شی در ریاض
نگاه سعودیها به پکن
نگاه سعودیها به پکن
سفر شیجینپینگ، رئیسجمهور چین به عربستان سعودی با سکوت و بیتفاوتی نسبی رسانهها روبهرو شده است، اما این سفر از جهات مختلف، تحولی مهم بهشمار میرود.
عربستان در هفتاد سال گذشته همواره یکی از متحدان اصلی آمریکا در خاورمیانه بهحساب آمده است، بهطوریکه روابط دو کشور را معمولاً استراتژیک توصیف میکنند.
عربستان بهعنوان بزرگترین صادرکنندۀ نفت، کشوری ثروتمند و صاحب نفوذ در جهان به شمار میرود، اما با این همه، این کشور از توانایی لازم برای تأمین امنیت خود برخوردار نبوده است. از این رو، سعودیها برای ادامۀ بقا و حفظ امنیت و ثبات کشورشان، مجبور به اتکاء به یک قدرت بزرگ جهانی و به عبارتی «خرید امنیت» از خارج بودهاند و همواره آمریکا مشتری نخست آنها در این باره بوده است.
به این جهت، آمریکا برای دهههای متمادی، بهعنوان «ضامن امنیت» عربستان شناخته شده و در مقابل، عربستان نیز ضمن تأمین نفتِ بازارهای جهانی بهخصوص کشورهای صنعتی غرب، در دایرۀ استراتژی کلان واشنگتن در منطقۀ خاورمیانه عمل کرده است.
سعودیها این رابطه را براساس نیازی متقابل توجیه کردهاند و در عین حال، نسبت به هرگونه دخالت آمریکا در سیاست داخلی خود که مبتنی بر قرائتی بسیار محافظهکارانه و در مواردی متحجرانه از دیانت اسلام است، حساسیت شدیدی از خود نشان دادهاند.
همزمان با «بهار عربی» سعودیها اما از سیاست ایالاتمتحده در خاورمیانه و شمال آفریقا نگران شدند. سعودیها خواهان حمایت آمریکا از دولتهای حسنیمبارک و زینالعابدین بنعلی در دو کشور مصر و تونس در مقابل فشار «نیروهای انقلابی» در جریان بهار عربی بودند، اما باراکحسیناوباما، رئیسجمهور وقت آمریکا نهفقط از دولتهای مبارک و بنعلی حمایت نکرد، بلکه هر دوی آنها را برای عقبنشینی و سپس واگذاری قدرت به نیروهای مخالف تحت فشار گذاشت.
آنچه در این میان بر نگرانی سعودیها افزود، عدم دخالت نظامی آمریکا برای ساقط کردن دولت بشار اسد در سوریه، در کنار تلاشِ دولت اوباما برای توافق با ایران بر سر برنامۀ هستهای آن بود.
پس از این وقایع، سعودیها به این نتیجه رسیدند که استراتژی آمریکا در خاورمیانه دستخوش تغییراتی شده که دیگر نمیتواند مورد اتکای کشوری مانند عربستان باشد، بهویژه اینکه مقامهای آمریکایی از یکسو، انتقادهای خود از کارنامۀ حقوق بشری سعودیها را تشدید کردند و از سوی دیگر با ابعادی از جنگ سعودیها در یمن به مخالفت برخاستند.
محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان برای بهبود وجهۀ کشورش در غرب سیاستهای سختگیرانۀ شرعی در امور اجتماعی و فرهنگی را تا اندازۀ بسیاری رها کرد و برنامههای توسعۀ اقتصادی و تکنولوژیک بلندپروازانهای را به اجرا گذاشت. این دو مورد، گرچه با استقبال برخی محافل سیاسی و رسانهای در آمریکا و اروپا روبهرو شد، اما تداوم و تشدید سختگیری و سرکوب در دو حوزۀ سیاسی و امنیتی را از انظار جهانیان پنهان نساخت. در این میان، بهخصوص قتل فجیع جمال قاشقچی، روزنامهنگار سعودی در محل کنسولگری عربستان در استانبول بازتاب بسیار گستردهای در سطح جهان پیدا کرد که علاوه بر بیاثر کردنِ هیاهوی «اصلاحات» اجتماعی محمد بنسلمان، سببساز حملات تند و بیسابقهای از جانب رسانهها و مقامهای آمریکایی علیه خاندان حاکم بر عربستان شد.
از این رو، سعودی بهتدریج به این نتیجه رسید که آمریکا دیگر متحد قابل اتکایی برای آنها نیست و بنابراین لازم است روابط خود را با دیگر قطبهای جهان از جمله چین و روسیه به مرحلۀ استراتژیک برسانند.
چینیها ضمن آنکه کمترین حساسیتی به نوع حکمرانی خاندان سعودی ندارند، گسترش رابطه با این کشور را از هر جهت به سود خود ارزیابی میکنند. رابطۀ نزدیک با سعودیها، موضع پکن در توازن قدرت با آمریکا در خاورمیانه را تقویت میکند و در عین حال، سرشار از منافع اقتصادی و تضمین دریافت نفت در هر شرایطی است.
سعودیها اما در نگاهشان به پکن، نوعی موازنۀ قدرت منطقهای را نیز در نظر دارند. آنها در تقابلشان با ایران، افزون بر روسیه، چینیها را نیز متحد مناسبتری از آمریکا برای خود میدانند. از نگاه زمامداران عربستان، نزدیکی تهران به پکن نباید به صورت ابزاری برای تقویت موضع ایران در برابر رقبای منطقهای آن درآید، بلکه برعکس، باید در شرایط بحرانی از آن بهعنوان اهرم فشار مؤثری علیه تهران استفاده کرد.
به عبارت دیگر، سعودیها با گسترش روابط خود با پکن، دو هدفِ همزمان را در برابر ایران دنبال میکنند. هدف اول، پیشگیری از اتحاد فزایندۀ تهران و پکن تا مرحلۀ تبدیل شدن آن به اهرم فشاری علیه عربستان و دوم، استفاده از رابطۀ گرم چین با ایران در جهت بازدارندگی و کنترل ایران در شرایط بحرانی.
چینیها هر دوی این اهداف را با منافع خود منطبق میدانند و سفر شیجینپینگ به ریاض، اعلام رسمی همین سیاست است.