| کد مطلب: ۵۹۵۴۷

شیء‌انگاری روابط

انسان، موجودی است که در بستر رابطه تعریف می‌‌شود و هویت خویش را در آیینه دیگری می‌یابد. اما چه می‌‌شود وقتی این آیینه، نه انعکاس‌دهنده هستیِ یگانه و منحصربه‌فرد، بلکه تبدیل به بازتابی کاربردی و مصنوعی از نیازهای ما می‌شود؟

شیء‌انگاری روابط

انسان، موجودی است که در بستر رابطه تعریف می‌‌شود و هویت خویش را در آیینه دیگری می‌یابد. اما چه می‌‌شود وقتی این آیینه، نه انعکاس‌دهنده هستیِ یگانه و منحصربه‌فرد، بلکه تبدیل به بازتابی کاربردی و مصنوعی از نیازهای ما می‌شود؟ مفهوم «شیء‌انگاری روابط» پرده از این وضعیت برمی‌دارد؛ وضعیتی که در آن پیوندهای انسانی از جایگاه خود به‌عنوان عرصه‌ای برای تجربه مشترک هستی، تنزل‌یافته و به صحنه‌ای برای مبادله کالاها و خدمات عاطفی، اجتماعی یا جسمانی بدل می‌شوند. این پدیده، تنها یک نابه‌هنجاری فردی نیست، بلکه زخمی است فرهنگی که ریشه در نگاه ما به خود، دیگری و معنای «بودن» دارد. 

امانوئل کانت اصل اخلاقی بزرگی را مطرح می‌کند؛ با انسانیت ـ چه در وجود خودت و چه در وجود دیگری ـ به‌مثابه یک غایت رفتار کن، نه هرگز صرفاً به‌عنوان یک وسیله. این جمله، سنگ بنای «اخلاق رابطه‌» است. شیء‌انگاری، نقض این اصل است. هنگامی که حضور دیگری در زندگی ما مشروط به کارکردهای خاصی همچون تامین آسایش عاطفی، پر کردن خلأ تنهایی، ارضای غرایز، افزایش منزلت اجتماعی یا پیشبرد اهداف مادی می‌شود. در چنین نگاهی، رابطه براساس «احترام» به هستی مستقل دیگری بنا نمی‌شود، بلکه بر پایه «مصرف» شکل می‌گیرد.

عشق، صمیمیت، همراهی و حتی جسم، به کالاهایی در بازار مبادلات رابطه‌ای تبدیل می‌شوند که باید بیشترین سود را با کمترین هزینه به ارمغان آورند. این منطق، منطق بازار است که به خصوصی‌ترین عرصه‌های هستی ما رسوخ کرده است. پیامد این نگاه، ناپدیدشدن «دیگری» به‌معنای واقعی کلمه و باقی‌ماندن «تصویری» از اوست. تصویری که ما از او براساس نیازهای خود طرح کرده‌ایم، طرحواره‌ای ساده‌شده و خدمتگزار که هرگونه پیچیدگی، تفاوت و استقلالی را که خارج از این نقشه باشد، نادیده می‌گیرد.

از منظر روان‌شناختی، شیءانگاری روابط، اغلب فریادی است از زخم‌های درونی درمان‌نشده. فردی که خود را در عمق وجود فاقد ارزش ذاتی می‌پندارد، ناخودآگاه به دنیای بیرون می‌شتابد تا این خلأ وجودی را پر کند. در این حالت، روابط به سیستم‌های پشتیبانی هیجانی تقلیل می‌یابند.

دیگری تبدیل به «تنظیم‌کننده هیجانی» می‌شود، ابزاری برای تثبیت خویشتنِ متزلزل، افزایش موقتی عزت نفس، فرار از مواجهه با اضطراب‌های بنیادی یا پر کردن شکاف درون با وجودی بیگانه. رابطه، دیگر میدانی برای کشف متقابل و رشد مشترک نیست؛ بلکه صحنه‌ای است برای اجرای نمایشی که در آن هریک از طرفین «نقش» بازی می‌کنند. نقش عاشق، نقش معشوق، نقش حامی، نقش ناجی و نقش مایه افتخار. اینجاست که بسیاری از روابط به‌ظاهر پرشور و وابسته، آشکار می‌شوند.

شور و وابستگی لزوماً برابر با عمق و احترام نیست؛ گاهی پرخاشگری عاطفی، نشانه ترسی عمیق ازدست‌دادن منبعی است که به ما آرامش می‌دهد، نه عشق به خودِ آن انسان. این ناتوانی در دیدن دیگری، مستقیماً با ناتوانی در «همدلی» پیوند خورده است. همدلی، ظرفیت ورود به جهان ذهنی دیگری است، بدون آنکه قصد تصرف یا تغییر آن را داشته باشیم. این پدیده در بستر اجتماعی خاصی رشد می‌کند. امعه‌ای که بر مصرف‌گرایی، موفقیت‌گرایی رقابتی و نمایش خود تاکید دارد، ناخواسته بستری برای شیء‌انگاری روابط فراهم می‌آورد.

وقتی دیگری براساس «دارایی‌»های عاطفی، اجتماعی یا زیبایی‌شناختی‌اش ارزیابی می‌شود، افراد به «نمایه»هایی تبدیل می‌شوند که مجموعه‌ای از مشخصات، دستاوردها، ظواهر و لذت‌ها را ارائه می‌دهند. عشق و دوستی نیز گاهی در قالب «پورتفولیویی» از تجارب لذت‌بخش دیده می‌‌شود که باید به مجموعه شخصی اضافه گردد.  پیامدهای این نگاه، ویرانگر است. برای فرد «شیء‌شده»، این تجربه به‌معنای نادیده گرفته‌شدن هستی واقعی‌اش است. این می‌تواند به احساس انزوا و ازخودبیگانگی منجر شود.

برای فرد «شیء‌انگار» نیز، اگرچه ممکن است در کوتاه‌مدت نیازهایی برآورده شو، اما در بلندمدت، این رویکرد به سرخوردگی عمیق می‌انجامد. زیرا هیچ رابطه‌ای که بر پایه مصرف بنا شده باشد، قادر به پاسخگویی به عطش اصیل انسان برای ارتباط، معنا و شناخته‌شدن نیست. در سطح جامعه، شیء‌انگاری روابط به فرسایش سرمایه اجتماعی و تضعیف همبستگی می‌انجامد. خروج از این دایره بسته، مستلزم تغییر نگاه از سوژه-ابژه به سوژه-سوژه است.

دیدن دیگری، نه به‌عنوان ابژه یا شیء برای استفاده، بلکه به‌عنوان سوژه‌ای مستقل که جهان تجربی و احساسات خود را دارد. ازسوی‌دیگر، این خروج مستلزم کار عمیق روی خویشتن است. تا زمانی‌که خود را تهی و فاقد ارزش می‌پنداریم، ناچاریم این ارزش را از بیرون و با تصاحب دیگری تامین کنیم.

خودآگاهی، پذیرش خویشتن و یافتن معنایی فراتر از مصرف و نمایش، پایه‌های درونی لازم برای برقراری روابط اصیل را فراهم می‌آورد. در جهانی که رو به سوی عینیت‌گرایی افراطی و مصرف دارد، شاید نجات‌بخش‌ترین عمل، اصرار بر ذهنیت، عمق و تقدس نگاه به دیگری است. نگاهی که در آن، نه سودمندی، که صرف «بودن» او، کافی و گران‌قدر باشد.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

مطالب ویژه
دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
پربازدیدترین
آخرین اخبار