اندیشکدهها
نشانهها، بلوفها و عدم قطعیت
نشانهها، بلوفها و عدم قطعیت
جورج فریدمن
رئیس اندیشکده GPF
رویه اجرایی سیاست خارجی، مانند بسیاری از رویههای دیگر، مشتمل بر اشارات و بلوفها در میانه عدم قطعیت است. در تبدیل کردن مسائل ارزش به مسائل ارزشمند و تبدیل مسائل مبهم به مسائل بدیهی، ارزشی نهفته است. با این حال چندین رویداد در هفته گذشته رخ داده که حداقل من نمیتوانم آنها را درک کنم.
نخست جو بایدن، رئیسجمهور ایالات متحده برای دیدار با شیجینپینگ، رئیسجمهور چین، قرار است به چین برود. من نمیدانم که بایدن انتظار چه دستاوردی در چین دارد و بنابراین نمیدانم چرا به چین میرود. اما او رئیسجمهور ایالات متحده است و من میتوانم بپذیرم که او چیزی میداند که باعث میشود این سفر را ارزشمند بداند. با این حال، وزیر امور خارجه چین که اخیراً جانشین سلف ناپدیدشدهاش شده است، میگوید که دیدار رؤسایجمهور در چین بحثبرانگیز خواهد بود. با توجه به اینکه اقتصاد چین شکننده است و موقعیت نظامی این کشور به دلیل توافق آمریکا و فیلیپین در اوایل سال جاری تضعیف شده، چین قصد دارد اینطور وانمود کند که این نشست به صداقت آمریکا نیاز دارد. صداقت آمریکا همیشه عنصری نادر است، خصوصاً زمانی که چین سعی دارد بلوف بزند. چین به واردات و سرمایهگذاری ایالات متحده نیاز دارد و صادقانهترش این است که نیاز دارد که ایالات متحده موقعیت استراتژیک ضعیفتری داشته باشد. از آنجایی که این اتفاق به این زودی رخ نخواهد داد، گزینه باقیمانده این است که وانمود کنیم این ایالات متحده است که به چیزی نیاز دارد و بنابراین بایدن به چین میرود. در
همین حال، از بلاروس اخبار جالبی منتشر شد. لوکاشنکو، رئیسجمهور بلاروس گفته که جنگ در اوکراین به پایان رسیده است و نه اوکراین و نه روسیه توانایی شکست یکدیگر را ندارند. او گفته که هر طرف باید این واقعیت را بپذیرد و باید برای پایان دادن به درگیری مذاکره کند. یادتان باشد که لوکاشنکو موقعیت خود را مدیون ولادیمیر پوتین است. به زبان ساده، لوکاشنکو زیردست پوتین است. بنابراین بسیار بعید است که او چنین سخنانی را بدون هماهنگی با پوتین بیان کرده باشد. اگر پوتین چنین اجازهای را به او داده باشد، معنایش این است که مسکو ممکن است آماده مذاکره باشد اما پوتین نمیتواند به وضوح آمادگی خود را برای مذاکره بیان کند چراکه ممکن است به معنای ضعف روسیه تلقی شود. پارادوکس روابط خارجی این است که هرچه بیشتر برای رسیدن به توافقی ابراز نیاز کنید، احتمال دستیابی به آن کمتر میشود. از سوی دیگر بایدن اعلام کرده که آمریکا رسماً در کنار اسرائیل میایستد. اما واقعیت این است که درک معنای این تعهد سخت است. نیروهای اسرائیلی دقیقاً برای نبردی که در غزه با آن روبهرو هستند آموزش دیدهاند. نیروهای ایالات متحده هم برای انعطافپذیر بودن آموزش
دیدهاند. اسرائیل کوچک است و توسط دشمنانش احاطه شده، بنابراین ارتش اسرائیل به روشهای بسیار خاصتری آموزش میبیند. برای نبرد در غزه، نیروهای آمریکایی باید به سرعت سازماندهی شوند تا برای نبردی که نیروهای اسرائیلی برای مدت طولانی روی آن متمرکز بودهاند، آماده باشند. به عبارت دیگر، اسرائیل به نیروی زمینی آمریکا نیازی ندارد. استفاده از نیروی آمریکایی، در نبرد اسرائیل را کند میکند. بنابراین، مشارکت آمریکا ممکن است به جای تعهد واقعی به این جنگ، صرفاً یک حمایت شفاهی از یک متحد دیرینه باشد. امور بینالملل بیصداقتی عجیبی در خود دارد. رازآلود بودن، یکی از ویژگیهای ذاتی این امور است. چین نمیتواند به راحتی بگوید که از ایالات متحده چه میخواهد، بنابراین وانمود میکند که به چیزی نیاز ندارد. واشنگتن نمیتواند بهراحتی به چین بگوید که آماده انجام چه کاری است، زیرا انجام این کار نشان میدهد که نیازهای چین را میشناسد. پوتین نمیتواند چیزی را علناً بر زبان بیاورد بنابراین از لوکاشنکو میخواهد که آن را بگوید. دو دلیل برای این نوع رقصهای دیپلماتیک وجود دارد. اولین دلیل غرور است. پذیرش نیاز، نشاندهنده ضعف است و هیچکس
نمیخواهد از ضعفش سوءاستفاده شود. اما دومین دلیل که مهمتر است، اعتراف به نیاز است. این کار نیات را آشکار میکند. همه کشورها به لحاظ سیاسی مجبورند نیات و مقاصد خود را پنهان کنند. بله! ما با یک تعامل رازآلود روبهرو هستیم. حتی زمانی که نیتها خوب باشند، باز هم مطمئنترین راه است که کشورها، مقاصد تهدیدآمیزی بسازند تا مبادا در طرح و نقشه دیگران گرفتار شوند. انسانها موجودات عجیبی هستند که درگیر بازیهای عجیب و غریب میشوند. ممکن است این حرف بدیهی به نظر برسد، اما از آنجایی که جنگها براساس همین فرآیند ساخته میشوند، بنابراین این موضوعات بدیهی، کماهمیت نیستند.