اندیشکدهها
اسرائیل به اهداف جنگیاش خواهد رسید؟
اسرائیل به اهداف جنگیاش خواهد رسید؟
اِران اِتزیون
مدیر اسبق برنامهریزی سیاسی وزارت خارجه اسرائیل
توضیح: نویسنده این یادداشت، تحلیلگری اسرائیلی است که سابقه کار در نهادهای اسرائیلی از جمله وزارت خارجه و شورای امنیت اسرائیل را داشته است، از این رو، تحلیلها و نظرات او، طبعاً از زاویه فردی حامی اسرائیل و معتقد به حقانیت این رژیم مطرح شده است؛ با وجود این و شاید به همین دلیل، نقدی که او بر راهبرد نظامی اسرائیل در حملات فعلی در غزه داشته است و چشماندازی که از عملکرد این رژیم در این جنگ ترسیم میکند، ارزش خواندن دارد. روزنامه هممیهن جهت اطلاع خوانندگان از موضع منتقدانهای که نه مربوط به اصل فعالیت ارتش اسرائیل که به راهبرد و تاکتیک آن است و با رعایت اصل امانتداری، ترجمه این نوشته را که در وبسایت اندیشکده «مؤسسه خاورمیانه» منتشر شده، در اختیار قرار میدهد.
اسرائیل بار دیگری در حال جنگ است، وضعیتی که در تاریخ ۷۵سالهاش، چندین بار تجربه کرده است. لااقل به لحاظ قانونی، وضعیت جنگ با کشورهای عربی از قبیل سوریه و لبنان دائمی بوده است و نیز با سازمانهای تروریستی فلسطینی، شامل حماس از زمان تأسیساش در سال 1948؛ اما وقتی پای تعریف اهداف راهبردی هر کدام از جنگها و سپس دستیابی واقعی به آن اهداف در میان باشد، رهبری سیاسی و نظامی اسرائیل که چندین دوره متوالی بر سر کار بوده است، مکرراً ناکام بوده است. مثالهای قابلتوجهش دو جنگ لبنان و کارزارهای مختلف سطح پایینتر علیه حماس و جهاد اسلامی فلسطین در غزه از ۲۰۰۶ بوده است.
بنابراین، نباید برای کسی غافلگیرکننده باشد که اسرائیل، در درگیری خشونتآمیز اخیرش با حماس، بار دیگر دارد در مأموریت بسیار کلیدی شکلدهی به یک راهبرد قابلدسترسی، ناکام میماند. کابینه جنگ، یک مجمع غیررسمی موقتی است که طراحی شده تا کابینه الزامآور قانونی امنیت ملی را دور بزند. این کابینه، یک رویکرد دوشاخه ساخته است: ساقطکردن رژیم حماس و بازگرداندن همه ۲۴۰ گروگان.
این راهبرد، سه مشکل عمده دارد. اول، هیچ فهم مشخصی از عبارت «ساقطکردن» در این زمینه در کار نیست. چطور میشود ساقطکردن را اندازه گرفت؟ و برای رسیدن به آن نقطه چه باید بشود؟ از مقامات نظامی اسرائیل نقل شده است که گفتهاند، این کار ماهها، اگر نه سالها، به طول خواهد انجامید. آیا اسرائيل آنقدر زمان دارد؟ هزینههای چنان تلاش جنگی طولانی از لحاظ نظامی، دیپلماتیک، اقتصادی و غیرنظامی چه خواهد بود؟
مشکل دوم، تضاد بین دو هدف است. آزادکردن زنده گروگانها، اگر اساساً قابلحصول باشد، تنها با تبادل زندانی در نتیجه مذاکره خواهد بود؛ اما اگر طرف مذاکره، یعنی حماس، مجبور به تسلیم شود، آیا گروگانها را زنده نگاه خواهد داشت و به مذاکره، حتی در شرایطی که در گوشهای گیر افتاده است، ادامه خواهد داد؟ یا آیا آزادکردن گروگانها، آتشبس به دنبال خواهد داشت؟
مشکل سوم، اساسیترین مشکل است، چیزی که اصطلاحاً به آن «روز بعد» گفته میشود. فرض کنیم اسرائیل در تحمیل یک تغییر رژیم در غزه موفق باشد، چه کسی جای حماس را بهعنوان ساختار مستقلی که اداره امور را بخواهد، خواهد گرفت؟ بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل و بیشتر اعضای کابینهاش، تشکیلات خودگردان فلسطین را بهعنوان یک تهدید میبینند و به تعقیب رویکرد «تفرقه بیانداز و حکومت کن» در رابطه با فلسطینیان و بین غزه و کرانه باختری ادامه میدهند. این رویکرد درست برخلاف سیاست دولت بایدن است و برخلاف اجماع جهانی و منطقهای پیش میرود.
در کنار هم، این سه مشکل راهبردی را شکل میدهند که عمیقاً نقص دارد و پیشرانش، بیشتر محاسبات سیاسی جناحی است و احساسات واکنشی خشم و انتقام.