| کد مطلب: ۱۹۲۰۸

روزنامه‌نگاری و دشواری نوشتن

در دشواری روزنامه‌نگاری همین بس که در ذیل مشاغل سخت تعریف شده است. به قول محمود شمس‌الواعظین، روزنامه‌نگاری در ایران چیزی شبیه به قدم زدن روی میدان مین می‌ماند.

احکامی که برای روزنامه‌نگاران در بند می‌آید، خود حکایت مشقت‌های این شغل است. گرچه معتقدم روزنامه‌نگاری بیش از آنکه  مشغله باشد، دغدغه است؛ دغدغه‌ای که گاهی دق می‌دهد و داغ می‌کند. از سختی‌های روزنامه‌نگاری سخن بسیار می‌توان گفت اما من در اینجا می‌خواهم به یکی از آنها اشاره کنم و آن از سویهِ نویسای روزنامه‌نگاری می‌آید، از ماهیت نویسندگی آن.

نوشتن همواره با شکلی از درون‌گرایی، سکوت و عزلت‌گزینی گره می‌خورد تا مجالی برای تخیل خلاقه فراهم شود و تفکر در واژه‌هایی که نگاشته می‌شود بنشیند. روزنامه‌نگاری اما جهانی پرهیاهو و ملتهب است. با شتاب، سرعت و حرکتی پیوسته پیوند دارد. موج‌های سهمگین رخدادها نمی‌گذارد تا در ساحل امن سکوت و اندیشه بنشینی و صبوری کنی تا کلمات عاقل شوند. قلمت باید همیشه قبراق نوشتن باشد. آماده تحلیل، تفسیر و نقد. وای به روزی که حالت خوش نباشد و ذهنت مغشوش و پریشان که آنگاه روزنامه‌نگاری چیزی نیست جز عذاب الیم نوشتن! هرچه غم و رنج و درد داری را باید در بغرنجی این تجربه، تاب آوری تا پرچم نگارش بر زمین ملال و رخوت نیفتد.

روزنامه‌نگاری در زمین ذهن ایستادن است؛ ذهنی که اگر آرام نباشد، باید رامش کنی تا قلمت زیر آلام نفست از نَفَس نیفتد. روزنامه‌نگاری دشواری وظیفه است. با این حال جهان روزنامه‌نگاری و نوشتن مرا به یاد رضا مثقالی (پرویز پرستویی) در فیلم «مارمولک» می‌اندازد که هروقت احساس خطر و ناامنی می‌کرد سریع به لباس روحانیتش پناه می‌برد و در پس آن احساس امنیت می‌کرد.

گویی آن لباس برای او یک خلوت و فردیت امن فراهم می‌کرد که وقتی آن را می‌پوشید، هم از تهدید خطرهای بیرونی مصمون می‌ماند، هم این حس امنیت به او حس طمأنینه و اطمینان می‌داد. همه ما چیزی شبیه به این لباس را در زندگی خود داریم که وقتی دچار اضطراب و اضطرار می‌شویم به آن چنگ می‌زنیم تا در پناه امن آن آرام بگیریم و نقطه اتکایی برای خود در هیاهوی این جهان آشفته و پرآشوب بسازیم. این چیز برای روزنامه‌نگار «نوشتن» است.

نوشتن برای روزنامه‌نگار حکم همان لباس رضا مارمولک را دارد تا دلهره‌های هستی را تاب آورد و بار سنگینش را از شانه‌های بودنش سبک کند. گویی نوشتن راهی‌است تا معنایی برای ملال بی‌معنایی بیابند و آن را به نقطه اتکایی برای زیستن تبدیل کنند. دست به قلم می‌شوند تا پای پلیدی‌ها را قلم کنند.

نوشتن مجالی است تا آدمی، اضطراب‌های وجودی‌اش را سامان دهد و آشفتگی‌های ذهنی‌اش در متن، متین شود و عقل و دلش به یگانگی برسد و او را از رنج «ازخودبیگانگی» برهاند. نگارش فقط اندیشه‌های خود را نوشتن نیست، ریشه‌های خود را جستن هم هست. واژه را به واژه بافتن تا خود را در آن یافتن. این میل به نوشتن اما از شهوت کلام نیست، از مشقت آلام است؛ از رنجی که می‌برند؛ رنج زیستن در جامعه‌ای که آدمی را به میانمایگی و ابتذال سوق می‌دهد و به نیاندیشیدن وا می‌دارد.

از این رو نوشتن برای روزنامه‌نگار نوعی مقاومت در مقابل این وضعیت رقت‌انگیز است تا در محاق روزمرگی نیفتد و زندگی روزمره از معنا و غنا، تهی و از سویه‌های زیبایی‌شناسی خود خالی نشود که احساس پوچی حاصل بی‌تأمل زیستن است، نه بی‌تألم بودن. حاصل تن دادن به زیستنی که از دایره رفع نیازها فراتر نمی‌رود و به لذتی فراتر از آن دست نمی‌یابد. به قول رامین جهانبگلو: «تعهد به نوشتن، تلاشی برای تفکر انتقادی در روزگار میانمایگی و ابتذال است.»

نوشتن انتقادی نوعی دگراندیشی است. دگراندیشی اما صرفاً رادیکالیسم یا روشنفکرنمایی و تظاهر به متفاوت بودن نیست، کنشی است که تجربه‌های زندگی را به خودآگاهی تبدیل می‌کند. نوعی مقاومت رهایی‌بخش است، مقاومت در برابر هر آنچه می‌خواهد زندگی را به بردگی تقلیل دهد. باز هم به‌قول جهانبگلو: «در هنگامه مقاومت است که انسان‌ها تجربه خود را از زندگی کشف می‌کنند». نوشتن برای روزنامه‌نگار مکاشفه زندگی است در لحظه خوش خودآگاهی و رهایی از رنج بیهودگی. زنده‌باد روزنامه‌نگاری.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی