تحلیل اندیشکده ایتالیایی از روابط ایران و روسیه: اتحاد مسکو–تهران نه رمانتیک است و نه الهامبخش
اندیشکده ISPI ایتالیا نوشت: با فروپاشی حکومت بشار اسد در سوریه در پایان سال ۲۰۲۴ و جنگ ایران و اسرائیل در ژوئن ۲۰۲۵، گفتوگوی روسیه و ایران با چالشی جدی مواجه شد؛ چالشی که با این حال، دو کشور همچنان قادر به عبور از آن هستند.
به گزارش هممیهن آنلاین و به نقل از «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: ناتوانی روسیه در شکلدادن سریع به یک بلوک مؤثر با ایران برای دفاع از حکومت اسد در سال ۲۰۲۴، و همچنین فقدان حمایت مادی آشکار از ایران در جریان حمله اسرائیل به این کشور، تهران را واداشت تا ارزش شراکت خود با مسکو را زیر سؤال ببرد. با این حال، برخلاف برداشت اولیه، نه سقوط حکومت اسد و نه حمله اسرائیل به ایران، در کوتاهمدت و میانمدت چیز اساسا جدیدی به روابط روسیه و ایران اضافه نکردند؛ بلکه صرفاً ماهیت محدود «شراکت موقعیتی» میان مسکو و تهران را برجسته کردند. این تحولات همچنین نشان داد که این روابط از سوریه فراتر رفته، در برابر شوکهای خارجی بسیار مقاومتر از حد انتظار بوده و احتمالاً تا زمانی که محیط بینالمللی جایگزینی برای تهران فراهم نکند، به همین شکل ادامه خواهد یافت.
ارزیابی خسارت
از نظر میزان آسیبی که تحولات سوریه و جنگ ۱۲روزه به روابط روسیه و ایران وارد کرد، پیامدها آشکار به نظر میرسند. نخست آنکه مسکو و تهران یکی از ستونهایی را از دست دادند که روابط دوجانبهشان از سال ۲۰۱۵ بر آن استوار بود؛ چرا که هر دو سوریه را سنگر منافع خود میدانستند و برای حفظ حکومت اسد همکاری میکردند. دوم، با سقوط بشار اسد، روسیه تصویر خود را بهعنوان کشوری که حمایت آن میتواند بقای سیاسی رژیمهای در تقابل با غرب را تضمین کند، از دست داد. سوم، توانایی مسکو در برقراری سریع ارتباط با دولت جدید سوریه، همراه با بیمیلی نسبیاش برای دفاع از اسد در روزهای پایانی حکومت او، در ایران به دامنزدن به نظریههای توطئه انجامید؛ مبنی بر اینکه روسیه چندان علاقهای به کمک واقعی به متحد خود نداشته است.
در چنین شرایطی، برخی در تهران بهسرعت مسکو را مسئول سقوط حکومت اسد دانستند و بیمیلی روسیه برای محافظت از ایران و نیروهای نیابتیاش در برابر حملات هوایی اسرائیل را یادآوری کردند. در ژوئن ۲۰۲۵، درگیری ایران و اسرائیل دلایل بیشتری به نخبگان ایرانی برای انتقاد از روسیه داد؛ کشوری که موضعی کاملاً بیطرف اتخاذ کرد و بهجای ارائه حمایت مشخص – بهویژه نظامی – خود را صرفاً بهعنوان میانجی پیشنهاد داد. زمانی که آمریکا به حملات اسرائیل علیه تأسیسات هستهای ایران پیوست، ولادیمیر پوتین تنها به صدور بیانیهای تند بسنده کرد و این حملات را «تجاوزی تحریکنشده» خواند، اما هیچ کمک واقعی در پی آن ارائه نشد. تحلیلگران رسانهای اشاره کردند که چنین واکنش محدود و فاقد حمایت نظامی آشکار، احتمالاً ایران را ناامید کرده و بازتابی از کاهش نفوذ روسیه در خاورمیانه است. این عدم مداخله بهطور گستردهای از سوی کارشناسان ایرانی بهعنوان «اشتباه روسیه» مورد بحث قرار گرفت و بیش از پیش به تصویر مسکو در منطقه آسیب زد. بهنوشته رسانه ایرانی «اقتصاد نیوز»، «حمایت روسیه از ایران در نهایت در حد کلمات و بیانیههای لفظی باقی ماند»، امری که تنها به تشدید انتقادات از مسکو در تهران انجامید.
محاسبات راهبردی: چرا مسکو بیطرفی را ترجیح داد
مسکو رفتار خود را خیانت تلقی نمیکند. پیش از هر چیز، همکاری روسیه و ایران در سوریه هرگز به سطح یک اتحاد نظامی تمامعیار نرسید، زیرا فراتر از هماهنگی محدود نبود. در واقع، همانند تعامل کلی روسیه و ایران، این همکاری چیزی جز مشارکتی موقعیتی نبود. هر دو کشور به بقای بشار اسد علاقهمند بودند، اما این به معنای یکسانبودن انگیزهها و اهداف نهایی آنها نبود. برای مسکو، سوریه و پایگاههایش (بندر طرطوس و پایگاه هوایی حمیمیم) ابزارهایی دیپلماتیک و لجستیکی برای گسترش نفوذ روسیه در خاورمیانه و آفریقا بودند و دیگر بازیگران بینالمللی و منطقهای را وادار میکردند روسیه را به حساب بیاورند. در مقابل، ایران سوریه را متحد اصلی خود در جهان عرب میدید؛ مسیری برای تأمین حزبالله لبنان و عنصری کلیدی در آنچه «محور مقاومت» نامیده میشود (ائتلافی از نیروهای شیعه و ضدغربی شامل تهران، دمشق، حوثیهای یمن و شیعیان عراق).
در نتیجه، حتی پیش از خروج اسد از قدرت، اختلافات قابلتوجهی میان تهران و مسکو وجود داشت. تحلیلگران بارها به رقابت روسیه و ایران بر سر منابع و نفوذ در داخل سوریه، تفاوت دیدگاهها درباره آینده این کشور و نگرشهای متفاوت نسبت به اسرائیل اشاره کرده بودند.
بنابراین شگفتآور نبود که با انگیزههای متفاوت، فقدان دستورکار مشترک و هماهنگی تاکتیکی سست (طرفین هرگز ساختار واحد فرماندهی و کنترل نیروهای زمینی ایجاد نکردند)، روسیه و ایران نتوانستند بهطور مؤثر به سقوط سریع حکومت اسد واکنش نشان دهند. افزون بر این، با ناپدیدشدن رئیسجمهور سوریه، منطق همکاری بر سر سوریه نیز از میان رفت. تفاوت در ماهیت خسارات وارده نیز شکاف میان این دو شریک سابق را عمیقتر کرد: ایران تقریباً بهطور کامل از سوریه بیرون رانده شد، مقامات جدید دمشق تمایلی به احیای روابط با آن نداشتند و شهروندان عادی، ایرانیها را یکی از عوامل طولانیشدن جنگ و فرقهگرایی داخلی سوریه میدانستند. در مقابل، روسیه بهعنوان «شر کمتر» تلقی شد؛ این کشور توانست پایگاههای نظامی کلیدی خود را حفظ کند و هرچند سرد، اما همچنان از سوی رهبر رژیم جدید پذیرفته شد. از این رو، اگر مسکو بخواهد در سوریه جدید باقی بماند، همکاری با ایران در راستای منافعش نیست. بنابراین تعجبآور نیست که ائتلاف موقعیتی آنها فروپاشید و احتمال بازسازی آن اندک است؛ زیرا هیچ تعهدی فراتر از سرنوشت اسد پذیرفته نشده بود.
منطق مسکو در قبال درگیری ایران و اسرائیل نیز ساده بود. روسیه تا زمانی که این درگیری بقای حکومت سیاسی کنونی ایران را تهدید نکند، آن را «جنگ روسیه» نمیدانست. افزون بر این، برخلاف کره شمالی، ایران متحد نظامی کامل روسیه نبود و رهبران ایران نیز بهخوبی از این واقعیت آگاه بودند. حتی میتوان گفت تهران تا ژوئن ۲۰۲۵ کاملاً از این وضعیت رضایت داشت. در ژانویه ۲۰۲۵، پوتین و همتای ایرانیاش مسعود پزشکیان، توافق مشارکت راهبردی جامع ۲۰سالهای را امضا کردند که هماهنگی نزدیک در صحنه بینالمللی را تثبیت میکرد. با این حال، در متن امضاشده، سطح و دامنه تعامل نظامی احتمالی آگاهانه از سوی هر دو طرف کاهش داده شد و تا پیش از حمله اسرائیل، مقامات ایرانی نیز عجلهای برای تصویب این اسناد نداشتند. به بیان دیگر، مسکو دقیقاً به اندازه تعهداتش به ایران کمک کرد: حمایت سیاسی و هماهنگی بینالمللی. هر چیز فراتر از آن نیازمند مذاکره جداگانه بود و ۱۲ روز درگیری فرصتی برای چنین مذاکراتی باقی نگذاشت.
این درگیری همچنین به نفع روسیه تمام شد؛ چرا که توجه بینالمللی را از اوکراین منحرف کرد و به کرملین امکان داد عملیات نظامی خود را تشدید کند. مسکو همچنین قصد نداشت بهخاطر ایران با دونالد ترامپ یا حتی بنیامین نتانیاهو درگیر شود. به همین ترتیب، نمیخواست با افزایش فوری ارسال سلاح به ایران، پادشاهیهای عرب خلیج فارس را مرعوب کند. افزون بر این، روسیه از بیطرفی رسمی خود در تلاشی ناموفق برای ترمیم تصویرش بهعنوان بازیگری مسئول در عرصه بینالمللی و معرفی خود بهعنوان میانجی استفاده کرد.
ائتلافی عملگرایانه در میانه تحولات جهانی
در نهایت، اطمینان روسیه از اینکه تصمیماتش درباره سوریه و جنگ ایران و اسرائیل به گفتوگوی دوجانبه مسکو–تهران آسیب نخواهد زد، بر ارزیابیاش از وضعیت کنونی جهان و ماهیت عملگرایانه این روابط استوار است. به بیان ساده، ایران همچنان گزینهای جز مسکو ندارد؛ هرچند در داخل ایران، صداهایی که خواستار تنوعبخشی به روابط خارجی و اتکای بیشتر به توان داخلی هستند، بلندتر شده است. اما زمان تحقق این رویکرد هنوز فرا نرسیده است. تلاشهای تهران برای مذاکره با چین جهت تأمین تسلیحات جایگزین به نتیجه نرسید و در گفتوگو با غرب درباره عادیسازی روابط نیز پیشرفتی حاصل نشد. در عین حال، از سال ۲۰۲۲ به این سو، روابط ایران و روسیه بهطور قابلتوجهی تعمیق یافته و پایههای همکاری آنها گسترش پیدا کرده است؛ بهگونهای که اهمیت سوریه بهعنوان محرک همکاری کاهش یافته است. پیشرفت در حوزه اقتصادی، هرچند چشمگیر نیست، اما قابل مشاهده است. در سال ۲۰۲۵، قرار است توافق تجارت آزاد میان ایران و اتحادیه اقتصادی اوراسیا اجرایی شود که تعرفهها بر ۹۰ درصد کالاها را کاهش میدهد. هر دو کشور از این ائتلاف برای دورزدن تحریمها استفاده میکنند: روسیه امکان صادرات نفت از طریق بنادر ایران را به دست میآورد و ایران سرمایهگذاریها و فناوریهایی برای عبور از محدودیتهای تحریمی دریافت میکند. کارشناسان یادآور میشوند که با وجود محدودبودن همگرایی اقتصادی (کمتر از ۵ میلیارد دلار در سال)، جهتگیری روشن است: مسکو و تهران به «شاید تنها» شرکای بینالمللی یکدیگر تبدیل شدهاند.
علاوه بر این، در چرخه کنونی تنش با آمریکا و اسرائیل، ایران ممکن است بیش از پیش به مسکو وابسته شود، بهویژه در حوزه لجستیک و حمایت خارجی. روسیه نیز با درک فقدان گزینههای جایگزین برای تهران، به تعمیق روابط اقتصادی و نیز ادغام بیشتر ایران در چارچوبهای بینالمللی مطلوب مسکو (مانند بریکس پلاس و سازمان همکاری شانگهای) ادامه خواهد داد.
در مجموع، روابط کنونی روسیه و ایران نمونهای از نزدیکی عملگرایانه میان دو کشوری است که با تهدیدهای مشترک و انزوای بینالمللی مواجهاند. این شراکت نه بر پایه اعتماد یا همسویی ایدئولوژیک، بلکه بر همگرایی منافع در غیاب گزینههای جایگزین استوار است. هر دو کشور بهطور واقعبینانه ضعفهای یکدیگر را میشناسند و همین درک واقعگرایانه به آنها اجازه میدهد ائتلافی پایدار، هرچند با ظرفیت محدود، را حفظ کنند. از این منظر، اتحاد مسکو–تهران نه رمانتیک است و نه الهامبخش؛ اما دستکم تا زمانی که آرایش کنونی سیاست جهانی پابرجاست، قابل دوام خواهد بود.