دعوا در نیمکره غربی
آلیسون فدیرکا
تحلیلگر ارشد آمریکای لاتین
مقامات ونزوئلا و گویان در 14 دسامبر در سنتوینسنت و گرنادین برای گفتوگو درباره کاهش تنش در مرز مشترکشان ملاقات کردند. اگرچه این اقدامات به اندازه کافی خوشایند بود، اما این گفتوگوها نیز نتوانست وضعیت امنیتی مربوطه را بهبود بخشد. با این حال، پارلمان ونزوئلا تصویب قانونی را به تعویق انداخت که اسکیبا، سرزمین غنی از منابع را که منشأ اختلاف ونزوئلا و گویان است را به خاک ونزوئلا ضمیمه میکند.
اختلاف اینچنینی بین دو کشور اصلاً جدید نیست. قدمت این اختلافات به معاهده 1897 واشنگتن برمیگردد که در ابتدا مرزهای ونزوئلا و گویان را مشخص کرد. مرزهای دو کشور تا سال 1899 نهایی نشدند. در سال 1962، ونزوئلا، روند رسمیت شناختن مرزها را متوقف و ادعاهای ارضی جدیدی را مطرح کرد. دیوان بینالمللی دادگستری در حال رسیدگی به این ادعاها است، اما کاراکاس گفته است، تصمیم هیچ دادگاهی که به نفع گویان رای دهد را نخواهد پذیرفت. از نظر ونزوئلا، این مسئله فقط به غرور و حیثیت ملی مربوط نیست بلکه یک موضوع ژئواستراتژیک است که میتواند دسترسی مستقیم ونزوئلا به اقیانوس اطلس را ایجاد کرده یا از بین ببرد و درآمد نفتی مورد نیاز دولت این کشور را تامین کند.
با این وجود، عوامل دیگری نیز وجود دارند که به کاراکاس احساس فوریت جدیدی بخشیدند. نیکلاس مادورو، رئیسجمهوری ونزوئلا در حال مذاکره با ایالات متحده و مخالفان سیاسی خود بر سر ارائه امتیازات دموکراتیکی است که قدرت او را تضعیف میکند، اما این امتیازات بر روی کاغذ به این کشور کمک میکند تا از یک بنبست سیاسی طولانی عبور کرده و اقتصاد راکد خود را احیا کند. موضوع اسکیبا اهرمی است که مادورو میتواند با استفاده از آن موقعیت مذاکراتی خود را با تسخیر منافع ملی ایالات متحده و بدون نقض مفاد توافق باربادوس که زمینه را برای برگزاری انتخابات در سال 2024 فراهم کرده، بهبود ببخشد. در راستای تداوم کاهش تحریمهای آمریکا، واشنگتن بیش از یک سال است که تحریمها علیه ونزوئلا را کاهش داده و نتایج این کاهش تحریم در شکوفا شدن صنعت نفت این کشور نمایان است. دولت ونزوئلا دستاوردهای قابلتوجهی در سطح تولید و درآمد حاصل از فروش نفت داشته است. به همین دلیل است که در 3 دسامبر، ونزوئلا یک همهپرسی غیرالزامآور برگزار کرده و بر حاکمیت خود بر اسکیبا تاکید کرد.
ادعای ونزوئلا همچنین با این هدف مطرح شده که به آمریکا یادآوری کند، چه منافع تجاری بلندمدتی در ونزوئلا دارد. شکایت ونزوئلا به توافق بین گویان و شرکت نفتی اکسونموبیل برای اکتشاف و تولید نفت در استابروک تاکید دارد. گمان میرود این منطقه یکی از غنیترین مناطق فراساحلی است اما بخشهایی از آن مستقیماً در سواحل مناطق مورد مناقشه بین ونزوئلا و گویان قرار دارد. گویان امتیازاتی را به شرکتهای بزرگ نفتی اعطا کرده و مناقصههایی را در خصوص ذخایر آبهایی برگزار کرده است که هنوز متعلق به این کشور نیستند. تا زمانی که ونزوئلا این اقدامات را به چالش نکشیده بود، دولت گویان توانست به کار خود ادامه دهد. تولید نفت خام گویان افزایش یافته است و انتظار میرود سرمایهگذاریهای اکتشاف پس از آخرین دور صدور مجوز برای هشت بلوک فراساحلی افزایش یابد. به زبان سادهتر، کاراکاس میداند ایجاد بیثباتی و عدم قطعیت، روند نهایی توافقات گویان و شرکتهای آمریکایی را که با آنها تجارت میکند، تهدید خواهد کرد.
در همین حال، دولت مادورو با شرکتهای تولید انرژی در غرب تماس گرفته است تا عملیات در پروژههای غیرفعال گاز طبیعی فراساحلی و اکتشاف بلوکهای جدید در پلتفرم دلتانا در نزدیک مرز دریایی خود با گویان را از سر بگیرند. این شرکتها عبارتند از بریتیشپترولیوم، شورون و ملبانا انرژی. دیگر نامزدهای بالقوه عبارتند از رپسول، انی و Maurel & Prom. مقامات ونزوئلا به مسکو نیز سفر کردهاند تا در مورد تجارت انرژی و همکاریهای متقابل گفتوگو کنند.
سیگنالی که ارسال میشود واضح است؛ درحالیکه مادورو آماده همکاری با غرب است، در عین حال از تحت فشار قرار دادن شرکتهای آمریکایی واهمهای ندارد و همچنین تمایلی به همکاری با روسیه ندارد. همه اینها آمریکا را در موقعیت پیچیدهای قرار داده است. بنبست مرزی ونزوئلا و گویان نیز ایالات متحده را دچار تضاد منافع میکند؛ از یک سو، واشنگتن میخواهد ونزوئلا را به انجام یک گذار سیاسی وادار کند. هدف نهایی آمریکا روی کار آوردن یک ساختار سیاسی جدید و ترجیحاً طرفدار ایالات متحده در ونزوئلا است. آمریکا انتظار دارد که این دولت جدید، جریان مهاجران را کنترل کرده و یک اقتصاد امن برای سرمایهگذاری شرکتهای فعال در حوزه انرژی در غرب، فراهم کند. دستیابی به همه این اهداف بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به ایجاد یک نیمکره غربی امنتر برای ایالات متحده کمک میکند. از سوی دیگر، اگر ونزوئلا را تهدید به الحاق سرزمینهایی کند که طبق قوانین بینالمللی قلمرو ونزوئلا محسوب نمیشوند، ایالات متحده نمیتواند از این کشور حمایت کند. واشنگتن نیز نمیتواند اجازه دهد که تهدیدات ونزوئلا در این راستا غیرکنترلشده باقی بمانند. بنابراین، در تاریخ 7 دسامبر، واشنگتن پروازهایی را بر فراز گویان به بهانه مانورهای نظامی انجام داد تا به کاراکاس هشدار دهد هیچگونه اقدام نظامی را تحمل نخواهد کرد. این اقدامات بیشتر جنبه غیررسمی داشت. ونزوئلا نیز بهخوبی میداند که یک اقدام تهاجمی علیه گویان، این کشور را وادار میکند تا بهدنبال جلب حمایت متحدان قدرتمندی مانند ایالات متحده باشد. همچنین ونزوئلا میداند که اگر در تهدید گویان از حدی فراتر برود، کاهش تحریمهای آمریکا و روابط سیاسی منطقهای که از سال 2019 درهایش برای ونزوئلا باز شده، از میان خواهند رفت.
واکنش واشنگتن به این مناقشه ممکن است نشانهای از نحوه مدیریت امور آینده نیمکره غربی باشد. دکترین مونرو که اساساً بر حق واشنگتن برای مخالفت با حمله به قاره آمریکا تاکید میکند، اکنون 200 سال قدمت دارد. اگرچه جیمز مونرو به احتمال زیاد هرگز قصد نداشت یکی از سخنرانیهایش در کنگره آمریکا به پایه سیاست خارجی آمریکا تبدیل شود، اما در طول سالها و از آغاز قرن بیستم، این سخنرانی پایه و اساس روابط امنیتی ایالات متحده و آمریکای لاتین بوده است. اما به نظر میرسد که حالا این دکترین نیاز مبرمی به بازنگری دارد. چراکه پارادایمهای سیاسی جدید نیازمند چارچوبهای سیاسی جدید هستند. اقتصاد بهعنوان محرک روابط در نیمکره غربی، جایگزین امنیت شده است. روابط تجاری و اقتصادی که چین، روسیه و ایران در آمریکای لاتین ترتیب دادهاند بیشتر از مؤلفههای امنیتی، تهدیدی برای آمریکا محسوب میشود. واشنگتن میداند که سیاستهایش را باید براساس این مؤلفهها تنظیم کند. آمریکا باید تصمیم بگیرد که وقتی دو کشور در نیمکره غربی اختلاف نظر دارند، چگونه باید در این مناقشه، مداخله کند. آمریکا باید دریابد که چگونه به تهدیدات امنیتی اقتصادی رقبایی نظیر چین پاسخ دهد؛ و چگونه سایر اعضای نیمکره را نیز با خود همراستا کند.
در حال حاضر، حمله نظامی ونزوئلا به گویان بعید به نظر میرسد. اما اگر همه چیز در این مسیر حرکت کند، عواقب آن همه نیمکره را تهدید خواهد کرد؛ آنهم درست زمانی که جنوب جهانی بیش از هر زمان دیگری اهمیت یافته است.