عصر ناکارآمدی برتری هستهای
تحلیل آماری بحرانهای هستهای در جدال قدرتهای بزرگ نتایج غیرمنتظرهای دارد
تحلیل آماری بحرانهای هستهای در جدال قدرتهای بزرگ نتایج غیرمنتظرهای دارد
لارن سوکین
استاد روابط بینالملل و پژوهشگر سیاستهای هستهای
چین در حال تقویت برنامه هستهای خود و تحکیم روابط با روسیه است. در این فضا، ایدهای قدیمی دوباره در واشنگتن محبوب شده است: توپخانه هستهای بزرگتر، امنیت ایالات متحده را ارتقا خواهد داد؛ اما آیا برتری هستهای، چنانکه حامیان این ایده ادعا میکنند، به ایالات متحده کمک خواهد کرد در درگیریها غالب شود و در میانه بحرانهای تقابل با حریفان مسلح به تسلیحات هستهای، امتیازهای بیشتری بگیرد؟ یا چنانکه پژوهشهای جدید میگویند، ممکن است یک عیب باشد؟
برتری هستهای، یا داشتن تسلیحات هستهای بیشتر از رقیب، ابتدا در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ طرفدار پیدا کرد؛ وقتی که توپخانه هستهای ایالات متحده، بسیار بزرگتر از شوروی بود. این ایده کمکم از جایگاه محبوبیت خود کنار رفت و جای آن را پذیرش ثبات راهبردی گرفت که کنترل تسلیحات ایالات متحده و شوروی باعثش شده بود. بعد از پایان جنگ سرد، ایالات متحده، توازنی نسبی با روسیه حفظ کرد، گرچه همچنان توپخانه بسیار بزرگتری از هر حریف مسلح به تسلیحات هستهای داشت، شامل چین؛ اما امروز، چین بهسرعت در حال گسترش توپخانهاش است. بین ژانویه ۲۰۲۲ و ژانویه ۲۰۲۳، تخمینهای غیردولتی حاکی از این هستند که توپخانه چین ۱۷درصد بزرگتر شده است، در شرایطی که پکن، شصت سلاح هستهای جدید به آن اضافه کرده است. این روند احتمالاً همراستای تلاشهای بسیار چین برای بهروزرسانی موشکهای حمل کلاهکش، ادامه خواهد داشت. چین در میان دیگر پروژههایش، در حال ساختن صدها سیلوی موشکی جدید هم هست، احتمالاً برای موشکهای بالستیک بینقارهای مسلح به تسلیحات هستهای. این تحول، به نظر نمود چالشی برای ایالات متحده است. این کشور حالا باید پدیدهای را در مقابل خود داشته باشد که برخی آن را «مسئله دو همرده» خواندهاند و در آن، ایالات متحده باید همزمان در مقابل دو حریف که امکانات هستهای دارند، بازدارندگی داشته باشد: روسیه و چین و بلکه اگر کار به آنجا برسد، در مقابل هر دوی آنها درگیر جنگ هستهای شود.
برخی پژوهشگران و کارشناسان، خواستار این شدهاند که ایالات متحده با گسترش توپخانه هستهایاش به این چالش رسیدگی کند؛ در تلاشی برای حفظ برتری هستهای. گروهی از کارشناسان هستهای برجسته ایالات متحده که بسیاری سوابق گسترده دولتی و نظامی داشتهاند، اخیراً گزارشی را تنظیم کردهاند که توسط آزمایشگاه ملی لارنس لیورمور منتشر شد. این گزارش چنین نتیجه گرفت که «ایالات متحده باید اعداد را درست کند» و نیروهای هستهایاش را تقویت کند. فرانکلین میلر، کارشناس شناختهشده هستهای با ۳۱ سال سابقه حرفهای غیرنظامی، اخیراً از این ایده طرفداری کرد که ایالات متحده تعداد سلاحهای هستهای توپخانهاش را افزایش دهد تا برای تهدیدات چین و برخی مسائل دیگر، آماده باشد. متیو کرونیگ، استاد دانشگاه جورجتاون، به همین شکل گفته لازم است ایالات متحده درباره اندازه توپخانه هستهایاش ارزیابی دوبارهای داشته باشد تا بتواند تضمین کند که میتواند «در هر مرحله نردبان تشدید تنش، تعادل مطلوبی در مقابل چین حفظ کند.» کمیسیون وضعیت راهبردی، در سال ۲۰۲۲ با انتخاب کنگره تشکیل شد تا یک ارزیابی تهدید کامل داشته باشد و توصیههایی برای وضعیت نیروهای هستهای ایالات متحده ارائه کند. این کمیسیون، همین اکتبر، گزارشی منتشر کرد و از ایده تقویت جدی توپخانه هستهای ایالات متحده استقبال و حمایت کرد.
اما آیا درست میگویند؟ آیا پاسخ به مسئله دو همرده، به تعداد سلاحهای هستهای برمیگردد؟ برای پاسخ به این سوال، لازم است مرور دوبارهای بر پژوهشها درباره تعادل قدرت هستهای داشته باشیم و به سوابق تجربی نگاه کنیم که در آنها، برتری هستهای اغلب در پاداشرساندن به کشورهایی که وعده امتیاز برایشان داشته است، ناکام بوده است.
آیا برتری هستهای مهم است؟
برخی استراتژیستهای هستهای گفتهاند، برتری هستهای باعث میشود احتمال غلبه کشورها در بحرانهای هستهای بیشتر شود. منطقش به این ترتیب است: تصور کنید بحرانی بین دو کشور شکل گرفته است که تسلیحات هستهای دارند. کشوری که قدرت کمتری دارد، آنطور که این ادعا میگوید، محتملتر است که در مقابل خواستههای کشور قدرتمند کوتاه بیاید، چون میداند اگر بنا باشد بحران تشدید شود تا به سطح جنگ هستهای برسد، وضعیت بدتری پیدا خواهد کرد. از این رو کشور ضعیفتر، انگیزه بیشتری برای کاهش سطح تنشها در بحران دارد، تا کشور قدرتمندتر. کِر لیبر و داریل پرس، توضیح میدهند که این طرز تفکر، در طول دوران جنگ سرد، در ایالات متحده و شوروی جایگاه کلیدی داشت. آنها مینویسند: «هر دو ابرقدرت، بهخوبی از مزایای برتری هستهای آگاه بودند و هیچکدام مایل به این ریسک نبودند که عقب بیفتند.» برخی پژوهشگران گفتهاند سوابق تجربی نشان میدهد که این راهبرد جواب میدهد؛ مثلا کرونیگ، مجموعه دادهای از بحرانها بین کشورهای هستهای را بررسی کرده و چنین یافته است که کشورهای دارای سلاح هستهای بیشتر، نتایج مطلوبتری در بحرانها حاصل کردهاند. مارک بل و جولیا مکدونالد، سه بحران تاریخی بین کشورهای هستهای را تحلیل کردهاند و به نتایج مشابهی رسیدهاند.
در مقابل، دیگر پژوهشگران و نیز سیاستمداران مختلف، این ایده را زیر سوال بردهاند که جنگ هستهای را میشود برد. رونالد ریگان، رئیسجمهور سابق ایالات متحده، اولین گوینده جملهای بود که بسیار از سوی بقیه تکرار شد: «جنگ هستهای را نمیشود برد و هرگز نباید جنگیدش.» در سال ۱۹۸۲، مکجورج باندی، جورجافکینان، رابرت اس مکنامارا و جرارد اسمیت این عبارت معروف را نوشتند: «هرگونه استفاده از سلاحهای هستهای... با خود ریسکی بالا و گریزناپذیر برای تشدید تنش به سطح جنگ هستهای کلی به همراه دارند که برای همه ویرانی خواهد آورد و برای هیچکس پیروزی نخواهد داشت.» با این طرز تفکر، حتی توپخانههای هستهای کوچکتر، تا وقتی بتوانند از اولین حمله جان سالم به در برند، باید برای فعالکردن بازدارندگی کافی باشند. به هر حال، در جنگی هستهای که فاجعهای بزرگ، کامل، ویرانگر و غیرقابلتصور خواهد بود، چه فرقی دارد که یکی از حریفان بتواند آسیب بیشتری به دیگری بزند؟ وقتی توپخانههای هر دو طرف، به اندازه کافی بزرگ باشد که بتوانند آسیبهایی ناپذیرفتنی به یکدیگر بزنند، امتیاز نظری برتری هستهای باید از بین رفته باشد. در حمایت از این ایده، برخی پژوهشگران گفتهاند، هیچ شواهد تجربی مؤید فواید ادعایی برتری هستهای نیست؛ برای مثال، تاد سکسر و متیو فرمن چنین یافتند که «تسلیحات هستهای، بهعنوان ابزاری برای اجبار، به شکل منحصربهفردی ضعیف است». آنها دادههایی جمع کردند، از تهدیداتی که برای اجبار توسط کشورهای هستهای مطرح شدهاند. آنها نتیجه گرفتند که برتری هستهای نتوانسته است به این کشورها اجازه دهد حریفانشان را قانع کنند که امتیاز سیاسی بدهند. پل هاس و بروس راس با مطالعه بحرانهای هستهای و غیرهستهای مشخص کردند که «بعید است، تلاش برای برتری راهبردی هستهای، کارآمدترین روش ارائه امنیت به دوستان و متحدان آمریکا در یک بحران یا به خود آمریکا باشد.» از این رو، پژوهشها درباره برتری هستهای، تا اینجا شواهدی مخلوط برای این دو ادعای متضاد یافتهاند.
شیوه جدید اندازهگیری برتری هستهای
اولین قدم برای حل این اختلاف، توجه به این است که مخالفان برتری هستهای، معمولاً میگویند مزایای برتری از دستاوردهای راهبردیای میآید که این برتری به دولتها اجازه میدهد کسب کنند، یعنی اینکه بتوانند آسیب بیشتری به حریفانشان تحمیل کنند و همزمان میزان آسیبی را که حریفانشان میتوانند به آنها تحمیل کنند، محدود کنند؛ اما این توانایی، از این نمیآید که یک سلاح بیشتر از رقیب داشته باشند، بلکه ناشی از ترکیبی از عوامل است، شامل تعداد و کارآیی تسلیحات هستهای و نیز تسلیحات دارای قابلیت هستهای، موضع، هدفگیری و دیگر عناصری که در کارکرد توپخانه هستهای، نقش حیاتی دارند.
متأسفانه، پژوهشگران معمولاً برتری را با این سوال دوگانه اندازه میگیرند که آیا یک کشور، تسلیحات هستهای بیشتری از دیگری دارد یا نه. این رویکرد خطی که نامش را «برتری عددی» گذاشتهاند، بسیاری از مؤلفههای کلیدی را که تسلیحات هستهای را ارزشمند میکنند، جا میاندازد. برای رسیدگی به این چالشها، من و اَبی فانلو رویکرد آماری جدیدی شکل دادهایم که بین بحرانهای هستهای متقارن و نامتقارن تمایز قائل میشود. بحرانهای متقارن، شامل کشورهایی میشود که ظرفیتهای هستهایشان به شکل مشابه قدرتمند است. بحرانهای نامتقارن شامل کشورهایی است که یکیشان توپخانه هستهای بسیار بزرگتر و سطح بالاتری از رقیبشان دارد. در بحران متقارن، یک کشور ممکن است چندتایی سلاح هستهای بیشتر از دیگری داشته باشد اما این اطلاعات بهخودیخود، برای تعیین درست اینکه کدام طرف توپخانه بهتری دارد، کافی نیست؛ اما در یک بحران نامتقارن، وقتی مثلاً یک طرف هزار برابر دیگری سلاح هستهای دارد، آن وقت تردیدی نیست که کشور دارای توپخانه بزرگتر، ظرفیتهای بیشتری دارد.
این رویکرد، یک سوال بدیهی را پیش میکشد: آستانه بین بحران متقارن و نامتقارن چیست؟ پاسخ ما این است که همه آستانههای ممکن را امتحان کنیم تا شناسایی کنیم که دقیقاً چه زمانی، مزایا یا موانع برتری فعال میشوند. (نکته مهم اینکه راهبرد ما، دیگر ویژگیهای بحرانها را هم در نظر میگیرد، مثل محل، تاریخ، سطح خشونت و نیز جنبههای مختلف کشورهای درگیر مثل نوع رژیم، جمعیت و ظرفیتهای نظامی. این را هم به حساب میآوریم که آیا کشورها ظرفیت حمله ثانویه دارند یا نه، یعنی آن توانایی بسیار مهم برای تلافی، حتی بعد از هدف حمله واقع شدن. این کار را با شناسایی این موضوع انجام میدهیم که آیا کشور مورد سوال، موشکهای بالستیکی که از زیردریایی شلیک میشوند، موشکهای قابلحمل یا هواپیماهایی دارای توانایی شلیک هستهای که به صورت مداوم در حال پرواز و آماده باشند، دارد یا نه.)
بازنگری روی بحرانهای هستهای
برای پیادهسازی این فن، ما از بحرانهایی استفاده کردیم که مجموعه داده «رفتار بینالمللی بحران» یا آیسیبی، ثبت کرده بود. این مجموعه داده، اساس کارهای کمّی پژوهشی قبلی درباره برتری هستهای بوده است؛ برای مثال، وقتی شوروی در سال ۱۹۷۹ به افغانستان حمله کرد، تقریباً همان میزان تسلیحات هستهای داشت که ایالات متحده داشت. در دوران بحران موشکی کوبا درسال ۱۹۶۲، توپخانه هستهای شوروی، یکهشتم ایالات متحده بود. برای هر بحران هستهای، مجموعه داده آیسیبی تعیین میکند که کدام کشور «برنده» شد یا به اهدافی که پیش از ورود به بحران در پیش گرفته بود، رسید؛ مثلاً در بحران سوئز در سال ۱۹۵۶، ایالات متحده توانست تهدید مداخله شوروی در مصر را پس بزند، اما در بحرانِ ۱۹۹۰ کشمیر، نه هند و نه پاکستان پیروز آشکار نبودند، در بحرانی که بعد از سفر رابرت گیتس، معاون وقت مشاور امنیت ملی رئیسجمهور آمریکا به جنوب آسیا برای تشویق طرفین به خودداری، آرام شد. برای هر تعریف ممکنی از عدمتقارن هستهای، از دادههای آیسیبی استفاده کردیم تا آزمایش کنیم، آیا کشورهایی که برتری نامتقارن دارند، در بحرانها بهتر از کشورهایی که نامتقارن پایینتر هستند، عمل میکنند یا نه. دادههای بحرانهایی را که با هر تعریف آزمایشی متقارن بودند، کنار گذاشتیم.
نمودار، نتایج تحلیل ما را نشان میدهد. محور افقی عددی است که تعریف بالقوه عدم تقارن هستهای را نشان میدهد (مثلاً، عدد ۷، نشانه تعریفی است که در آن، عدمتقارن زمانی است که یک طرف، ۷ بار بیشتر از دیگری سلاح هستهای دارد. در هر آستانه، محور عمودی احتمال این را نشان میدهد که طرفی که برتری نامتقارن دارد ببرد، منهای احتمال اینکه طرفی که نامتقارن است و پایینتر است، پیروز شود. اگر این مقدار، مثبت باشد، برتری هستهای با پیروزی در بحران همبستگی دارد. اگر منفی باشد، برتری هستهای با شکست ارتباط دارد. چنین یافتیم که اگر برتری هستهای را چنانکه پژوهشگران پیشین تعریف کردند، تعریف کنیم، یعنی بگوییم داشتن سلاحهای هستهای بیشتر، برای شکلدادن به یک برتری معنادار کافی است، در ظاهر به نظر میآید برتری هستهای مهم است. تأثیر برتری هستهای در احتمال پیروزی در یک بحران، تحت این تعریف، مثبت و قابلتوجه است.
اما اگر تنها به بحرانهایی نگاه کنیم که میتوان منطقاً آنها را نامتقارن در نظر گرفت، مثلاً بحرانهایی که در آنها، یک کشور لااقل دو برابر دیگری سلاح هستهای دارد، دیگر، برتری هستهای امتیازآور نیست. چنین یافتیم که هر چه شکاف بیشتر میشود، برتری هستهای با شکست در بحرانها همبستگی پیدا میکند. در بحرانهایی که یک طرف لااقل هجده برابر دیگری سلاح هستهای داشته، یعنی نسبت فعلی بین توپخانههای هستهای ایالات متحده و چین، کشوری که قدرت کمتری دارد، ۸۲درصد مواقع در مقابل حریفش بازدارندگی داشته است. اگر یک کشور توپخانه هستهای ۵۰ برابر رقیبش داشته، آن کشور همیشه شکست خورده است.
پس آنچه این نمودار نشان میدهد این است که امتیازی که برخی پژوهشگران فکر میکردند، اگر برتری هستهای میآید، ممکن است واقعی نباشد. وقتی کشورها با حریفانی بسیار ضعیفتر مواجه میشوند، برتری هستهای کمک نمیکند یا اوضاع را بدتر میکند. ما میگوییم دلیلش این است که حریفان ضعیفتر میتوانند عزم بیشتری نشان دهند. در واقع، آنها اغلب مجبورند چنین کنند تا بقایشان را تضمین کنند. امتیاز نظریهپردازیشده برتری هستهای، تنها زمانی ظاهر میشود که دولتها با حریفانی مواجهاند، با ظرفیتهای مشابه، یعنی شرایطی که در آن به سختی میشود دانست آیا برتری واقعاً عامل اصلی تعیین نتایج بحران بوده یا نه. به هر حال، وقتی یک کشور 1/1 یا 2/1 برابر توپخانه دیگری را دارد، آیا واقعاً میتوانیم نتیجه بگیریم که این مسئله، برتری هستهای معناداری را شکل میدهد؟
درسهای تاریخ هستهای
این بحرانهای تاریخی میتوانند درسهایی برای درک و مدیریت نظم هستهای جهانی امروز داشته باشند، در شرایطی که کشورهایی مثل چین و کره شمالی در حال گسترش توپخانه هستهایشان هستند. درس اول این است که تفاوتهای اندک بین توپخانههای هستهای، برای اینکه نشانه برتری معنادار هستهای باشند کافی نیستند. وقتی مسئله دو همرده در میان باشد، این مسئله باید خیال را راحت کند. اتحاد در حال تقویتی بین روسیه و چین میتواند پیچیدگیهای زیادی برای راهبرد کلی ایالات متحده ایجاد کند، اما حتی اگر روسیه و چین کاملاً با هم و ترکیبی کار کنند، تعادل قدرت هستهایشان در نسبت با ایالات متحده، همچنان متقارن خواهد بود. توپخانهای ترکیبی برای روسیه و چین، تنها 2/1 برابر بزرگتر از توپخانه هستهای ایالات متحده خواهد بود، اما توپخانه ایالات متحده الان تقریباً هجده برابر ذخایر چین است. چین میتواند به تقویت توپخانه هستهایاش ادامه دهد اما زمان بسیاری خواهد برد تا به توازن با ایالات متحده برسد. با این حال، اگر توپخانه هستهای چین زمانی به آن اندازه گسترش یابد، چالشهایی که ایالات متحده در منطقه ایندوپاسیفیک با آنها مواجه است، بدتر میشوند. چینی که بتواند با ظرفیتهای ایالات متحده برابری کند، برای مثال خواهد توانست، آزادی عمل بیشتری پیدا کند تا در تایوان یا در دریاهای جنوب و شرق چین، تهاجمیتر رفتار کند. این دغدغه مشروعی خواهد بود، گرچه پژوهش ما حاکی از این است که آن را صرفاً نمیشود با اضافهکردن اسلحه به توپخانه ایالات متحده در تلاش برای حفظ برتری، رفع کرد؛ بلکه، بازدارندگی در مقابل تهاجم چین، نیازمند این خواهد بود که ایالات متحده تعهدش را به منطقه نشان دهد، با ارتقای قابلیت همکاری در اتحادهایش و سرمایهگذاری روی ظرفیتهای متعارف بازدارندگی.
درس دوم این است که برتری هستهای ممکن است عیب از کار دربیاید. این درس، شاید موهبتی مخلوط باشد. کشورها برای پیروزی در مقابل حریفانی که بسیار ضعیفتر هستند، به تقلا میافتند. این یافته به توضیح مشکلاتی کمک میکند که ایالات متحده در تلاش برای اثرگذاری بر رفتار کره شمالی با آنها مواجه شده است. این یافته باید برای کشورهایی مثل فرانسه و بریتانیا آرامشبخش باشد، کشورهایی که توپخانههایشان ممکن است بتواند در مقابل روسیه، بهرغم اینکه نیروهای هستهای بهمراتب قویتری دارد، بازدارندگی داشته باشد؛ اما، این ایده ممکن است برای ایالات متحده پریشانکننده باشد، ایالات متحدهای که اغلب طوری با حریفان ضعیفتر مواجه میشود، انگار برتری بازدارندگی آشکاری در مقابلشان دارد؛ اما در واقعیت، برتری هستهای ایالات متحده ممکن است در واقع، عیب از کار دربیاید و تقویت توپخانه هستهایاش، ممکن است در واقع اثر معکوس داشته باشد.
ایالات متحده به داشتن یک توپخانه هستهای که بتواند در مقابل تهدیدات دامنه گستردهای از حریفان وزنه تعادل برقرار کند، متعهد است و ظاهراً متعهد خواهد ماند؛ اما بعید است، گسترش این توپخانه برای رسیدن به برتری هستهای آشکار، در بحرانها در مقابل حریفان هستهای کوچکتر، مثل کره شمالی، مفید باشد و غیرضروری است؛ لااقل فعلاً و برای ایجاد وزنه تعادل در مقابل تهدیداتی از چین و روسیه.
نرجمه: روح انگیز رها