| کد مطلب: ۳۲۲۶۱

مردِ تبدیل زغال به الماس/شب بهروز غریب‌پور هم‌زمان با ۲۵‌سالگی خانه هنرمندان برگزار شد نهادی که او بنیانگذارش بود

هشتصدونهمین شب از سلسله‌شب‌های بخارا، شب بهروز غریب‌پور نام داشت؛ شبی که فریدون صدیقی در آن غریب‌پور را مردِ تبدیلِ زغال به الماس خواند و حسین پاکدل، پیامبر زیبایی نامیدش.

مردِ تبدیل زغال به الماس/شب بهروز غریب‌پور هم‌زمان با ۲۵‌سالگی خانه هنرمندان برگزار شد نهادی که او بنیانگذارش بود

هشتصدونهمین شب از سلسله‌شب‌های بخارا، شب بهروز غریب‌پور نام داشت؛ شبی که فریدون صدیقی در آن غریب‌پور را مردِ تبدیلِ زغال به الماس خواند و حسین پاکدل، پیامبر زیبایی نامیدش.

شبی مصادف با ۲۵ سالگی یکی از فرزندان غریب‌پور؛ خانه هنرمندان ایران، حاصل مرمت و بهسازی ساختمان پادگان ارتش در سال ۱۳۷۸.

شبی که به‌همت علی دهباشی و مجله بخارا برگزار شد. سخنرانان این شب؛ فریدون صدیقی، حسین پاکدل، سیف‌الله صمدیان و مریم سعادت بودند.

غریب‌پور نیز خود روی سن رفت و صحبت کرد. در پایان کیک جشن ۲۵سالگی خانه هنرمندان ایران، با حضور او و همسرش ﺳﻮﻟﻤﺎز فاتحی‌‌ﺧﺎﻣﻨﻪ، سخنرانان مراسم، همچنین نادره رضایی معاون امور هنری وزیر فرهنگ‌وارشاد اسلامی، احمد مسجدجامعی وزیر پیشین فرهنگ و عضو سابق شورای شهر تهران، محمدمهدی عسگرپور مدیرعامل خانه هنرمندان، یونس شکرخواه، فریدون عموزاده‌خلیلی، سعید اسدی و... بریده شد. 

 

او بهار است 

فریدون صدیقی/ استاد پیشکسوت روزنامه‌نگاری 

فریدون صدیقی

باورکردن دلیل می‌خواهد، اما او نه باور که خود دلیل است. کسی که اجاق زمستان را روشن می‌کند بی‌تردید می‌داند که دود گرم بهتر از باد سرد است. بهروز غریب‌پور چنین است. برای برپایی آتش ابتدا اجاق را می‌سازد، هیزم را می‌جوید و آن‌گاه آتش برمی‌افروزد. او می‌داند، خوب می‌داند دود چشم را می‌سوزاند و راه را می‌پوشاند اما آتش را باید برافروخت چون گرمابخش زندگی هنری جامعه است. پس در پرش از موانع بی‌شمار می‌بایست صبوری پیشه کرد، سوز سرما را تنپوش ایستادگی کرد تا کورسویی را شعله‌ور کرد و او چنین کرد. بهروز غریب‌پور دوست هزارساله من است.

در احوالات مختلف، در همیشه‌های درد و رنج و در فصل‌های بهار فرخنده که فرزندان‌مان آرام‌آرام قد کشیدند و ما آرام‌آرام خمیده‌تر از خودمان شدیم. یار و غم‌خوار هم بودیم. او در روزگاری که عده‌ای کلمات‌ را فقط می‌شمردند، به وزن آن اهمیتی نمی‌دادند، در چشم شما می‌نگریستند و یاوه می‌گفتند و از بدبختی بسان خوشبختی تجلیل می‌کردند، هیچ‌گاه لباس عافیت‌طلبی به تن نکرد. زمانی که عرصه زیستن در متن را بر او تنگ می‌کردند، او از حاشیه‌ها متن تازه‌ای خلق می‌کرد و می‌کند. همین است که تکاپو و خلاقیت کم‌مثال او را برخی تاب نیاوردند و نمی‌آورند و درد همین است.

راست این است، قضاوت کردن رفیقم عمیقاً آسان است چون با قلبش با دیگران زندگی می‌کند و هیچ‌گاه فرصت‌طلبانه زندگی نکرد و نگذاشت قلبش بر ثروت تکیه کند. ثروت خود اوست... بهروز غریب‌پور مرد تبدیل زغال به الماس است. کار او مکاشفه زیبایی‌های پوشیده و رام‌کردن دشواری‌های آشکار و سرکش است.... او در بیداری خواب می‌بیند چون گفته‌اند خلق هنر به‌منزله خواب در بیداری است.... بهروز غریب‌پور هزینه چنین شدن را بسیار متحمل شده و همچنان بردبارانه و دردمندانه متحمل می‌شود. او خوب می‌داند زمستان هم از بهار می‌ترسد و او بهار است. 

 

او پیامبر زیبایی است 

حسین پاکدل/ نویسنده، کارگردان و بازیگر 

حسین پاکدل 2

به‌نظر من، بهروز غریب‌پور را نباید تعریف کرد چون هست. مثل دیگر کسانی که خودشان معرف خودشان هستند. مثل سایه یا سهراب. در تفسیر این افراد می‌توان گفت: «مادح خورشید مداح خودست». رسالت آدم‌هایی مثل بهروز غریب‌پور، تکثیر زیبایی است. عنوانی زیبا که در برابر نفرین‌گویان ابداً کار آسانی نیست. بهروز غریب‌پور پیامبر زیبایی است و حتی اگر هیچ رسالت دیگری هم نداشته باشد، همین یک رسالت کافی است. حسین پناهی می‌گوید، رسالت من این خواهد بود که دو استکان چای داغ را از میان 200 جنگ خونین به‌در برم و آن‌سو چشم در چشم با خدای خویش بنوشم.

این کاری است که بهروز غریب‌پور می‌کند. بهروز غریب‌پور بابت تهمت‌هایی که به او زدند، پیر شد. چون اساساً سنگ‌خور زیبایی و تکثیرکنندگان آن ملس است. درحالی‌که دروغ‌گویان و تکثیر‌کنندگان زشتی، انتهای وقاحند و طلبکار. اینکه می‌گویم بهروز غریب‌پور یکی از پیامبران تکثیر زیبایی است، فقط به‌خاطر فرهنگسرای بهمن یا خانه هنرمندان نیست. نگرش و تفکر اوست که زیبایی را تکثیر می‌کند و مقابل زشتی می‌ایستد.

بهروز غریب‌پور و معدود امثال او، رفتار، لباس پوشیدن، غذا خوردن، مجموعه خلق‌وخو و مناسبات‌شان با دیگران تکثیرکننده زیبایی ا‌ست. ژان بپتیست آندره‌آ در رمان «مراقبش باش»، جمله‌ای تکان‌دهنده دارد. او می‌گوید کافی ا‌ست زیبایی پنج‌دقیقه خوابش ببرد، زشتی به‌شکل بی‌رحمانه‌ای او را سلاخی خواهد کرد و بهروز غریب‌پور این را می‌داند. پس ما در حال تجلیل از هنرمندی مبلغ زیبایی هستیم. تا زمانی که آدمی مثل بهروز غریب‌پور هست، تئاتر کار کردن افتخارآمیز است. 

 

تلفیق مدیریت‌کردن و هنرمندبودن

سیف‌الله صمدیان/ عکاس، فیلمساز و فیلمبردار  

سیف الله صمدیان

فریدون صدیقی، بهروز غریب‌پور را مرد تبدیل زغال به الماس خواند و حسین پاکدل او را پیامبر زیبایی خواند، حال منِ ارادتمندِ بهروزخان چه بگویم که شنیدنی باشد. یکی از فرزندان بهروز غریب‌پور، رویدادی که من برای برگزاری آن تنها در حد یک خدمت‌گذار بودم، جشن تصویر سال است. او پدر این جشن، موجب استحکام پیدا کردن و توانایی ادامه‌دادن را در خود دیدن، بود. امروز که ۲۵ سالگی خانه هنرمندان را جشن می‌گیریم بد نیست یادآوری کنیم که این خانه در طول ۲۰ سال از عمر ۲۵ ساله‌اش، میزبان ما و جشن تصویر سال بود. منظور از ما بی‌شمار هنرمند رشته‌های تصویری از عکاسی تا گرافیک، کاریکاتور و سینماست.

من از مردی صحبت می‌کنم که نشان داد مدیریت کردن و هنرمند بودن به‌عنوان اتفاقی نادر، چگونه می‌تواند هم‌زمان رخ دهد. این‌که ظرافت‌های هنری، قاطعیت و برنامه‌ریزی چگونه هم‌زمان بروز پیدا کنند. بهروز غریب‌پور از آدم‌های خاص کشوری است که می‌توان کشور پدیده‌ها نامیدش. کشور پدیده‌ها؛ چون تنها می‌توان منتظر درخشش‌های انفرادی بود و هیچ‌وقت به کار جمعی عادت نداشته است. من همیشه از بهروز غریب‌پور به‌عنوان حامی و پدر معنوی جشن تصویر سال نام می‌برم. بخش بزرگی از آن‌چه هنرمندان جوان پیش‌رو دارند، به‌عنوان نسلی که قرار است تصاویر حال و آینده را بسازند، از زیبایی وجود، هیبت و مهر بهروز غریب‌پور است.

 

استادی همکار، همراه و همدل

مریم سعادت/ بازیگر و کارگردان

مریم سعادت

من می‌خواهم قصه حضور بهروز غریب‌پور در جوانی‌ام و دوران سردرگمی‌ام نسبت به آینده را برای‌تان تعریف کنم. من دیپلم هنرهای تجسمی هستم و در دانشگاه فقط می‌توانستم در رشته‌های مرتبط با دیپلمم ادامه‌تحصیل دهم. رشته‌ای که من می‌توانستم کنکورش را بدهم، رشته طراحی صحنه در دانشکده هنرهای دراماتیک بود. روز کنکور را من اما با روز دریافت کارت برای شرکت در کنکور اشتباه گرفته بودم. هنگامی که رسیدم درها بسته بود و دیگران در حال کنکور دادن. من اما به خانه برنگشتم و شروع به در زدن کردم. آنقدر در زدم که یک‌بار در را باز کردند و گفتند، کنکور شروع شده است و من نمی‌توانم وارد شوم ولی من همچنان در می‌زدم. من آنقدر در زدم که رئیس دانشکده هنرهای دراماتیک خواست ببیندم.

من برایش گفتم که چه اتفاقی افتاده است و او گفت، تنها لطفی که می‌تواند در حقم کند این است که اجازه دهد فردای آن روز در کنکور نمایش عروسکی شرکت کنم. من در کنکور نمایش عروسکی شرکت کردم و از میان گمان کنم حدود ۴۰۰ نفر، چهار نفر قبول شدند و یکی از آن چهار نفر، من بودم. وارد دانشگاه که شدیم سال اول نه، سال دوم از میان آن چهار نفر، من ماندم و شدم تنها دانشجوی رشته نمایش عروسکی آن سال دانشکده هنرهای دراماتیک.

از میان تمام واحدهایم شاید فقط سه، چهار واحدم با بهروز غریب‌پور ـ که آن‌زمان مدیریت مرکز تولید تئاتر و تئاتر عروسکی کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان را برعهده داشت ـ نبود. درنتیجه این من بودم که به کانون می‌رفتم به‌جای آن‌که غریب‌پور به دانشکده بیاید. او در کانون به من اجازه داد وارد کارگاه شوم و ببینم اساتیدی چون کامبیز صمیمی‌مفخم، بیژن نعمتی‌شریف و دیگران چه می‌کنند.

من آهسته‌آهسته پشت دست آن‌ها شروع به کار کردم. کنارشان عروسک ساختم، لباس دوختم، رنگ کردم، صحنه ساختم و کار یاد گرفتم. من واقعاً استادی را چون او نمی‌شناسم که این‌میزان با دانشجویش همکار، همراه و همدل باشد. این‌ها امتیازات بزرگی است که فقط در بهروز غریب‌پور یافت می‌شود و من بابت‌شان از او سپاسگزارم.

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
وب گردی
آخرین اخبار