داستان دو کوروش/آیا ایلان ماسک بعد از «آناباسیس» سراغ «کوروشنامه» گزنفون میرود؟
بهتازگی ایلان ماسک، مدیرعامل شرکت تسلا و وزیر «کارآمدی دولت» در کابینه دونالد ترامپ، در پستی در پلتفرم ایکس نوشت که مشغول خواندن کتابی است با عنوان «The persian expedition: The march of the ten thousand»؛ کتابی نوشته گزنفون، اشرافزادهای فلسفهدوست و شاگرد سقراط و مورخی یونانی که در سالهای ۴۳۰ تا ۳۴۰ پیش از میلاد میزیست

بهتازگی ایلان ماسک، مدیرعامل شرکت تسلا و وزیر «کارآمدی دولت» در کابینه دونالد ترامپ، در پستی در پلتفرم ایکس نوشت که مشغول خواندن کتابی است با عنوان «The persian expedition: The march of the ten thousand»؛ کتابی نوشته گزنفون، اشرافزادهای فلسفهدوست و شاگرد سقراط و مورخی یونانی که در سالهای 430 تا 340 پیش از میلاد میزیست و علاوه بر رسالات فلسفی سقراطی که از او بر جای مانده، بهطور عمده شهرتش را مدیون دو کتاب تاریخی است، با نامهای «آناباسیس» و «سایروپدیا»؛ اولی درباره نبرد کوروش کوچک با برادرش و دومی درباره کوروش کبیر. گزنفون را باید در کنار هرودوت و کتزیاس، یکی از سه مرجع عمده یونانی تاریخ عصر هخامنشی دانست؛
با این تفاوت که کتزیاس که پزشک دربار هخامنشی بود، هرچه نوشت، اغلب از دست رفت اما گزنفون این شانس را داشت که تمام تألیفاتش، به دست آیندگان برسد. از این کتاب نیز که برخی از یونانشناسان آن را بهترین تألیف گزنفون میدانند، دو ترجمه به زبان فارسی اینک در اختیار ماست: یکی به قلم حسینقلی میرزاسالور (عمادالسلطنه) و دیگری با بازگردان منوچهر امیری و منتشرشده در انتشارات نیل به سال 1339 خورشیدی.
بازگشت 10 هزار یونانی
«آناباسیس»، یعنی همین کتابی که ماسک مطالعه آن را شروع کرده، شرحی تاریخی است بر لشکرکشی ناموفقی که در عصر هخامنشیان (401 قبل از میلاد) کوروش کوچک که حاکم آسیای صغیر بود، با سپاهی از سربازان مزدور یونانی علیه برادر تاجدارش اردشیر دوم تدارک دید. گزنفون به قصد سیاحت و مطالعه همراه لشکر کوروش شده بود، اما وقتی سپاه یونانیان بعد از مرگ کوروش از هم فروپاشید و هر آن انتظار میرفت که دستور قتلعام همگانی آنان صادر شود، ناگهان در مقام فرمانده بیش از 10 هزار یونانی سرگردان ظاهر شد و رهبری سفر دشوار بازگشت آنان از بابل به یونان را در اختیار گرفت.
او هنگامی این موقعیت را به دست آورد که سران یونانی که برای مذاکره راهی لشکر پارس شده بودند، به قتل رسیدند و اینک سربازان یونانی گرسنه و آشفتهخاطر، شب را بدین امید به صبح میرساندند که شاید معجزهای جان آنها را نجات دهد. گزنفون در چنین وضعیتی سربازان را گرد هم آورد و بدانها هشدار داد که در صورت اسارت در دست ارتش اردشیر، همان سرنوشت مرگباری را تجربه خواهند کرد که کوروش کوچک و سران یونانی در آن خفتند. بنابراین او چنین سربازان بینوا را تهییج کرد: «پس بهتر است که به خود آییم، نظم سپاه را دوباره برقرار کنیم و سعی کنیم فاتحانه به سرزمین خود مراجعت نماییم».
سخنرانی گزنفون در جمع لشکریان ازهمگسیخته موثر افتاد. یونانیان شبانه سردارانی جدید برگزیدند و تحت هدایت گزنفون، صبح روز بعد عقبنشینی خویش را آغاز کردند؛ راهپیمایی طولانی و دشواری در دو فصل زمستان و بهار که با جنگهایی با سپاهیان اردشیر در شهرهای بین راه نیز همراه است. در کنار شرح این نبردها، گزنفون در این کتاب به سلوک شخصی و شیوههای جنگی ایرانیان و سربازان یونانیانی که گاه معشوقههایشان را نیز در این سفر همراه کرده بودند و نیز زندگی مردمان در ایالات شمالی امپراتوری هخامنشی، کردستان و ارمنستان اشاره میکند و گزارشی مهم از این بازگشت پیروزمندانه بهدست میدهد؛ بازگشتی همراه با قتل و غارت در شهرهای مسیر که این لشکر را با انضباطی قابل توجه و غنایمی درخور به ساحل دریای سیاه میرساند.
اینجا اما لشکر دچار هرجومرج میشود. عدهای در بازگشت تعجیل دارند و عدهای غنیمتهای بهدست آمده را ناکافی میدانند. عدهای نیز البته از تداوم این سفر پرهیجان استقبال میکنند. گزنفون البته اندیشه دیگری در سر دارد: اشغال نقطهای در کناره دریای سیاه و تاسیس مستعمرهای به سبک دولتشهرهای یونانی. او البته درنهایت به لشکریان آگسیلا شاه اسپارت که در همان زمان در غرب آسیای صغیر با ایرانیان در جنگ بود، پیوست؛ امری که در آتن، خیانت قلمداد شد و گرنفون را از حق تابعیت آتنی محروم کرد.
نشانهای از فروریختن هیمنه امپراتوری پارس
نبرد کوکسانا و بازگشت ظفرمندانه یونانیان البته پیامدهای مهمتری نیز داشت و آن، آشکارساختن ضعفی است که در سامانه سیاسی و نظامی هخامنشیان رخنه کرده بود. وقتی این لشکر توانست در چنین شرایطی از قلمرو امپراتوری خارج شود، این اندیشه در ذهن یونانیان پرورده شد که امپراتوری پارس شکستناپذیر است. پیش از آن یونانیان همواره به سرزمین پارس، چونان موجودیتی برتر مینگریستند و آرزویشان این بود که بتوانند به قدرتی چون آن بدل شوند.
با شرح این بازگشت در کتاب گزنفون اما این پندار پاره شد. اینگونه بود که بعدتر چنانکه پلوتارک نیز بدان اشاره کرده است، آژه زیلاس قصد حمله به ایران کرد. هجوم پادشاه اسپارت به شکست انجامید چون ایرانیان با تطمیع یونانیان را گسسته کردند. اسکندر مقدونی از این شکست و آن حربه ایرانیان البته درس آموخت و فقط آنگاه ارتش خود را به مرزهای شرقی گسیل داشت که خیال خویش را از داخل یونان آسوده کرده بود.
درس عقبنشینی
آناباسیس از نظر عرضه دادههای قابل اعتنای جغرافیایی، مردمشناسی و سیاسی اهمیت ویژهای دارد. او در کنار بیان نکاتی درباره ساختار امپراتوری هخامنشی با مردمان متکثر و اقوامی متنوع و آیینهای تجملاتی رایج در این تمدن، ایرانیان را در سیاست و مذاکره مردمانی هوشمند معرفی میکند که در جنگ بیش از آنکه به نبرد تن بهتن روی آورند، از مهارتشان در سوارکاری و اسبسواری بهره میبردند.
در عین حال او اختلافات درونی و جاهطلبیهای شاهزادگان را نشانهای از شکنندگی احتمالی این ساختار میداند. جز اینها اشارات گزنفون به راهکارهای جنگی، تحسین بسیاری از معاصران را نیز در پی داشته است. برای نمونه در دوران جنگ داخلی، تئودورداچ، مورخ آمریکایی نوشت: «پیش از اسکندر، مهمترین سربازی که میتوان از او درباره جنگ آموخت، گزنفون است. این گزنفون بود که به جهان یاد داد چگونه باید عقبنشینی کرد و چگونه باید پسقراول را رهبری کرد.»
تاثیر کوروشنامه گزنفون بر آبای بنیانگذار
این فقط «آناباسیس» گزنفون نبود که تحسین آمریکاییها را برانگیخت. دیگر اثر او «کوروشنامه» هم چنین سرنوشتی پیدا کرد. برای نمونه در کتابخانه شخصی توماس جفرسون، نویسنده پیشنویس اعلامیه استقلال و از بنیانگذاران آمریکا، حداقل چهار چاپ مختلف از این کتاب وجود داشت و او در نامهای به نوهاش، وقتی به او توصیه کرد که بهطور منظم به تاریخ و ادبیات یونانی و لاتین بپردازد، این نکته را افزود: «در یونانی نخست با «کوروشنامه» آغاز کن.» جدا از این، الهامبخشی کوروش کبیر بر شخصیت بنجامین فرانکلین و جان آدامز نیز موردتوجه محققان قرار گرفته است. بخشی از این آشنایی البته از معبر احیای کتابهای کلاسیک یونان و روم باستان در عصر رنسانس است.
در این دوران متفکری چون ماکیاولی و بعدتر ژان ژاک روسو بودند که به اهمیت اثر گزنفون پی بردند و بدینترتیب این کتاب که در آن از شیوه حکمرانی عادلانه کوروش کبیر بر اقوام متکثری که زیر چتر امپراتوری پارس زندگی میکردند، ستایش شده است، به متنی آشنا نزد متفکران آمریکایی بدل شد. از این منظر شاید بتوان به این گمانهزنی پرداخت که بخشی از اعتقاد راسخ و تاکید مداوم جفرسون بر منشور آزادی مذهبی و تلاش او برای تحقق رواداری دینی در آمریکا در حق اقلیتهای مذهبی متاثر از شیوه حکمرانی هخامنشیان باشد؛ امری که یکی از شواهد جدی در تایید آن، یادداشتی است که جفرسون بر حاشیه کتاب «رساله درباره آداب و روح ملل» نوشته فرانسوا ولتر، نوشته و در آن مدارا و رواداری دینی داریوش کبیر را ستوده است.
کاش ماسک کوروشنامه را نیز بخواند
اینک اما باید منتظر ماند و دید بعد از خواندن «آناباسیس»، ایلان ماسک سراغ خواندن «سایروپدیا» نیز خواهد رفت یا نه؟ آنچه او بههمراه ترامپ درحال انجام آن است، از نظر بسیاری از منتقدانش، حاکی از دورشدن آمریکا از آرمانهای حقوق بشری و آزاداندیشانه آبای بنیانگذار و حتی فنون توازن قوای پیشنهادی آنهاست که میکوشید از مطلقهشدن قدرت نزد رهبر جلوگیری کند.
در کنار این مطالعه «کوروشنامه» اهمیت روحیات شخصی رهبران در ساماندهی جوامع را نیز مد نظر قرار میدهد و با این تفاسیر شاید خواندن دیگر اثر گزنفون، این حسن را داشته باشد که کسی چون ماسک دریابد رهبری چگونه باید بر احترام و اقتدار، هر دو مبتنی شود، بنابراین دموکراسی ورای صندوقهای رأی، آنگاه به تحولی معنادار راه میبرد که به مدارا و رواداری بیانجامد.