| کد مطلب: ۳۲۳۴۳

اروپا می‌تواند و باید در برابر ترامپ بایستد

برای تدوین پاسخی استراتژیک و مؤثر به تحریکات دونالد ترامپ، اتحادیه اروپا باید ابتدا او را آن‌گونه که هست بشناسد: یک ناسیونالیست امپریالیست به سبک قرن نوزدهم.

اروپا می‌تواند و باید در برابر ترامپ بایستد

برای تدوین پاسخی استراتژیک و مؤثر به تحریکات دونالد ترامپ، اتحادیه اروپا باید ابتدا او را آن‌گونه که هست بشناسد: یک ناسیونالیست امپریالیست به سبک قرن نوزدهم. گزینه‌هایی که ممکن است برای یک آتلانتیک‌گرا یا انزواگرا مؤثر باشند، در برابر او کارایی نخواهند داشت. اروپایی‌ها، مانند سایر ملت‌ها، در درک انگیزه‌های پشت تحریکات لفظی دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا، با چالش‌هایی روبه‌رو هستند. ابهام در نیت واقعی ترامپ، طراحی یک واکنش استراتژیک را دشوار می‌کند.

به‌طور سنتی، اروپا سیاست خارجی آمریکا را در چارچوب دوگانه‌ای تحلیل کرده است: یا دولت‌های آمریکا آتلانتیک‌گرا هستند، که در این صورت روابط با اروپا مستحکم می‌ماند، یا انزواگرا، که برای اروپا پیامدهای نگران‌کننده‌ای دارد. اما ترامپ در هیچ‌یک از این دو دسته جای نمی‌گیرد. او به‌هیچ‌وجه آتلانتیک‌گرا نیست، زیرا به ناتو به‌عنوان باری سنگین برای آمریکا می‌نگرد و معتقد است که اروپا از چتر امنیتی آمریکا بهره می‌برد، بی‌آنکه هزینه‌ای متناسب بپردازد.

البته، انتقاد از سربار بودن اروپا تازگی ندارد و به دهه ۱۹۵۰، یعنی دوران شکل‌گیری ناتو، بازمی‌گردد. تفاوت ترامپ در این است که حفاظت آمریکا را امتیازی می‌داند که اروپایی‌ها شایستگی‌اش را ندارند. در عین حال، ترامپ را نمی‌توان یک انزواگرا دانست، گرچه بسیاری او را این‌گونه توصیف کرده‌اند. سیاست او صرفاً بر مبنای معاملات تجاری تعریف نمی‌شود.

ترامپ معتقد است که آمریکا باید تمام امتیازات یک قدرت هژمون را داشته باشد، اما بدون آنکه هزینه‌ای بپردازد. این دیدگاه او را به یک ناسیونالیست امپریالیست تبدیل می‌کند، مشابه رهبران آمریکایی قرن نوزدهم. ابزارهای او، مانند تعرفه‌های تجاری و جاه‌طلبی‌های سرزمینی نیز بازتابی از همان دوران است. یکی از اهداف اصلی ترامپ، اعمال فشار اقتصادی بر کشورهایی است که وابستگی شدیدی به بازار آمریکا دارند، ازجمله مکزیک، کانادا و اروپا. او از تعرفه‌ها نه‌تنها به‌عنوان ابزاری برای مذاکره، بلکه به‌عنوان ابزاری برای گسترش نفوذ سرزمینی استفاده می‌کند.

ترامپ آشکارا تمایل خود را برای تصاحب گرینلند و تبدیل کانادا به «پنجاه و یکمین ایالت» آمریکا ابراز کرده است. این نگاه، بازتابی از سندی متعلق به وزارت خارجه آمریکا در قرن نوزدهم است که تصاحب گرینلند را گامی برای تسلط بیشتر بر آمریکای شمالی تحت نفوذ بریتانیا توصیف می‌کرد. اروپا با سیاست‌های ترامپ، که نه در چارچوب همکاری آتلانتیک‌گرایانه می‌گنجد و نه در دایره انزواگرایی، دچار سردرگمی شده است. چه می‌توان کرد؟

آیا باید فقط دعا کنیم که چنین اتفاقی نیفتد؟ این، کم‌وبیش، همان پاسخی است که کایا کالاس، نماینده عالی جدید اتحادیه اروپا در امور خارجی و سیاست امنیتی، ارائه داده است. او در یکی از نخستین اظهارات عمومی خود، سخن چندانی درباره تهدید ناشی از آمریکا نگفت، زیرا دغدغه اصلی‌اش تنها یک مسئله است: حفظ همبستگی فراآتلانتیکی برای مقابله با روسیه در اوکراین. اما هرچند این هدف ارزشمند باشد، برای موفقیت در این مسیر، همراهی طرف مقابل نیز ضروری است.

در همین حال، هیچ‌یک از مقامات اروپایی به «ابزار ضد اجبار» اتحادیه اروپا اشاره‌ای نکرده‌اند؛ ابزاری که امکان اعمال تعرفه‌های تلافی‌جویانه علیه کشورهایی را که از محدودیت‌های تجاری به‌عنوان ابزار فشار ژئوپلیتیکی استفاده می‌کنند، فراهم می‌سازد. اگر ترامپ فشار اقتصادی بر دانمارک را با اعمال تعرفه‌های سنگین افزایش دهد، اتحادیه اروپا ناچار خواهد بود از این سازوکار استفاده کند. عدم واکنش مناسب، تنها ضعف ژئوپلیتیکی اروپا را آشکارتر خواهد ساخت. در این میان، دانمارک نیز با اتخاذ سیاست مماشات، دچار اشتباه استراتژیک شده است.

درست است که موازنه قدرت به نفع این کشور نیست، اما نشان دادن ترس، ترامپ را به اقدامات تهاجمی‌تر تشویق خواهد کرد. بااین‌حال، استقرار نیروهای اروپایی در گرینلند نه منطقی است و نه اجرایی؛ چنین اقدامی یا مضحک خواهد بود یا احتمال درگیری نظامی با آمریکا را به همراه خواهد داشت. اما تسلیم شدن نیز راه‌حلی عقلانی نیست. آنچه اکنون آشکار است، برنده اصلی این وضعیت، روسیه است. درحالی‌که اروپا مردد و منفعل باقی مانده، این احتمال که کاخ سفید و کرملین پشت درهای بسته درباره آینده اوکراین مذاکره کنند، چندان دور از ذهن نیست.

دیدگاه

ویژه بین‌الملل
وب گردی
آخرین اخبار