درباره مجموعه عکسهای آلبومخانه سلطنتی
تقارنی عجیب
«مجموعهای بینظیر از عکسهای دوره قاجار… یکی از هموطنان فرهنگدوست این تصاویر تاریخی را به رایگان اشتراک گذاشته و تنها درخواستش این است که تا حد امکان بازنشرش کنید تا افراد بیشتری استفاده کنند و از این مجموعه ارزشمند بهره ببرند…»
این متن ایمیلی بود که دوستی ناشناس به همراه یک لینک درایو Google برایم فرستاده بود. ایمیلی که بهنظر مشکوک میآمد، اما وقتی روی لینک زدم تازه شماره پوشههایی را دیدم که یکسالونیم پیش در بخش اداری آلبومخانه سلطنتی مجموعه جهانی کاخ گلستان دیده بودم. آلبومهایی که بخش مهمی از عکسهای دوران قاجار بودند که اجازه داشتم از بین آنها تنها چند عکس را بعد از مدتها کاغذبازی انتخاب کنم. آلبومها را که دانلود کردم، دیدم که حدسم اشتباه نبود و فایل ۶ گیگی همان مجموعه بینظیری است که سالهاست کاخ گلستان برای در اختیار قراردادنشان هزارویک قانون جلوی پای پژوهشگران تاریخی میگذارد، خزانه سلطنتی عکسهای ایرانی که قدمت آن درست به ۱۷۴ سال پیش میرسد، یعنی از هفتم خردادماه ۱۲۲۹شمسی که روایت محمدحسن سمسار در پی پیشکش ملک قاسممیرزا بیستوچهارمین پسر فتحعلیشاه قاجار به ناصرالدینشاه قاجار ۱۹ساله آن روز بخشی از خلوتخانه شاه به یکی از مهمترین گنجینههای تاریخ عکس جهان اختصاص پیدا کرد و چه تقارن عجیبی که این هموطن فرهنگدوست درست در همین تاریخ شمسی این آلبوم را در اینترنت در اختیار همه گذاشت.
این پیشکش یک آلبوم فرنگی لبهطلایی با جلد چرمی طلاکوب بود که روی لت چپ آن نمای یک بنای فرنگی بوده است و زیر صفحه اول آن هم نوشته شده، پیشکش بنده آستان شهریاری ملک قاسممیرزا به تاریخ شانزدهم رجبالمرجب ۱۲۶۶ (همان ۷ خردادماه ۱۲۲۹ شمسی) این آلبوم در این تاریخ آغازی شد برای عشق مهم زندگی ناصرالدینشاه یعنی عکاسی و بیشتر از آن جمعآوری عکسهای تاریخی و ثبت و آرشیوش در جایی که حالا امروز آلبومخانه سلطنتی نام گرفته است.
حالا درست بعد از ۱۷۴ این مکان مورد علاقه چهارمین پادشاه قاجار که سالهاست بهعنوان آلبومخانه سلطنتی یا گنجینه عکسهای تاریخی نام گرفته، بخش مهم و ارزشمندی از این تصاویر را در خود جای داده است. عکسها آنقدر نفیس بودند که در زمان پهلوی دوم بدری آتابای، مدیر کتابخانه سلطنتی کاخ گلستان پیشنهاد کرد تا آنها را در مجموعهای به همین نام نگهداری شوند. پیشنهادی که با نظارت یحیی ذکا و محمدحسن سمسار درنهایت به شکلگیری آلبومخانه منتهی شد.
با وقوع انقلاب اسلامی و تعطیلی کاخ گلستان تا حدود سالهای ۱۳۷۷ و بازگشایی آن بهعنوان موزه بخش آلبومخانه سلطنتی به ساختمانی که در دوره پهلوی و بعد از خراب شدن نارنجستان (عمارت اندرونی) بهنام ساختمان الیزابت ساخته شده بود منتقل و در اینجا مستقر شد و از اینجا بود که حکایت عجیب و غریب تصمیمات مدیران برای محدود کردن مجموعه آلبومخانه آغاز شد. تصمیماتی که با رفتن و آمدن هر مدیر میزان بسط و قبضش بیشتر یا کمتر میشد. اینمیان کار کسانی سخت بود که برای پژوهششان نیاز به یک یا چندین قطعه عکس داشتند. اینکه نوشتم بسط و قبض چون استفاده از این گنجینه ملی برای عموم با رعایت شرایطی مجاز است، اما تغییر مدیران با قوانین خودشان باعث مشکلاتی میشد.
در برخی از دورهها دسترسی به این عکسها راحتتر بود و میتوانستید با یک درخواست ساده به آنها دسترسی پیدا کنید. اما در برخی دورهها مانند همین دوره اخیر، با وجود اسکنشدن تمام گنجینه دیدن یک قطعه از آن برای بسیاری از پژوهشگران حکم کیمیا را پیدا میکرد؛ البته تا خردادماه ۱۴۰۳ که هموطنی خیرخواه آن گنجینه را در دسترس گذاشت تا همه بتوانند از آن بهطور مساوی تقسیم کنند. اما چرا این عکسها اینقدر مهم هستند که پژوهشگران واکنشهای زیادی به انتشار آنها نشان دادند؟ پاسخ به این سوال توضیحی کوتاه دارد.
در دو قرن جدید که تاریخ از دربارها و دست مورخان سلطنتی خارج شده و وارد جامعه شده یک نوع علم است. علمی که مانند بسیاری علوم نیاز به ابزاری دارد که این ابزار اسناد و یادگارهای گذشته هستند. اسنادی که میتواند یک قاشق یا تکهای پارچه باشد و در این میان عکسها حکم کتابهایی دارندکه کلام را قالب تصویر به ما نشان میدهند و چه کسی است که نداند سطرهای پنهان داخل هر تصویر چه کتابهای تاریخی هستند که میتوانند روایتگر بخشی از گذشته باشند. این موضوع زمانی اهمیت پیدا میکند که بدانیم دوربین عکاسی درست پنج سال بعد از اختراعش در اروپا به ایران آمده و شاهی چون ناصرالدینشاه بهدلیل علاقهاش به عکاسی نهتنها خودش تصاویر زیادی را ثبت کرده که مجوزهایی را به برخی افراد ازجمله عکاسان اروپایی مثل مسیو پشه، فوکتی و بعدتر سوروگین داده تا بتوانند دوربینها را از کاخهای سلطنتی خارج کنند و به میان مردم و بناهای تاریخی ببرند.
اگر نبود عکسهای مسیو پشه از تخت جمشید، چه کسی خبر این مجموعه بینظیر را به گوش دانشگاه شیکاگو میبرد تا برای کشف و کاوش آن به ایران بیایند؟ اگر عکسهای ناصرالدینشاه نبود، چه کسی میتوانست تصویر از بین رفته کاخ سلطنتی را بهیاد بیاورد؟ اگر این تصاویر نبود، چه کسی میتوانست... دهها و بلکه صدها اگر و امای دیگری هست که در محاقبودن و عدمدسترسی پژوهشگران را بیپاسخ گذاشته است و انتشار آنها میتواند پاسخهای زیادی را پاسخ دهد.
این را هم نباید از یاد برد که همین مجموعه عکسهای خام و درست اسکننشده کم ندارد که همینها به تصمیم مدیران کاخ گلستان در اختیار پژوهشگران قرار میگرفت و کسی حق اعتراض نداشت. حداقل در همان دوران سهلگیریها چندین مجموعه از عکسها با همت برخی استادان مانند یحیی ذکا و استاد سمسار در قالب کتاب منتشر شد. اما مجموعهای بهشدت محافظتشده و دستچینشده از این تصاویر، نه بخش مهم و منحصربهفرد آن. البته همین حالا این انتشار با این حد وسیع مشکلاتی را هم به همراه خواهد داشت، اما باز هم دیدن تاریخ به روایت تصویر به آن میارزد و با وجود تهدید مسئولان کاخ گلستان به شکایت از استفاده آنها و اشتراک گذاشتنشان باید گفت نوش جانتان.