| کد مطلب: ۱۸۳۱۸

آفت دل ملوان زبل و جک تبرکش

علی مجتهدزاده، مترجم

آفت دل ملوان زبل و جک تبرکش

همین پریروز یکی بهم گفت شلی دووال مرده آن هم به‌خاطر مرض دیابت و یادم آمد که چقدر حیف شد که اول «درخشش» کوبریک را توی خوابگاه دانشگاه دیدم و هرجا نشستم کلی ازش حرف زدم به‌ویژه از نقش مؤثر دندان‌های گنده‌ی شخصیت وندی و جیغ‌های بنفش‌اش گفتم و دیگر نرفتم دنبالش که طرف کی بوده و چی.

خاله‌زنک‌های سینمادوست آن دوره می‌فرمودند که این شلی دووال که اسمش را توی تیتراژ خوانده‌ایم خواهر رابرت دووال، وکیل خانواده‌ی کورلئونه توی «پدرخوانده» است و ما هرچی نگاه کردیم ربط کله‌ی کچل رابرت را به دندان‌های سفید شلی نفهمیدیم و بزرگتر که شدیم ویکی‌پدیا راه افتاده بود و فهمیدیم این حرف‌ها کشک بوده.

همان خاله‌زنک‌ها می‌فرمودند که شلی دووال اصلاً نابازیگر بوده و جز این فیلم هیچ چیز دندانگیر دیگری ندارد و این هم از آموخته‌های شب‌های دراز مزخرف‌‌بافی‌های بی‌پایان خوابگاه رشته‌های نمایشی بود و گذشت تا اینکه خبر جانگداز و جانسوز آمد و من رفتم گشتم دیدم دریغا «ملوان زبل» آن هم در کنار رابین ویلیامز، آن هم به کارگردانی رابرت آلتمن.

دیدم و کلی خندیدم و از شگفتی‌های روزگار که در همان سال ۱۹۸۰ «درخشش» درآمده و چه گریمی داشت شلی دووال و این را همه می‌دانند که اسم شخصیتش جوری است که اگر تند بخوانی به انگلیسی می‌شود «روغن زیتون» و یکدفعه دیدم این سرکارعِلیه جز جیغ‌زدن کارهای دیگر هم بلد بوده و ازجمله چیزی را دارد که به عقل و سواد من یک کمدین تمام‌عیار کارکشته، باید داشته باشد که درک درست و حسابی از وضعیت بدن است که می‌داند صورتش در چه حالی خنده‌دارترین وضعیتش را دارد و چطوری باید دست به موهایش بکشد که تو از خنده روده‌‌بر بشوی. آن هم موهایی که آنجوری برایش درست کرده‌اند و موقع ایستادن با آن لباس قرمز چطور باید شق و رق باشد.

حالا گیریم که بیشتر این‌ها را رابرت آلتمن به او گفته ولی اصلاً از بیخ همین رابرت آلتمن بود که او را در تگزاس توی یک مهمانی کشف کرد و برداشت برد سر صحنه‌ی «بروستر مک‌کلاد» که نقش یک راهنمای تور را داشت و یک‌جا جان شخصیت اصلی را هم نجات می‌داد.

دیگر سر کار باز شده بود و آلتمن راضی و آنقدر با هم همکاری داشتند که غلط نکنم خاله‌زنک‌های سینمایی لس‌آنجلس هم همه به فکر و خیال افتاده بودند ولی شلی دووال از آن‌ها نبود که باجی به چیزی بدهد. همیشه از تیررس عکاس‌های زیگیل روزنامه‌ها دور می‌ماند و از روابط و زندگی خصوصی‌اش چیزی نمی‌گفت. اینقدری که پنهان‌کردنی نبوده و همه می‌دانند تهش یک ازدواج است و دو رفیق که با آخری زمانی طولانی ماند تا مرگ.

شلی دووال

سر فیلم «سه زن» که آلتمن در سال 1977 ساخت چنان درخشید که جایزه‌ی بهترین بازیگری زن کن را به او دادند و جز این هم افتخار و سپاس کم در کارنامه‌اش نیست، چون دوبار نامزد امی بوده و یک‌بار هم نامزد جایزه‌ی سینمایی بریتانیا که بهش می‌گویند بفتا.

هرچه می‌خواهم از «درخشش» نگویم، شدنی نیست و زیاد هم خواهند گفت و گفته‌اند ولی بگذارید خاطره‌ی خودم را تعریف کنم که یک بار دی‌وی‌دی «درخشش» را کنار خیابان خریدم و آن وقت‌ها دانه‌ای هزار تومان بود و این هم از مواهب زندگی در ایران و دیسکی که خریده بودیم همه مخلفاتش را هم داشت ازجمله پشت‌صحنه‌ی همان نمایی که کوبریک شیدای مجنون صدوخرده‌ای بار تکرارش کرد. نه که خدایی‌ناکرده فکر کنید با کوبریک دیوانه پدرکشتگی دارم ولی توی آن چند نمایی که از فیلم پشت‌صحنه بود، شلی دووال با قیافه‌ی خودش داشت مثل ابر بهار گریه می‌کرد و سیگار هم دستش بود و چه خوب یادم مانده که کوبریک هم دست به کمر ایستاده و سرکار خانم را فحش‌کش می‌کرد و من از این همه تنها یادم مانده که چقدر این زن زیبا بوده و چقدر بد دیدیمش.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی