اندیشکدهها
غزه درگیر جنگ ابدی خواهد شد؟
غزه درگیر جنگ ابدی خواهد شد؟
فقدان یک برنامه شدنی برای حکمرانی در غزه بعد از ویرانگری ارتش اسرائیل در این قلمرو، توجه ناظران سردرگم را هم اینجا و هم در بقیه دنیا به خود جلب کرده است. در سایه مقیاس حمله ارتش اسرائیل و کشتاری که به راه انداخته است، این فقدان قابلتوجه است.
دولت بایدن درباره اینکه بعد از خونریزی در غزه چه خواهد شد یا چه باید بشود، حرف چندانی نزده است. آنتونی بلینکن، وزیر خارجه ایالات متحده چند شرط برای غزه پس از جنگ گذاشت: محاصرهای در کار نباشد، اشغال دوباره در کار نباشد، منطقه کوچکتر نشود و از آن برای پایگاه تروریسم استفاده نشود. این شرایط منطقی است، اما سوالاتی اساسی را درباره اینکه دقیقاً چه کسی بر غزه حکم خواهد راند و چگونه، بیپاسخ میگذارد. بلینکن جای دیگر گفته است غزه باید با کرانه باختری، تحت تشکیلات خودگردان فلسطین، متحد شود؛ تشکیلاتی که تحت اشغال ارتش اسرائیل، عملکردهای محدودی در بخشهایی از کرانه باختری دارد. این به چند دلیل نشدنی است؛ مهمترینش اینکه تشکیلات خودگردان، بسیار بین فلسطینیان نامحبوب است.
حتی این هم زیر سوال است که آیا تشکیلات خودگردان و رئیساش، محمود عباس، اصلاً بخواهند چنین مسئولیتی را بپذیرند. آشوب و ویرانی بعد از حمله اسرائیل به غزه، برای هر نهاد حکمرانی، چالشی عظیم خواهد بود. ورود به غزه پشت سر تانکهای اسرائیلی هم اعتبار تشکیلات را نزد بسیاری از فلسطینیان بیش از پیش تخریب خواهد کرد. بهعلاوه، دولتهای متولی اسرائیلی به رهبری بنیامین نتانیاهو، تلاش کردهاند مانع از این شوند که یک رهبر یا مجموعه بتواند با فلسطینیان در غزه و کرانه باختری، همزمان صحبت کند. تاکتیکهایی برای جدایی حماس و تشکیلات به کار برده است که همه در خدمت ممانعت از برپایی کشور و دولت فلسطینی بودهاند و حفظ ادعای اسرائیل برای ایجاد چنین دولتی، «طرف مذاکره» ندارد.
نبود برنامه، از سمت اسرائیل نپذیرفتنیتر هم هست، چون اسرائیل طرفی است که این ویرانی را ایجاد میکند، اما این نبود برنامه، قابلفهمتر است. مسئله این حمله تا حد زیادی ناشی از خشم مهارنشده و انتقام است. این ایده وجود دارد که «نابودکردن حماس» باید اولویت اول قبل از هر آتشبسی یا برنامه بعدی باشد. این ایده منبع هرگونه تهدید امنیتی در آینده اسرائیل را اشتباه میگیرد و نسخهای برای جنگ تمامنشدنی در غزه هم هست. اگر واقعاً میشد حماس «نابود» شود - که بهعنوان یک جنبش و یک آرمان ملی، این کار غیرممکن خواهد بود - چنین کاری، سوالات عظیمی درباره اداره روزمره نوار غزه بر جای خواهد گذاشت.
ادعای اسرائیل که فقط اهداف تروریستی را هدف میگیرد، با توجه به گستره و ابعاد ویرانی حاصل، حرفهایی مانند حرفهای اسحاق هرتزوگ که هدف حمله را مجازات جمعی فلسطینیان نشان میدهد و عدمشفافیت در فرایند هدفگیری اسرائیل، معتبر نیست. یک نتیجه محتمل این است که ملزومات اداره غزه بیشتر آسیب میبینند تا آنهایی که عامل احتمالی حملات مسلحانه بعدی به اسرائیل خواهند بود. امکانی جدی هست که قدرت شاخه نظامی حماس در مقابل قدرت سیاسی بیشتر شود.
در ایالات متحده، بحث از مأموریتهای حفاظت صلح بینالمللی هم شده است اما چنین ترتیباتی تنها کوتاهمدت و با خدمات محدود خواهند بود و با کشتهشدن حدود ۱۰۰ نفر از کارکنان نهاد سازمان ملل متحد در حملات اسرائیل، عدمتمایل به گسترش نقش سازمان ملل قابلدرک خواهد بود. کشورهای عربی هم به دلایل مشابه تشکیلات خودگردان، به پذیرش مسئولیت در غزه بیمیل خواهند بود. هر گونه حضور آمریکاییها یا غربیها هم صرفاً شکل دیگری از اشغال دیده خواهد شد.
در شرایط اشغال، نقض حقوق سیاسی و نقشآفرینی در اداره امور، بیرونراندن از سرزمین و جایگزینشدن با شهرکنشینان و محدودیت به یک زندان سر باز با محاصرهای خفهکننده، مقاومت خشونتآمیز، نتیجه قطعی خواهد بود. این وضعیتی است که سالهاست در فلسطین و غزه برقرار است و در غیاب برنامهای بهتر از آنچه تابهحال مطرح شده، ادامه خواهد داشت. آیندهای از جنگ مداوم که ایالات متحده به حفظش کمک میکند، مگر اینکه از اهرمهای اقتصادی و دیپلماتیکش استفاده کند تا هم واقعاً اسرائیل را به خودداری وادارد و هم نیاز به راهحل سیاسی بلندمدت را با جدیت دنبال کند.