گذر از وفاق به سیاست ملی/دولت پزشکیان برای تداوم و تحکیم خود چه راهبردی پیش رو دارد؟
سپهر سیاسی کشور ما و علیرغم همه اینها (شامل تحولات عمیق نسبت به گذشته، آرایش جدید در عرصههای جهانی و منطقهای و نیازها و الزامات زمینه و زمانه)، سیاستمردان ملی و باجنمی را مطالبه میکند که به جای نادیدن سیاست، امر ملی و امر سیاسی، با محوریت ایران عزیز، منافع و مصالح ملی، سیاستورزی مسئولانهای در پیش گیرند. این مسیر نه آنگونه که عدهای از حامیان پزشکیان میگویند «استعفا» و کنارهگیری است که این پروژه، پروژه مشترک راست افراطیِ داخلی و خارجی است و نه تحمیل روایت استحالهای؛ بلکه احیای سیاست ملی و مصلحانه و اقدام موثر بر اساس منافعملی است.

شش ماه از روی کار آمدن رئیسجمهوری که نام «وفاقملی» را برای دولت خود انتخاب کرد، شاهد ناترازی همهجانبهای در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... هستیم. جریان مغلوب در انتخابات ریاستجمهوری که بهواسطه علل و عوامل متعدد، همچنان از قدرت تعیینکنندگی بیشتری از دولت منتخب برخوردار بوده و در جایگاه مدعی و مطالبهگر، خود را نمایان میسازد؛ بهگونهای که به چیزی کمتر از بازگشت تمامعیار به موقعیت تمامعیار خالصسازی، رضایت نمیدهد.
بستر ظهور «وفاقملی»
تجربه ناموفق و بحرانساز سیاست یکدستسازی، بحران کارآمدی و مشروعیت و بهتَبَع آن، منازعه و ستیهندگی را بر عرصه عمومی، سیاست داخلی و خارجی تحمیل کرد؛ بهگونهای که شکاف ملت و حاکمیت، به گواه میزان مشارکت در انتخابات ماقبل ریاستجمهوری چهاردهم، در بیشترین درجه خود در تاریخ جمهوری اسلامی قرار گرفت.
در فقدان امکان سیاستورزی مصلحانه و ملی، جریان راست افراطی داخلی در موقعیت پوزیسیون و راست افراطی سلطنتطلب در موقعیت اپوزیسیون، برای تصاحب عرصه عمومی، تنازعی رادیکال را بر اوضاع سیاسی کشور تحمیل کردند. تمامیتخواهی راست افراطی، جریان سرنگونیطلب را نسبت به کنشهای رادیکال و انقلابی امیدوار کرد.
اصلاحطلبان اما در میانه منازعه و کشاکش یکدستسازی و براندازیخواهی، دکتر مسعود پزشکیان را در نقش لولای ملت و حاکمیت و در ذیل ایده «اصلاح از درون»، مورد حمایت قرار دادند و انسداد و بحران در یکدستسازی و ناممکن و نامطلوب بودن براندازیخواهی را مقدمه سیاستورزی مصلحانه جدید خود قرار دادند.
وفاق پس از استقرار
پس از روی کار آمدن دولت چهاردهم و رونمایی از مفهوم ِ «وفاقملی»، سپهر سیاسی کشور شاهد بازنماییها و روایتگریهای گونهگونی از آن بوده است. این مفهوم، همچون سایر مفاهیم، بهشدت از بستر سیاسی(کانتکست)، انگیزهها و روانشناسی ِسیاسی بهکارگیرندگان، گفتمانها و جناحهای سیاسی حاضر در عرصه سیاست، نظریهپردازان و... متأثر بوده و بر هر آنچه در برساختن سیاست و امر سیاسی در ایران بوده است، تأثیر میگذارد.
فهم مفهوم «وفاقملی»، بیالتفات به بستر/ کانتکست و گفتمان مولد آن، فهمی ناقص و رهزن، ناگشایشگر، انسدادآور و پارادوکسیکال است. دیری نگذشت که «وفاقملی» در عرصه سیاست، بهجای توافق مسئلهمحور و تلاش برای حل مسائل کشور به توافق و ائتلاف با رقیب و تشکیل کابینه اشتراکی، تحویل شد.
نگارنده دو برداشت از وفاق ملی که توسط دو استاد برجسته علم سیاست آقایان دکتر محمدمهدی مجاهدی و دکتر ابوالفضل دلاوری ارائه شده را تعاریف برآمده از الزامات و نیاز سیاست عادیساز در کشور میداند. مجاهدی در تعریف «وفاقملی» مینویسد: «وفاقملی همان برنامه سیاسی-اجتماعی راهبردیای است که با همافزا کردن تعارضات همفرسا میان نیروهای واگرا و با همگرا کردن نیروهای درون جامعه و درون حکومت و با پیوند زدن میان حکومت و جامعه شرط امکان حل مسئلههای ایران را در تراز راهبردی فراهم میآورد.»
دلاوری، پیروزی دکتر پزشکیان را محصول کنش آگاهانه همه نیروهای سیاسی، شامل تصمیمگیران در نظام حکمرانی، بازیگران جامعهمدنی و مردم، تعریف میکند و بازگشت به سیاست و پیروی از گفتمان مصالحه و اصلاح را الزام شرایط کنونی میداند. آنچه اما در عرصه سیاسی نمایان شد، چیز دیگری بود.
وفاق علیه سیاست و امر سیاسی
عقبنشینی از روایتی که «وفاقملی» را توافق مسئلهمحور برای حل مسائل ملی میدانست، به روایتی که غلبه بر «دعوای سیاسی» را در اولویت قرار داد؛ «وفاقملی» را از محتوای سیاسی خود یعنی مصالحه و اصلاح، تهی و به سمت استحاله و عقبنشینی سوق داد. مابهازای واگذاری بخشهای موثری از قوهمجریه به جناح رقیب، نهتنها مکان و میدان «توافق مسئلهمحور» را بهوجود نیاورد، که مخالفان روایت مصالحه و اصلاحجویانه را بر وفاق مستولی گردانید.
با بهرهگیری از «شانتال موف» در «آگونیستیکس» میتوان گفت که روایت نامعطوف به سیاست و امر سیاسی از «وفاقملی»، روایتی ضدسیاست، ناواقعبینانه، استحالهطلبانه و از قضا سرکنگبینی است که بر صفرای انسداد، توسعهستیزی، بحران و مخاطرات خواهد فزود. به زبانی دیگر، چهبسا آشتیجویی، تلاش برای غلبه بر آگونیسم و به رسمیت نشناختن نظام تفاوت و رقابت تحتعنوان «ما اهل دعوا نیستیم»، پاک کردن صورت مسئله سیاست باشد و به زبان آگامبنی، بهنوعی ادغام حذفی و یا حذف ادغامی راه ببرد و یکدستسازان را برای عقب نشاندن منادیان وفاق، جریتر گرداند؛ چنانکه برای هدم و حذف و استحاله وفاق، حد یقفی نشناسند. چنانکه سعدی بزرگ میگوید:
لعبت شیرین اگر تُرُش ننشیند
مدعیانش طمع کنند به حلوا
چشمپوشی بر ماهیت اگونیستی، رقابتی و ستیزشی سیاست، نهتنها به غلبه بر دعوا نمیانجامد؛ بلکه سیاست را از رقابت به تخاصم، تنازع و رادیکالیسم کور هدایت میکند. کلیتبخشی به جامعه، نه از طریق ِ یکدستسازی بهوجود خواهد آمد و نه از طریق وفاق ضدسیاست. این هر دو مسیر ضدسیاسی، قفل بزرگی بر در سیاست خواهند زد. چنانکه استانسیلاو یرژی لتس، فیزیکدان و دیپلمات لهستانی میگوید: «کلماتی چنان بزرگ وجود دارد که چنان تهیاند که میتوان کل ملتها را در آنها به اسارت گرفت!» این روایت تکساحتی از سیاست، از طرفی چشمپوشی بر چهره ژانوسی سیاست است که ستیز و سازش را دو روی چهره خدای سیاست میداند.
جامعه قوی و حکومت قوی
وقتی حکم دانش سیاست و تجارب گونهگون آن است که انشقاق، تفاوت، آگونیسم، تکثر، تلون و تنوع ریشهکن ناشدنیاند؛ تلاش برای خالصسازی، همگونسازی و از بین بردن فضای رقابت و سیاست، راه به جایی نخواهد برد. سیاست وفاق، اما میتواند ضمن پذیرش و به رسمیت شناختن این خصلتهای پویای اجتماع، مسئلهمحوری حلالمسائلی را در پیش بگیرد. وفاق در بالا برای مدیریت ناملایمات و مخاطراتِ روزافزون سیاست، به میزانی که در مسیر روالمندسازی و عبور از عواقب استثناگرایی قرار گیرد؛ میتواند بخشی از پروسه عادیسازی باشد؛ به شرطی که حذف و هدم پویاییهای سیاست را در دستور کار قرار نداده باشد.
وفاق تصنعی، تحمیلی و تکساحتی و بیالتفات به آنچه در زیر پوست سیاست در پائین و اجتماع میگذرد؛ از آنجا که به جای پاسخ به مطالبات سیاست، پاسخگوی امیال و ارادههای معطوف به قدرت اقطاب و باندهای سیاسیای است که کشور را بدین ناوضعیت رساندهاند، راهی به دهی نخواهد برد. وفاق انفعالی برای حذف آنچه «دعوا» نامیده میشود، نهتنها ازبینبرنده دعوا و منازعه نیست، که از قضا موجب جریتر شدن جریان ضدملی، حذف آگونیسم و زمینههای رقابت سیاسی، امنیتیسازی سیاست و لغزاندن ِ سیاست از آگونیسم به آنتاگونیسم و تخاصم خواهد شد.
عبور به سیاستورزی ملی
ماکس وبر در فرازی از نوشته پرمایهاش تحتعنوان «سیاست بهمثابه حرفه»، سیاست را «عبوری سخت و کند از خلال موانعی درشت و دشوار» میداند؛ «عبوری شورمندانه و همزمان سنجیده».
او این خصلتهای سیاست را نه برای ناامید شدن و دست کشیدن از سیاست، که برای امیدوار شدن به آینده و از معبر کنش سیاسی، تعریف میکند و مینویسد: «این کاملاً درست است، و همه تجربه تاریخ گواه درستی آن است که اگر کسی پیشتر سودای رسیدن به هیچ ناممکنی را در سر نپرورانده و سخترویانه در جهان پی نگرفته بود، آنچه امروز امکانپذیر است، هرگز ممکن نمیشد. ولی برای این کار فرد باید رهبر و پیشرو باشد، و نهتنها رهبر و پیشرو، بلکه باید همچنین، به معنای بسیار دقیق کلمه، یک قهرمان باشد. و حتی کسانی که نه رهبر و پیشرو هستند، نه قهرمان، باید چندان شجاع و دلاور باشند که دلشان حتی از فروریختن همه امیدها نلرزد. این ویژگیها همین امروز ضروری است، در غیر اینصورت، همان هم که امروز ممکن و در دسترس است به کف نخواهد آمد. فقط کسی جنم سیاستورزی دارد که مطمئن باشد اگر جهان [روزی]در چشم او، برای آنچه او در سر دارد، خیلی ابلهانه و حقیرانه هم به نظر رسید، باز هم او از پا نمینشیند. فقط کسی جنم سیاستورزی دارد که بهرغم همه اینها باز هم [در چنان روزی] بتواند بگوید: «علیرغم همه اینها» ( ترجمه استاد محمدمهدی مجاهدی از فرازی از مقاله ماکس وبر).
سپهر سیاسی کشور ما و علیرغم همه اینها (شامل تحولات عمیق نسبت به گذشته، آرایش جدید در عرصههای جهانی و منطقهای و نیازها و الزامات زمینه و زمانه)، سیاستمردان ملی و باجنمی را مطالبه میکند که به جای نادیدن سیاست، امر ملی و امر سیاسی، با محوریت ایران عزیز، منافع و مصالح ملی، سیاستورزی مسئولانهای در پیش گیرند.
این مسیر نه آنگونه که عدهای از حامیان پزشکیان میگویند «استعفا» و کنارهگیری است که این پروژه، پروژه مشترک راست افراطیِ داخلی و خارجی است و نه تحمیل روایت استحالهای؛ بلکه احیای سیاست ملی و مصلحانه و اقدام موثر بر اساس منافعملی است.
فضا آبستن حوادث گونهگونی است و برای غلبه بر مخاطرات، تصمیمات بزرگ و سترگی لازم است. فضای سیاسی اما بسی مبهم و معوج است. همچنان که لیشتسنبرگ، از چهرههای پرفروغ روشنگری در آلمان، در تمثیلی از آنچه در فرانسه میگذشت، آورده است: «در فرانسه خمرهها در جوشاند، اینکه حاصل کار شراب خواهد بود یا سرکه نامعلوم است...»