فهم جنگ اسرائیل و حماس
برای درک هدف حماس از حمله هفتم اکتبر، درک اینکه چرا حماس در 7 اکتبر به اسرائیل حمله کرد، مهم است و آن هدف چیزی نیست جز ایجاد یک کشور فلسطینی. حماس میدانست که این حمله استراتژی امنیت ملی اسرائیل را تغییر خواهد داد، اما احتمالاً معتقد بود که تضعیف ائتلافی متشکل از کشورهای عربی مانند امارات متحده عربی و عربستان سعودی که قصد عادیسازی اسرائیل را دارند، ارزش این خطر را دارد. سخت است که باور کنیم حماس میتوانست این حمله را بدون اطلاع اسرائیل انجام دهد، بنابراین احتمالاً اسرائیل متوجه حمله شده و فکر کرده هدفی که حماس به دنبال تحقق آن است، هدفی غیرممکن است. به یک معنا، اسرائیل درست فکر میکرد. هیچ کشور یا جنبش عربی یا اسلامی آمادگی ائتلاف نظامی با حماس را نداشت. حماس فکر میکرد که هرچند حمله مستقیم و ترکیبی به اسرائیل موفق نخواهد بود، اما همچنان میتواند اسرائیل را در موقعیتی غیرقابل دفاع قرار دهد. ما اکنون میدانیم که این خط فکری حماس بود زیرا حماس واقعاً به اسرائیل حمله کرد و با انجام این کار، آن را از سایر متحدان بالقوه منزوی کرد. این تصمیم نشان میدهد که 7 اکتبر پیچیدهتر و تا حدی موفقتر از آن چیزی بود که در ابتدا تصور میشد. این حمله اطلاعات اسرائیل را غافلگیر کرد. اسرائیل نتوانست هدف حماس را درک کند. 7 اکتبر نه برای شکستن ارتش اسرائیل، بلکه برای ایجاد شرایطی طراحی شد که در آن اسرائیل نه میتواند از جنگ بگریزد و نه نیروی تعیینکنندهای را در جنگ دارد، زیرا نمیخواهد جان گروگانهایی را که حماس در اختیار دارد، به خطر بیاندازد. هدف حماس از گروگانگیری این بود که اسرائیل را به ورطه خشم و ناتوانی بکشاند و بذر شک را در سازمان اطلاعات اسرائیل بپاشد. این احتمال وجود دارد که حماس انتظار داشت سایر نیروهای عربی، بهویژه حزبالله، به این جنگ بپیوندند. وقتی این اتفاق نیفتاد، حماس به سمت طرح جایگزین رفت. حماس میخواست اسرائیل را وادار کند تا روی هدفی متمرکز کند که ارزش تعیینکنندهای نداشت اما حمله به آن هم ضروری بود و اسرائیل را وادار به تحمل هزینههای سیاسی میکرد. بنابراین حماس نیروهای خود را در شمال غزه فعال کرد. با حل نشدن مسئله گروگانها، یک حمله گسترده در شمال غزه به این معنی بود که حماس به جای تضعیف شدن، حضور خود را گسترش خواهد داد. جنگها امور سیاسی هستند و کابینه اسرائیل مجبور بود برای آرام کردن اوضاع و تسکین وضعیت خصومت فزاینده افکار عمومی با دولت، تصمیم به حمله هوایی به غزه بگیرد. اسرائیل امیدوار بود که حملات هوایی و عملیات ویژه، حماس را در هم بشکند. اما حماس در جنگ شهری در زمین خود بود و بنابراین دست برتر را داشت. من گمان میکنم حماس میدانست که واکنش گسترده اسرائیل در شمال غزه که توجه جهان را به تلفات فلسطینی جلب کرد، میتواند فشار کافی بر اسرائیل در تحمیل نتیجه مطلوب برای حماس وارد کند. اسرائیل با اشاره به گروگانهایی که حماس به گروگان گرفته، سعی در مقابله با این روایت داشت، اما کمپینهای روابط عمومی اسرائیل تا به اینجا ضعیف بوده است. اسرائیل اکنون درگیر جنگی در شمال غزه آنهم با کابینه یکدندهای است که عقبنشینی استراتژیک را نمیپذیرد و اکوسیستم رسانهای جهان هم که از رویکردش انتقاد میکند. رسانهها در ابتدا حماس را مسئول جنگ میدانستند. حالا اسرائیل را مسئول جنگ میدانند. در این مرحله، گزینههای نظامی اسرائیل به لطف تغییر افکار عمومی در مهمترین متحدش، ایالات متحده، محدود شده است. شخصی پرسید: از نظر تو، افکار عمومی به اندازه چند لشکر مسلح میارزد؟ پاسخ این است که هیچ! اما همین افکار عمومی میتواند جهان را شکل دهد و بنابراین برای کشور کوچکی مانند اسرائیل حیاتی است. وقتی به همه اینها نگاه میکنم، فکر میکنم که حماس بهطور تصادفی به ساختار سیاسی و نظامی اسرائیل ضربه زد و اسرائیل هنوز متوجه نشده است که انواع مختلفی از جنگ وجود دارد که در هر یک از آنها ممکن است جداگانه شکست بخورد. همچنین به نظر من اسرائیل یک اشتباه اساسی مرتکب شده است. ارتش اسرائیل، در عین حال که توانمند و از نظر فناوری قوی است، مردم اسرائیل را متقاعد کرده که قدرتمندتر از چیزی است که در واقع هست. فنآوری خوب است، اما جنگها باید توسط رهبران زیرک و هوشمندی هدایت شوند که در عین اینکه قدرت خود را دستکم نمیگیرند قدرت ذهن دشمن را هم دستکم نگیرند. این، یک درس مهم برای همه ما است.