسرائیل معرفی می‌کند. برنز که اصلی‌ترین فرد در تعیین سیاست خارجی دولت بایدن است، در این گزارش به‌طور تلویحی ایران را منبع اصلی بی‌ثباتی و بحران در منطقه معرفی می‌کند و راه‌حل برون‌رفت از بحران را نیز برخورد با ایران می‌داند. از آنجایی‌که تحلیل ویلیام برنز از ماهیت تحولات در منطقه خاورمیانه و تجویزهای سیاستگذارانه وی برای برخورد با این تحولات نقشی مهم در استراتژی دولت بایدن دارد، برداشت این مقام برجسته دولت بایدن، گویای تحولی آشکار در سیاست آمریکا در منطقه است.

همزمان، توماس فریدمن که از وی در مقام سخنگوی غیررسمی سیاست خارجی بایدن در خاورمیانه یاد می‌شود با انتشار مقاله‌ای در واشنگتن‌پست به سربرآوردن استراتژی کلان دولت بایدن در خاورمیانه اشاره می‌کند. وی در هشداری تجویزی به دولت بایدن گفت که اگر دکترین کلان آمریکا در خاورمیانه شکل نگیرد، شاهد تقویت جایگاه ایران، انزوای اسرائیل و کاهش توان آمریکا برای اثرگذاری بر تحولات منطقه خواهیم بود. فریدمن بر آن است که دکترین بایدن برای خاورمیانه باید دارای سه مسیر به‌ هم پیوسته باشد: مسیر نخست موضعی مستحکم و قاطع در برابر ایران است. مسیر دوم، ابتکاری دیپلماتیک برای پذیرش دولت فلسطینی و مسیر سوم، اتحاد امنیتی گسترده با عربستان سعودی از جمله تلاش برای عادی‌سازی روابط ریاض و تل‌آویو. از نظرگاه فریدمن موفقیت این دکترین جدید نیازمند پیشبرد همزمان این سه مسیر است. از نظر این تحلیل‌گر برجسته، حمله ۷ اکتبر حماس علیه اسرائیل، انتقام‌جویی گسترده اسرائیل علیه حماس که باعث کشته شدن هزاران غیرنظامی فلسطینی بی‌گناه شده در کنار حملات به کارکنان اسرائیل و آمریکا در منطقه و ناتوانی دولت راستگرای اسرائیل در بیان هرگونه طرحی برای اداره غزه با یک شریک فلسطینی غیر از حماس در صبح پس از پایان جنگ، باعث تجدیدنظر اساسی دولت بایدن در مورد خاورمیانه شده است. آنچه در تحلیل فریدمن اهمیتی فراوان دارد تأکید بر نقش ایران و گروه‌های مورد حمایت این کشور در تخریب ایده‌های آمریکا برای منطقه است. فریدمن هرگونه پیشرفتی در ابتکارات آمریکا برای خاورمیانه را در گرو برخوردی قاطع با ایران می‌داند. به بیانی دیگر، مسیرهای دوم و سوم دکترین دولت بایدن در خاورمیانه در ابتدا نیازمند برخوردی قاطع با ایران است. اینکه ویلیام برنز و توماس فریدمن، کلید حل بحران‌های خاورمیانه را در برخورد مستقیم با ایران جست‌وجو می‌کنند، گویای بازاندیشی مهمی در استراتژی آمریکا در خاورمیانه است. با چنین برداشتی دولت بایدن بر آن است از استراتژی سخت‌گیرانه‌تری علیه ایران پیروی کند. به نظر می‌رسد این استراتژی ابتکاری چندلایه است که ابعاد مختلفی را در برمی‌گیرد. با تأمل در پیشینه استراتژی‌های آمریکا در منطقه و بازخوانی برداشت‌های مقامات دولت بایدن در سرشت تحولات در خاورمیانه و نحوه برخورد با آن‌ها، می‌توان عناصر استراتژی دولت بایدن در برخورد با ایران را در موارد ذیل تجمیع کرد:

تضعیف و یا حذف گروه‌های نظامی مورد حمایت ایران: آمریکا تضعیف یا حتی حذف گروه‌های نظامی مورد حمایت ایران را از مهمترین عوامل ایجاد تغییر در خاورمیانه می‌داند. دولت بایدن به این نتیجه‌گیری رهنمون شده است که پیشبرد سیاست‌های کلانی چون پذیرش دولت فلسطینی و یا عادی‌سازی روابط عربستان و رژیم صهیونیستی نیازمند تضعیف توان گروه‌های نظامی مورد حمایت ایران است. از نظرگاه دولت بایدن، ایران و گروه‌های مورد حمایت این کشور اصلی‌ترین مانع در پیشبرد استراتژی کلان آمریکا در منطقه هستند. بدین‌سبب به نظر می‌رسد حمله به انصارالله یمن و همچنین گروه‌های نظامی در عراق با شدت بیشتری ادامه خواهد یافت. افزون بر این، دولت بایدن بر آن است تا با حمله به این گروه‌ها همزمان با تضعیف توان عملیاتی آن‌ها سبب تشدید اختلافات این گروه‌ها با ایران و واگرایی آن‌ها شود. به نظر می‌رسد برای نیل به این مقصود راه‌اندازی کارزاری تبلیغاتی علیه ایران و اهداف این کشور در منطقه با جدیت بیشتری در کشورهایی همچون عراق دنبال شود.

تهدید نظامی مستقیم علیه ایران: گرچه آمریکا اجتناب از درگیرشدن در جنگی بزرگ در خاورمیانه را یکی از مهمترین ستون‌های استراتژی کلان خود می‌داند اما تشدید تنش‌ها در منطقه، ممکن است استفاده از نیروی نظامی علیه اهدافی در ایران را به یکی از گزینه‌های دولت بایدن تبدیل کند. استفاده از گزینه نظامی علیه ایران افزون بر تلاش برای ارتقای بازدارندگی در برابر تهدیدات علیه نیروهای آمریکایی، هدفی کلان‌تر را نیز دنبال می‌کند. دولت بایدن به‌خوبی از این واقعیت آگاه است که رهبران چین با دقتی فراوان رفتارهای آمریکا را دنبال و ارزیابی می‌کنند. هرگونه رفتاری که نشان‌دهنده ضعف آمریکا در برخورد با بحران‌ها تلقی شود، رهبران چین را به انجام رفتارهای تهاجمی‌تر تشویق خواهد کرد. آمریکا بر آن است تا با اثبات توان و اراده خود در استفاده از توان نظامی، برداشت رهبران چین از تضعیف موقعیت آمریکا در نظام بین‌الملل را تغییر دهد.  

تشدید فشارهای اقتصادی علیه ایران: دولت بایدن در پاسخ به حملات اخیر به پایگا‌ه‌های آمریکایی، فشارهای اقتصادی علیه ایران را نیز افزایش خواهد داد. افزون بر تحریم افراد و نهادها، دولت بایدن به تدریج، محدودیت‌های بیشتری را علیه فروش نفت ایران اعمال خواهد کرد. در سایه تحولات اخیر در خاورمیانه به نظر می‌رسد، هرگونه توافقی بر سر برنامه هسته‌ای ایران نیز دور از دسترس خواهد بود. فشارهای داخلی و بین‌المللی دولت بایدن را از هرگونه توافقی با ایران دور کرده است.

کوشش برای افزایش نارضایتی‌های داخلی در ایران: سازمان سیا در سیاستگذاری علیه ایران همواره تحولات داخلی را به‌عنوان عاملی مهم در نظر گرفته است. به نظر می‌رسد شرایط داخلی ایران در سال‌های اخیر بار دیگر توجه مقامات آمریکایی به تحولات سیاسی-اجتماعی در ایران را به خود جلب کرده است. بی‌تردید دولت بایدن در طراحی هرگونه سیاستی علیه ایران، تحولات در داخل ایران را به عنوان عاملی مهم و اثرگذار در نظر خواهد داشت. تشدید فشارهای اقتصادی و کارزارهای تبلیغاتی علیه حاکمیت در ایران با هدف تشدید نارضایتی‌ها به عنوان یک راهبرد مهم دنبال خواهد شد. مبالغه نیست اگر بگوییم آمریکا از بین تمامی گزینه‌ها و متغیرهای اثرگذار، تحولات داخلی در ایران را مهمترین عامل در هرگونه سیاستگذاری در نظر می‌گیرد.

به نظر می‌رسد ماهیت و شتاب تحولات منطقه خاورمیانه، تنش‌های موجود در روابط ایران و آمریکا را نیز تشدید خواهد کرد. صرف‌نظر از پیروزی هر یک از نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا در سال 2024، می‌توان افزایش فشارها علیه ایران در ابعاد نظامی، اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی را انتظار داشت. اسرائیل نیز بیشترین تلاش را برای تشدید تنش‌ها در روابط ایران و آمریکا انجام خواهد داد. سیاستگذاران ایران در طراحی هرگونه استراتژی در سیاست خارجی باید چنین امکانی را در نظر داشته باشند. 

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
پربازدیدترین
یادداشت
آخرین اخبار