بینوا شهر تهران
حتماً، حتماً، حتماً. تاکید سهباره آقای زاکانی در جواب پرسش رقیبش که از او پرسید: «میمونی دیگه؟» شهرهترین بخش مناظرات این دور شد. سخنی مایه حیرت، حیرت از این باب که چطور شخصی جلوی چشم میلیونها نفر میتواند سخنی غیرواقع بگوید که چند روز بعد غیرواقعبودنش مشخص خواهد شد، آن هم با این تاکید و قاطعیت. از این سخن خلاف واقع بهراحتی نباید گذشت. چنین فعلی از مدیری که فعل و نظرش بر میلیونها آدم تاثیر مستقیم دارد، جای تأمل فراوان دارد.
سخن غیرواقع را با این لحن قاطعانه گفتن خبر از یک فقدان میدهد، فقدان شرم. شرم نه به معنای مرسومش که به معنای خشم به خویشتن. جناب شهردار بیهیچ خشمی به خویشتن هم سخن کذب گفتند هم سخن بیمعنا. سقراط اولین متفکری بود که از ضرورت شرم برای رستگاری فردی و جمعی سخن گفت. او جانش هم پای همین مدعایش گذاشت. در رساله آپولوژی افلاطون نقلی از سقراط در دادگاه میآورد که بازخوانیاش برای این روزها بسیار ضروری است:
«...شاید گمان برید علت محکوم شدن من ناتوانیام از گفتن سخنهایی است که اگر میگفتم از این مهلکه رهایی مییافتم. ولی چنین نیست. راست است که سبب محکوم شدن من ناتوانیام بود، ولی نه ناتوانی از سخن گفتن، بلکه من از بیشرمی... ناتوان بودم و نمیتوانستم.. سخنانی به زبان آوردم که در خور شأن خود نمیشمرم».
حسن قاضیمرادی در کتاب «ستایش شرم» با عنایت به این گفته سقراط میگوید که از نظر این متفکر بزرگ بدون پایبندی به شرم نه فرد میتواند کاری بزرگ کند و نه جامعهای. مهمترین دلیل برای این اتفاق هم این است که شرم منجر به «آگاهی به ندانندگی» میشود. فقدان شرم پردهای میشود بر تمام فقدانهای دیگر فرد. پوششی بر ناشایستگیها، محدودیتها، کژیها و همه ضعفهای دیگرش. آنچه در بسیاری از مردان سیاست دیدهایم و مورد مذکور شاید در منتهیالهیه چنین شخصیتی در همه این سالها باشد، حتی در این ویژگی پیشروتر از محمود احمدینژاد.
کسی که توانایی تحمل نقد و خشم خودش نسبت به خودش را هم نداشته باشد، به طریق اولی توانایی تحمل نقد دیگران را هم ندارد. این نقطه عزیمت خوبی برای فهم شهردار امروز تهران و دیگر افراد مشابهاش است؛ فردی که بدون یک روز سابقه اجرایی با سابقه تحصیلات پزشکی مدیریت شهری را بر عهده میگیرد که بیشتر از بسیاری از کشورهای جهان جمعیت دارد و با مسائل عمیق و به شدت پیچیده درگیر است. این همان هشداری بود که سقراط میداد. اینکه نبود شرم باعث میشود فرد ناشایستگیها و ندانستنهای خود را هرگز نبیند.
در سوی دیگر داستان با همین سخن سقراط میتوان ژاپنِ امروز را فهمید؛ کشوری که بعد از جنگ جهانی دوم با اقتصاد و سرزمینی ویران امروز تبدیل به یکی از قدرتهای اقتصادی جهان شده است. شرم مهتمرین عنصر در فرهنگ ژاپنی است. آدم شرمگین چهبسا که دیگر برای خود حق حیاتی هم قائل نشود. چنین آدمیست که باز به قول سقراط میتواند کار بزرگ کند و چنین جامعهای میتواند به هدفهای سترگش برسد.
شوربختانه کاندیدای پوششی فقط سخن کذب نگفت، بدتر از آن سخنانی بیان کرد که نه کذب بود نه صدق. «هری فرانکفورت» فیلسوف شهیر معاصر به چنین سخنانی میگوید «حرف مفت». او در مقالهای که در ایران هم با همین عنوان ترجمه شده است اثبات میکند که چنین سخنانی چطور حتی از دروغ هم مخربتر هستند. اینکه شما میدانید نه رئیسجمهور خواهید شد و نه حتی تا پایان رقابتها خواهید ماند از این میگویید که به هر ایرانی فلانقدر طلا میدهید و بنزین را نصف قیمت میکنید از همین دست سخنانی است که فرانکفورت از سخنان کذب هم پرآفتترش میداند. او حرف مفت را سخنی میداند که اساساً هیچ نسبتی با حقیقت ندارد. دروغ هم نسبتی با حقیقت دارد اما حرف بیخود حرفیست که نمیشود حتی درباره صدق و کذب آن سخن گفت و گوینده تنها به منظور پیش بردن کار خود آنها را بیان میکند.
الان دیگر مشخص شد که همه وعدههای ایشان دغدغه کذب و صدق نداشت و فقط به منظور مخل کردن روند مناظره بود. حال باید گفت بینوا شهری که شهردارش شمائید.