| کد مطلب: ۴۲۵۹۷

تفاوت ترامپ با اسلافش/رؤسای‏‌جمهور هر دو حزب برای دستیابی به اهداف خود به اختیارات گسترده متکی بوده‌‏اند

پدران بنیانگذار ایالات متحده از پادشاهی وحشت داشتند. آنها قانون اساسی را طراحی کردند که قدرت را تفکیک و تقسیم می‌کرد و امیدار بودند که هیچ فردی هرگز نتواند به اقتداری که پادشاه بریتانیا از آن برخوردار است، دست یابد.

تفاوت ترامپ با اسلافش/رؤسای‏‌جمهور هر دو حزب برای دستیابی به اهداف خود به اختیارات گسترده متکی بوده‌‏اند

جولین‌ای زلیزر ستون‌نویس فارن پالیسی

پدران بنیانگذار ایالات متحده از پادشاهی وحشت داشتند. آنها قانون اساسی را طراحی کردند که قدرت را تفکیک و تقسیم می‌کرد و امیدار بودند که هیچ فردی هرگز نتواند به اقتداری که پادشاه بریتانیا از آن برخوردار است، دست یابد. در واقع، اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا تاریخ سلطنت بریتانیا را به عنوان «تاریخ آسیب‌ها و تصاحب قدرت» تقبیح می‌کند. 

با این حال در سال 2025آمریکایی‌ها تجربه جدیدی از گسترش تهاجمی قدرت ریاست‌جمهوری را به‌دست می‌آورند و نگرانی بسیاری از ناظران از این است که دقیقاً همان چیزی است که قانون اساسی درصدد اجتناب از آن بود. دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا از مقام خود برای تهدید و ارعاب مخالفان استفاده کرده است. بودجه‌های فدرال به چماقی علیه شرکت‌های حقوقی و دانشگاه‌ها تبدیل شده‌اند.

ترامپ از طریق وزارت کارآمدی دولت یا دوج کاهش شدید بودجه سازمان‌های حیاتی را اعمال کرده و سایر برنامه‌ها را به کلی حذف کرده است.  افراد بدون طی مراحل قانونی به زندان‌های خارج از آمریکا فرستاده می‌شوند. ترامپ به چندین قاضی فدرال حمله کرده و حتی از دستورات آنها سرپیچی کرده است. ترامپ بر اساس مبانی اولیه قانون اساسی تفنگداران دریایی را اعزام و کنترل گارد ملی را تحت نظارت دولت فدرال درآورده تا به‌رغم مخالفت‌های قاطعانه گوین نیوسام، فرماندار کالیفرنیا، این نیروها را برای مقابله با اعتراضات مردمی به لس‌آنجلس بفرستد. 

رئیس‌جمهور آمریکا با نادیده گرفتن متمم بیست‌ودوم قانون اساسی مرتب درباره دور سوم ریاست‌جمهوری خود شوخی می‌کند. زمانی که خبرنگاری از ترامپ می‌پرسد که آیا او «از قانون اساسی حمایت می‌کند»، پاسخ می‌دهد: «نمی‌دانم.»  حامیان ترامپ با تکرار این عبارت که «همه این کار را می‌کنند» انتقادها را رد می‌کنند. درست است که برای دهه‌ها، هر دو حزب برای رسیدن به اهداف خود بر قدرت اجرایی گسترده متمرکز بوده‌اند. از این منظر تمام آمریکایی‌ها طالب رؤسای‌جمهور امپریالیستی به‌شمار می‌روند.

آیا ترامپ واقعاً با بقیه رؤسای‌جمهور سلف خود فرق دارد؟  گسترش قدرت ریاست‌جمهوری بدون شک یکی از تحولات محوری هویت ملی 249 ساله ایالات متحده آمریکا بوده است. با اینکه قانون اساسی تلاش کرد تا اختیارات شاخه اجرایی دولت را محدود کند، جورج واشنگتن در سخنرانی خداحافظی خود هشدار جدی را صادر کرد و با واگذاری داوطلبانه قدرت، معیاری را پایه‌گذاری کرد: «مهم است...که عادات فکر کردن در کشوری آزاد باید در کسانی که اداره آن را برعهده دارند، احتیاط ایجاد کند تا خود را به چارچوب‌های قانون اساسی محدود کنند و از قدرت خود در یک بخش برای غصب بخش‌های 

دیگر استفاده نکنند. روحیه غصبی تمایل دارد تمام اختیارات وزارتخانه‌ها را در یک بخش متمرکز کند و در نتیجه آن صرف‌نظر از شکل حکومت، یک استبداد واقعی ایجاد کند.»  کنگره آمریکا در طول قرن نوزدهم همچنان منبع اصلی اقتدار سیاسی به شمار می‌رفت اما چندین رئیس‌جمهور نقش پررنگ‌تری در سیاست ایفا کردند.‌ در سال 1832 اندرو جکسون با وتوی اساسنامه مجدد «بانک دوم ایالات متحده» آن را سرنگون کرد. آبراهام لینکولن در اولین سال ریاست‌جمهوری خود، زمانی که جنگ داخلی به‌طور خشونت‌آمیزی در حال تجزیه اتحادیه بود، حکم احضار به دادگاه را تعلیق کرد و با این اقدام از اجرای دستور راجر تنی، رئیس دیوان عالی که به‌طور مستقل به‌عنوان قاضی سیار عمل می‌کرد و حکم داده بود که رئیس‌جمهور هیچ اختیاری برای انجام این کار را ندارد، خودداری کرد. 

بین سال‌های 1933 تا 1945، اختیارات قوه مجریه با حضور فرانکلین دی روزولت در کاخ سفید گسترش یافت. روزولت با شروع 100 روز اول ریاست‌جمهوری خود، نهادهای اجرایی جدید بسیاری را ایجاد کرد. کنگره بودجه‌های بی‌سابقه‌ای را برای بدنه‌های جدید دولتی اختصاص داد و با اعمال مالیات بر درآمد اکثر افراد، وزارت خزانه‌داری را تقویت کرد. روزولت به‌طرز ننگینی از قانون دشمنان بیگانه 1798 برای بازداشت آمریکایی‌های ژاپنی‌تبار استفاده کرد؛ اقدامی از اختیار اجرایی که دیوان عالی در پرونده کورماتسو مقابل ایالات متحده (1944) آن را تایید کرد. 

هری ترومن، جانشین روزولت بین‌ سال‌های 1947 تا 1949  با کنگره‌ای که اکثریت آن را جمهوری‌خواهان تشکیل می‌دادند همکاری کرد تا دستگاه امنیت ملی قدرتمندی را ایجاد کند که شامل شورای امنیت ملی، سازمان اطلاعات مرکزی یا سیا، وزارت دفاع و تعهد به جنگ دائمی برای مهار قدرت اتحاد جماهیر شوروی بود. با وجود هشدارها از سوی برخی از محافظه‌کاران مثل سناتور رابرت تفت، ترومن و کنگره در حال ایجاد «کشوری پادگانی» بودند اما حامیان تمرکز قدرت اجرایی پیروز شدند.

با شروع جنگ کره در سال 1950 رؤسای‌جمهور دیگر برای اعلان جنگ و قبل از آنکه سربازان را به میدان جنگ ارسال کنند دیگر سراغ کنگره نرفتند. در طول دهه‌های 1950 و 1960، روشنفکران لیبرال کتاب‌ها و مقاله‌هایی منتشر کردند تا توجیه کنند که چرا ملت به ریاست‌جمهوری قوی‌تری از آنچه پدران بنیانگذار تصور می‌کردند، نیاز داشتند. آنها استدلال می‌کردند که آمریکا در عصر پیچیده صنعتی‌سازی، شهری‌سازی و جنگ جهانی نمی‌تواند به کنگره چندپاره تکیه کند.‌ 

استفاده بیش از حد ریچارد نیکسون از اختیارات ریاست‌جمهوری، ایمان کسانی را که از فضایل ریاست‌جمهوری قوی تمجید می‌کردند، متزلزل کرد. رسانه‌ها فاش کردند که نیکسون به‌‌رغم وعده به پایان عملیات نظامی در جنوب‌شرق آسیا، یک کمپین مخفیانه بمبگذاری را در کامبوج انجام داده است.

نیکسون همچنین از قدرت مصادره به شیوه‌هایی استفاده می‌کرد که هیچ‌کدام از اسلافش تصور نمی‌کردند و از صرف مبالغ هنگفتی که کنگره اختصاص داده بود امتناع می‌کرد، چون معتقد بود که مخالفت با این برنامه‌ها از نظر سیاسی به نفع او خواهد بود. اوضاع زمانی بدتر شد که تحقیقات واترگیت نشان داد نیکسون چگونه تلاش کرده تا از قوه مجریه برای مقابله با دشمنانش، تهدید نهادها و مانع‌تراشی در مسیر عدالت استفاده کند.

نیکسون واکنش شدید کنگره را برانگیخت تا در تمام سال‌های دهه 70 میلادی به تصویب لوایحی برای توزیع دوباره قدرت بپردازند.‌ دانشمندان علوم سیاسی استدلال کرده‌اند که در شیوه استفاده احزاب از قدرت ریاست‌جمهوری عدم توازن وجود دارد. در سال 2023 ویلیام هاول و تری مو می‌نویسند که رؤسای‌جمهور دموکرات، به‌عنوان اعضای حزبی که به اهمیت دولت باور دارند، از اختیارات خود به نحوی استفاده می‌کنند که دستگاه اجرایی دولت را تهدید نکنند. در مقابل، جمهوری‌خواهان برای ویرانی دستگاه اجرایی از شدیدترین قدرت‌های خود استفاده می‌کنند. 

حتی با توجه به تاریخچه اختیارات ریاست‌جمهوری، چندین تفاوت قابل‌توجه بین ترامپ و اسلافش وجود دارد. ارزش‌هایی که ترامپ را هدایت می‌کنند با ارزش‌هایی که رؤسای‌جمهور گذشته را هدایت می‌کردند اساساً متفاوت است. به‌‌رغم تفاوت‌های قابل توجه در مهارت‌ها، ارزش‌ها و میزان تحمل فساد تقریباً تمام رؤسای‌جمهور آمریکا به مشروعیت ساختار اولیه قانون اساسی این کشور اعتقاد داشته‌اند.

برخی از اتفاقات دوران ریاست‌جمهوری ترامپ آشنا به‌نظر می‌رسند و او در حال ایجاد رویه‌هایی خاص در بخش‌های دیگر است. این ترکیب به او اجازه می‌دهد تا هر کاری که دوست دارد انجام دهد و از اصول قانون اساسی که پدران بنیانگذار سعی در تثبیت آن داشتند، دورتر شود. تا دوره دیگری از تسویه حساب، همانند آنچه در سال‌های 1970 رخ داد، ایالات متحده همچنان در برابر رهبران یاغی بیشتری که می‌توانند جایگاه دموکراسی بزرگ آمریکا را تهدید کنند، آسیب‌پذیر خواهد بود. 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بین‌الملل
پربازدیدترین
آخرین اخبار