حادثۀ ایذه و رسانههای مستقل
حوادثی مانند آنچه در مراسم بزرگداشت کودک جانباخته زندهیاد کیان پیرفلک در شهر ایذه به وقوع پیوست، بهطور طبیعی افکار عمومی را برای آگاهی از حقیقت ماجرا تحریک م
حوادثی مانند آنچه در مراسم بزرگداشت کودک جانباخته زندهیاد کیان پیرفلک در شهر ایذه به وقوع پیوست، بهطور طبیعی افکار عمومی را برای آگاهی از حقیقت ماجرا تحریک میکند. در پی این قبیل حوادث، مردم از رسانههای داخلی مستقل از حکومت، انتظار انتشار گزارشی تحقیقی دارند تا از جزئیات ماجرا و صحت و سقم ادعاهای گوناگونِ طرفهای دخیل در آن، باخبر شوند و امکان داوری منصفانهای پیدا کنند.
رسانههای مستقل بهخصوص روزنامهها اما عمدتاً در برابر چنین حوادثی سکوت میکنند و یا حداکثر خبرهای رسمی و غیررسمی در این باره را بهصورتی حاشیهای و کمرنگ پوشش میدهند.
این نوع اطلاعرسانی قاعدتاً مخاطبان رسانهها را ناراضی و بعضاً عصبی میکند، اما واقعیت این است که مطبوعاتِ مستقل از حکومت در کشور ما هیچ امکانی برای نزدیک شدنِ حرفهای به برخی سوژههای اجتماعی و سیاسی ندارند و برای روزنامهنگاران آنها نیز کمترین حاشیۀ امنیتی در این باره تعریف و تضمین نشده است. مثال مشخصی که در این مورد به ذهن افراد مطلع از شرایطِ کار روزنامهنگاری در ایران خطور میکند، سرنوشت دو خبرنگار حوزۀ اجتماعی روزنامههای هممیهن و شرق است که به دلیل تلاش برای تهیۀ گزارش از حادثۀ جان باختن مهسا امینی و مراسم خاکسپاری او، گرفتارِ اتهامهای سنگین امنیتی و بازداشت طولانیمدت شدهاند و حتی درخواست جامعۀ روزنامهنگاری کشور برای علنی بودن دادگاه آنان با بیاعتنایی کامل روبهرو شده است.
روزنامهنگاری تحقیقی در درجۀ نخست نیازمند فضایی از هر جهت امن و حمایتگر و قانونمند است و با مخفیکاری و جنگ و گریز و ترس از مجازاتِ بیدلیل، نه میتوان گزارش موثقی تهیه کرد و نه به فرض تهیه، میتوان آن را انتشار داد و نه به فرض انتشار، میتوان از عواقبِ دردسرسازش در امان ماند.
دقیقاً به همین علت، رسانهها از ورود به حوزۀ تحقیق در حوادث سیاسی و اجتماعی مورد حساسیتِ نهادهای حاکم، پرهیز میکنند، زیرا انتشار و یا حتی تهیۀ نخستین گزارش در این موارد میتواند آخرین گزارش باشد!
مسئله اما این است که عدم تهیۀ گزارش و حتی اظهارنظر مستقل رسانهها دربارۀ حوادثِ مورد توجه عموم، دودش تنها به چشم رسانهها و گردانندگان و مخاطبان آنها نمیرود، بلکه حکومتها بیش از همۀ اطراف ماجرا آسیب میبینند.
در غیاب گزارشهای مستقل تحقیقی، مردم معمولاً به روایتِ رسمی از یک حادثه حتی به فرض درستی آن، به دیدۀ بدگمانی مینگرند و چنانچه رشتههای اعتماد بین دولت و ملت گسسته یا سست شده باشد، روایتِ مخالفان حکومت از آن حادثه را حتی به فرض نادرستی آن، بهراحتی میپذیرند.
بدینترتیب، روایتهای رسمی عملاً به حاشیه میروند و روایتِ مخالفان بر فضای عمومی غلبه میکند بهگونهای که شهروندان متعهد به کنکاش در عمق خبرها و راستیآزمایی دادهها نیز بهتدریج جرأت تشکیک و تردید در روایت غالب و فراگیرِ مخالفان را از دست میدهند و مهر سکوت بر لب میزنند زیرا در غیر این صورت، به تبرئۀ حکومت و توجیه رفتار آن متهم خواهند شد.
واقعیت این است که این اتفاق در عمل رخ داده است. مدتهاست اعتبار روایتهای رسمی نزد بخش بزرگی از جامعه رنگ باخته و در عوض، روایت مخالفان بدون چون و چرا از زبان بسیاری از شهروندان به عنوان «حقیقت قطعی و مسلّم» تکرار میشود.
بنابراین، نخستن بازندۀ ایجاد محدودیت و ممنوعیت برای تهیه و انتشار گزارشهای حرفهای و تحقیقی از سوی رسانهها، حکومتها هستند. به هر میزان که این محدودیتها و ممنوعیتها ادامه پیدا کند، کار وخیمتر و بغرنجتر میشود تا جایی که در دورهای حتی ممکن است شوق و علاقۀ روزنامهنگاران داخلی به تهیۀ گزارشهای حرفهای و بیطرفانه از حوادث سیاسی و اجتماعی، به کلی از بین برود.
این اتفاق هم تا حدود زیادی در عمل روی داده است. چهبسا روزنامهنگارانی که از بیمِ تفاوتِ نتیجۀ گزارششان با روایتِ غالب نیروهای مخالف حکومت، علاقۀ خود را برای روزنامهنگاری تحقیقی از دست دادهاند زیرا نمیخواهند از سوی رسانههای تحت کنترل آنها به همراهی و یا توجیه رفتار حکومت متهم شوند.
در چنین فضایی، کشفِ حقیقت هر واقعه و حادثهای اهمیت خود را از دست میدهد و سوژهها و روایت از آنها، صرفاً بنا به بهرهای که به لحاظ تبلیغاتی علیه طرف مقابل میتوان از آنها برد، مورد توجه قرار میگیرد.
بنابراین، سلب امنیت و آزادی لازم و کافی از اهل رسانه برای پوشش حرفهای رویدادها، نهایتاً به ضدِ انگیزۀ پشت آن تبدیل میشود.