برای آمریکا سال ۲۰۲۴ سال ۱۹۷۳ نیست
فرهنگ نظامیگری در اسرائیل در اکتبر 1973 شکل گرفت؛ زمانی که مصر و سوریه بدون هشدار قبلی حمله کردند. نکته مهم این است که این حمله تهدیدی مستقیم برای منافع آمریکا بود. مصر و سوریه هر دو توسط اتحاد جماهیر شوروی مسلح شده بودند، بنابراین شکست اسرائیل ممکن بود مسکو را بر کانال سوئز مسلط کرده و موجب شود تا شوروی از طریق اشغال سوریه، به نفت عربستان دسترسی پیدا کند.
این وضعیت به سرعت نشانههایش را با تحریم نفتی اعمالشده از سوی اعراب نشان داد و باعث ایجاد یک بحران اقتصادی در ایالات متحده و باقی کشورهای غربی شد. بنابراین، واشنگتن با عجله از اسرائیل حمایت مادی کرد و روند دیپلماتیکی را آغاز کرد که به نفع خود و متحد خاورمیانهاش بود و در عین حال در مسیر اتحاد جماهیر شوروی مانع ایجاد کرد.
بهراحتی میتوان با توجه به شرایط آن دوره و وضعیتی که در آن، آمریکا خود را در خطری جدی احساس میکرد، مشابهتهایی را یافت. امروز به مواضع اسرائیل نگاه میکنم به این نتیجه میرسم که اسرائیل مشغول همین مشابهتسازیها است اما مسیر اشتباهی را در پیش گرفته است.
عمیقاً این تصور در ذهنیت اسرائیلیها وجود دارد که ایالات متحده، اسرائیل را بههیچوجه رها نخواهد کرد. اما ضربالمثلی وجود دارد که میگوید ملتها دوست و دشمن دائمی ندارند و فقط منافع دائمی دارند. در سال 1973، منافع اسرائیلیها حفاظت از کل اسرائیل بود و هیچ چون و چرایی در آن نبود.
ایالات متحده اما نگاهی به اسرائیل داشت که شاید بتوان آن را علاقهمندی به اسرائیل نامید. اما واقعیت این است که تدوین استراتژی براساس احساسات بسیار خطرناک است. آنچه در آن زمان واقعاً برای واشنگتن اهمیت داشت، مهار اتحاد جماهیر شوروی بود.
اسرائیل اکنون درگیر جنگی است که شباهتهایی با آن دوران دارد. بیکفایتی سازمان اطلاعات اسرائیل امروز رخ داده و در سال 1973 هم رخ داد و امروز هم مثل سال 1973 این باور وجود دارد که تنها چیزی که امنیت اسرائیل را تضمین میکند، شکست قاطع دشمن است. استراتژی که بر مبنای این تفکر شکل گرفته، به وضوح فرض را بر این قرار میدهد که ایالات متحده منافع اسرائیل را در انجام عملیات سیاسی و مالی گرانقیمت علیه حماس به رسمیت میشناسد. اما جنگ سال 1973 چند هفته طول کشید نه چند ماه.
عملیاتی که امروز در جریان است نهتنها مزایای جنگ سال 1973 را به دنبال نخواهد داشت بلکه هزینههای زیادی را نیز ایجاد خواهد کرد. تئوری اسرائیل این است که ضربه بزرگ حماس را محو میکند و تهدید اسلام رادیکال را از بین میبرد. این تئوری یک ایده دور از ذهن است. اگر با این تهدید برخورد سیاسی نشود، به یک واقعیت دائمی تبدیل خواهد شد.
در سال 1973، شکست سنگین مصر، سیاست این کشور را تغییر داد اما امروز سال 1973 نیست و برداشت مصر از واقعیت با برداشت حماس از واقعیت یکسان نیست. برداشت ایران از واقعیت هم مشابهتی با گذشته ندارد. اسرائیل رویای نبرد دیگری شبیه به «نبرد مزرعهچینی» (نبرد اکتبر سال 1973) را در سر میپروراند. در آن نبرد اسرائیلیها از کانال سوئز عبور کردند و جنگ را به نفع خود خاتمه دادند.
جنگ امروز اما متفاوت است و تصور یک نبرد که با پیروزی اسرائیل همراه باشد، دشوار است. مهمتر از همه این است که ایالات متحده منافع زیادی در ادامه این جنگ ندارد و اتفاقاً این جنگ باعث شکاف بین واشنگتن و تلآویو شده است. تنها وجه مشترک این دو جنگ، شکست اطلاعاتی عظیم اسرائیل است. حتی شکست حماس هم تنها زمینه را برای جنگ بعدی فراهم میکند و اسرائیل باید با احتمال شکست اطلاعاتی بعدی مقابله کند.
جنگ عرصه حق و باطل نیست. جنگ عرصه توان اطلاعاتی و تسلیحاتی است. اسرائیلیها در شرایط بسیار محدودکننده و با راهبردی میجنگند که در آن مجبورند به صورت زنجیرهای با حماس مقابله کنند. این راهبرد مسیر را بسیار طولانی و خطرناک میکند. سال 2024 سال 1973 نیست.