| کد مطلب: ۲۵۰۹۲
روشنفکر سلبریتی نمی‌شود

نمی‌توان همزمان هم سودای سلبریتی‌شدن داشت و هم دغدغۀ حقیقت

روشنفکر سلبریتی نمی‌شود

امروزه طیف زیادی از آنان ‌که داعیه کار فکری/هنری دارند، مابین محبوب‌بودن در شبکه‌های اجتماعی و کار ذاتی خودشان وامانده‌اند. از یک‌سو به مثابه سوژه‌ای که در این ساختار حیات دارند تحت سیطرۀ کشش‌های روانی جذابیت‌های مورد توجه قرار گرفتن در شبکه‌های اجتماعی‌ هستند و از سوی دیگر هویتی که می‌خواهند آن را ذیل «روشنفکر» بازتعریفش کنند.

قسمتی از یک برنامۀ تلویزیونی قدیمی، با حضور فریدون فرخزاد، شومن معروف و یک خوانندۀ زن یک زمان خیلی وایرال شده بود. در آن برنامه فرخزاد از خوانندۀ زن که می‌گوید «عاشق مردم جهان است»، می‌پرسد که می‌داند در دنیا چه خبر است؟ می‌داند در ویتنام الان چه اتفاقی در حال رخ‌دادن است؟ خوانندۀ زن می‌گوید نه نمی‌داند و در ادامه هم می‌گوید که با سیاست کاری ندارد. از قضا نام آهنگی هم که می‌خواهد اجرا کند «ناجی» است. فرخزاد به او می‌گوید: «چطور وقتی نمی‌دانی در دنیا چه خبر است، می‌خواهی آهنگ ناجی را اجرا کنی؟»

اگر چند دهه پیش، اینکه خوانندۀ جوانی از اوضاع ویتنام خبر نداشت، مایۀ تخفیف وجهۀ او در انظار عموم می‌شد و انتظار این بود که حتی خواننده هم نسبت به مسائل جهان لااقل باخبر باشد، امروز فضا به سمتی رفته که حتی طیف عظیمی از آنان ‌که کار فکری می‌کنند، تنها آنچه را می‌گویند که در فهم عرفی مورد پسند باشد. آنان حتی از اوضاع جهان هم خبر داشته باشند، آن بخشی را می‌گویند که پسند مخاطبان‌شان باشد.

امروزه طیف زیادی از آنان ‌که داعیه کار فکری/هنری دارند، مابین محبوب‌بودن در شبکه‌های اجتماعی و کار ذاتی خودشان وامانده‌اند. از یک‌سو به مثابه سوژه‌ای که در این ساختار حیات دارند تحت سیطرۀ کشش‌های روانی جذابیت‌های مورد توجه قرار گرفتن در شبکه‌های اجتماعی‌ هستند و از سوی دیگر هویتی که می‌خواهند آن را ذیل «روشنفکر» بازتعریفش کنند.

اگر پیش‌تر، تا همین 20 سال پیش روشنفکر یا هر کس دیگری که می‌خواست کار فکری کند، باید درگیر هزارتوی چاپ کتابش می‌شد یا برای ابراز سخنش به رسانه‌ها وابسته بود، امروز راحت می‌تواند بدون هیچ واسطه‌ای با مخاطبان بالفعل و بالقوه سخن بگوید. اگر مورد اقبال قرار بگیرد، میزان دیده‌شدن فقط یک سخنش ممکن است از تیراژ کل کتاب‌های سال خودش و دیگران بیشتر شود.

در مورد خاص کشور ما که دیگر نیازی به سروکله‌زدن با ناشر و دستگاه سانسور هم ندارد. در لحظه هر چیزی را که گمان کند باید بگوید، می‌گوید و آن را به اشتراک می‌گذارد. این حُسن غیرقابل انکاری است.  شوربختانه این حُسن بزرگ، عیب بسیار بزرگی هم دارد؛ عیبی که ممکن است نخبۀ فکری را اساساً وارد ورطۀ دیگری کند؛ ورطه‌ای که دیگر کار و دلمشغولی‌اش نه کار فکری و روشنگری، که افزایش مخاطبانش و سخت‌تر و بدتر از آن حفظ و نگهداری آنان باشد. برای چنین کاری روشنفکر دیگر سقراط‌وار نمی‌تواند دائماً شلاق به جهل فهم عرفی بزند و حقیقت مسئله‌اش باشد.

ما آدمیان چنان هستیم که می‌خواهیم هر چیزی را برای خود ساده کرده و گمان کنیم که فرمول هر چیزی را در دست داریم. طبیعی هم است. عموم مردم نه توان این را دارند که دائماً به کُنه و ذات هر چیزی فکر کنند و پیچیدگی‌هایش را واکاوی و نه زندگی روزمره و امورشان می‌گذارد که چنین درگیر این مسائل شوند. ما آدمیان ناچاریم برای تحمل‌پذیر کردن زمختی‌های زندگی و پیچیدگی‌های هستی‌مان تا می‌توانیم همه‌چیز را ساده کنیم.

برای پرت‌نشدن در وادی ندانستن‌ها و سیاهی‌ها به جهان‌بینی‌ ساده‌شده‌ای چنگ می‌زنیم، یک بسته ایدئولوژی را از جایی می‌گیریم و بعد از آن همه حیات و حتی ممات‌مان را با آن تفسیر می‌کنیم؛ دقیقاً خلاف کار روشنفکری. کار روشنگری نشان‌دادن سخت و پیچیده‌بودن تمام بدیهیات است.

مگر کار سقراط جز این بود که میان خواص و عوام می‌رفت و تمام تلقی آنان نسبت به همه بدیهیات، عدالت، قانون، عشق، مرگ، روح و... را به چالش می‌کشید؟ پرواضح است که خرمگسی چون سقراط که دائم بزم سادۀ زندگی را بر هم می‌زند، نمی‌تواند مورد توجه و علاقۀ همۀ مردم باشد، جز آنان‌ که می‌خواهند از فهم عرفی فراتر روند و بدانند که از کجا آمده‌اند؟ اینجا کجاست و حقیقتاً به کجا خواهند رفت؟ جز آنان ‌که می‌خواهند در هر لحظه نسبت‌شان را با حقیقت روشن کنند.

بسیاری از کسانی که سودای روشنفکری دارند، مزایای سلبریتی‌شدن را می‌بینند و وسوسۀ مواهب سلبریتی‌شدن برایشان قدرتمندتر از میل به حقیقت می‌شود. برای همین است که مثلاً در ایران با سلبریتی ـ روشنفکرانی برخورد می‌کنیم که به‌ظاهر کار روشنفکری (در معنای گستردۀ آن) می‌کنند، اما دربارۀ نسل‌کشی غزه صحبتی ندارند، چون طیف گسترده‌ای از مخاطبان‌شان پذیرای این دست سخنان نیستند.

همین‌ها یک مثنوی لاطائلات می‌گویند تا ثابت کنند فلان خوانندۀ عامه‌پسند خیلی خفن و خوب است. این گندم‌نمایان جوفروش به‌منظور کار روشنگری برای جامعه‌ای آگاه، هزاران بار بدتر از آن فوتبالیست و خواننده‌ای هستند که جهل را با زبان الکن خودشان می‌گسترانند و شوربختانه هر روز بر تعداد این گندم‌نمایان جوفروش افزوده می‌شود. اینان نه‌تنها کمکی به اندیشمندتر شدن جامعه نمی‌کنند، که در نهایت خود به ورطۀ فهم عرفی سقوط می‌کنند؛ حتی پایین‌تر.

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
سرمقاله
آخرین اخبار