یک نمایش گروتسک
آمریکا سالهاست نقش اصلی این نمایش گروتسک را ایفا میکند در جهانی که پس از جنگ جهانی دوم قرار بود جهان بهتر، امنتر و دادگرانهتری باشد و واضح است که چنین نشده و نخواهد شد. اما بهقول آن ترانه مشهور گروه «کویین»: نمایش باید ادامه داشته باشد.
هر چه را که در دنیا باور کنم، باور دو چیز اصلاً توی کتم نمیرود؛ یکی وقتی سرمربیان و بازیکنان سرخابی قبل از دربی قیافه خونسردی به خود میگیرند و میگویند این بازی هم مثل سایر بازیها سه امتیاز دارد؛ یکی هم وقتی دولتمردان ما میگویند برای ما مهم نیست در انتخابات آمریکا چه کسی برنده میشود.
در مورد اول دیدهایم که آن بازی ظاهراً معمولی چطور گاه بدل شده به جنگهای خونین گلادیاتوری، چگونه مربیان و ستارگان تیم را از اوج به حضیض کشانده یا از حضیض به اوج برده، چطور خشم یا هیجان هواداران را برانگیخته و دامنه این احساسات را به متن جامعه کشیده و چگونه برد و باخت در این بازی، چون نقطه عطفی سرنوشت تیم را در لیگ آن دوره عوض کرده است. فکر میکنم ماجرای انتخابات آمریکا هم همین باشد.
نهفقط برای ما. برای کل دنیا و البته اگر منصف باشیم برای ما بیشتر؛ چون پیشفرض رسمی نظام حاکم دشمن شمردن آمریکاست. پس نمیشود بگوییم برایمان اهمیتی ندارد که رهبری دشمن در دست چه کسی خواهد بود. بسیاری از این سیاستمداران عزیز هم که ابتدا وانمود میکنند این هم یک بازی معمولی سهامتیازی دیگر است، بعدها در تنگناها و بنبستها، آمریکا و رئیسجمهور و سیاستمدارانش را مقصر معرفی میکنند. پس حتماً نتیجه انتخابات آمریکا مهم است.
چون با یک حریف قلدر طرف هستیم و باید کنش و واکنشمان براساس استراتژی او تنظیم شود. قلدر خردمند با قلدر بیخرد فرق دارد، قلدر عملگرا با قلدر مجنون و رویاباف فرق دارد، قلدر خشن با قلدر بزنبهادر فرق دارد و چه بسیار قیاسها از این دست که برای ما و کل دنیا چنین انتخاباتی را مهم جلوه میدهد. پس نه آن ژست خونسرد دربیبازها باورپذیر است، نه بیاعتنایی ظاهری دولتمردان.
اتفاقاً در هر دو مورد اگر راستش را بگویند، بگویند خیلی هم برایمان مهم است و داریم حریف را آنالیز میکنیم و بهطور دقیق در حال پیگیری اخبار و رخدادها هستیم، دل آدم قرصتر میشود به صداقت، مسئولیتپذیری و درکشان از موقعیت. وگرنه شعار که باد هواست. بله، آنطرف میدان هم داریم کسانی را که فکر میکنند طومار سرنوشت کائنات با انتخابات آمریکا نوشته میشود و سیاهبختی و سفیدبختی ما را نامی که بهعنوان برنده از صندوق بیرون میآید تعیین خواهد کرد.
تجربه تاریخی نشان داده که اینطورها هم نیست. یعنی به این شوری هم دیگر نیست ماجرا. ابرقدرتها چنان منافع وسیع و پیچیده و سیاستهای تودرتویی دارند که هیچ نمیتوان پیشبینیشان کرد. جایی که انتظار نداری زیر میز بازی میزنند و جایی که منتظر هلاکی محتومی میبینی که سوتزنان از کنارت رد میشوند بیآنکه گزندی برسانند.
اما فارغ از اینها هر بار یک نکته این انتخابات برایم خیلی جذاب است؛ اینکه این استادان سرگرمیسازی، اینجا هم یک نمایش پرشور و هیجان و عامهفهم را روانه بازار رسانهها میکنند. بخشی از اعتنای عمومی به جریان انتخابات آمریکا، خبرها، گزارشها و پوشش رسانهای آن به این خاطر است که معمولاً با یک شوی خیلی جذاب طرف هستیم. نمایشی پر از تعلیق، پر از شخصیتهای مثبت و منفی و رودرروییهای دوئلوار قهرمانها و ضدقهرمانها. کمپینها و مناظرههایشان را دیدهاید؟
انگار خود نامزدها و هوادارانشان دستبهدست هم دادهاند که نمایشی باشکوه، پرهیجان و پرفرازونشیب را رقم بزنند. انگار رفتار و گفتارشان براساس سناریوهای حسابشده و کارگردانی و تدوین دقیق برنامهریزی و ارائه میشود. آدم یاد سناریوهای کشتیکج میافتد. اما کیست که نداند در پس این لبخندها و غریوها و اطوارها و شعارها، چه اندیشههای سیاه و پلیدی نهفته است؛ هرکه بر این مسند بنشیند بهاقتضای موقعیت این ابرقدرت در جهان، هرچه هم انعطافپذیر و معقول به نظر برسد، خونهای بسیار خواهد ریخت، رنج و گرسنگی را تداوم خواهد بخشید، با ضعیفان ستمگرانه برخورد خواهد کرد، به تبعیضهای مختلف حاکم بر جهان ادامه خواهد داد و اگر پایش بیفتد ممکن است فرمان به نابودی یک دولت یا ملت یا نژاد بدهد.
این یک نمایش است، اما نمایشی گروتسک. آمیزهای از چیزهای خیلی مبتذل و خیلی جدی. آمیزهای از طنز و وحشت، شوخی و مرگ، سرگرمی و دلهره. آمریکا سالهاست نقش اصلی این نمایش گروتسک را ایفا میکند در جهانی که پس از جنگ جهانی دوم قرار بود جهان بهتر، امنتر و دادگرانهتری باشد و واضح است که چنین نشده و نخواهد شد. اما بهقول آن ترانه مشهور گروه «کویین»: نمایش باید ادامه داشته باشد...