نویسندهای که غریبانه زیست
«سوگ مغان»، «آذرستان»، «ظلمات»، «اندوهگرد»، «پریباد»، «داستانهای غریب»، «مردمان عادی»، «هزار و یک شب نو»، «خانه کوچک» و «عطای پهلوان» تنها بخشی از کتابهای محمدعلی علومی و تشکیلدهنده بخشی از کارنامه کاری او هستند. نویسنده، اسطورهشناس، پژوهشگر و طنزپردازی که ۱۶ فروردینماه ۱۳۴۰ در بم به دنیا آمد و ۱۶ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ از دنیا رفت.
علومی بیشتر بهعنوان رماننویس شناخته شده است اما او از دهه ۶۰ فعالیت روزنامهنگاری خود را در روزنامه اطلاعات آغاز کرد و چندین سال نیز بخش آموزش داستاننویسی در مجله جوانان را برعهده داشت.
درگذشت این نویسنده بهانهای شد تا پای صحبت دو نفر از هنرمندان و دوستان او بنشینیم؛ سهیل محمودی، شاعر و نویسنده که دوستی قدیمی با محمدعلی علومی داشته است و محسن بنیفاطمه، نویسنده که درباره شاخصههای ادبی و شخصیت این نویسنده صحبت کردند.
قدر بزرگانمان را نمیدانیم
سهیل محمودی میگوید، خبر فوت محمدعلی علومی را از طریق صفحه مجازی دکتر احمد یوسفزاده، استاد دانشگاه شهید باهنر کرمان شنیده و معتقد است، در جامعه ما قدر انسانهای بزرگ و ارجمند در زمان حیاتشان دانسته نمیشود.
او با اشاره به خاطراتی که از علومی داشته است، ادامه میدهد: «یاد و خاطرات ما به خیابانگردیها و شبگردیهای اوایل دهه 70 برمیگردد. تا همین اواخر نیز گاهی تلفنی یا به صورت پیامکی با هم در ارتباط بودیم و احوالپرسی میکردیم. غم از دست دادن محمدعلی علومی همراه با رنج غربت اوست که سالها چه در تهران و چه در کرمان غریبانه زیست.»
سهیل محمودی، دوست قدیمی علومی شعری از بیدل دهلوی میخواند که «عمرها شد بر خط پرگار جولان میکنیم/ رفتن ما آمدنها، آمدنها، رفتن است» و درباره غربت این نویسنده میگوید: «آنچه درباره محمدعلی علومی باید گفت غربتی است که او با آن زیست کرد و این مایه دریغ و افسوس همه ماست. هنرمندان ما چه در داخل، چه در خارج از کشور هنرمندانی برجسته، اهل تفکر و خلاق هستند که متاسفانه قدر دانسته نمیشوند.
این غربت است که بیش از هرچیزی درباره درگذشت محمدعلی علومی ما را رنج میدهد، وگرنه کار جهان این است که انسانها میآیند و میروند. این آمدنها و رفتنها سنت جهان است اما اینکه انسانها بهخصوص هنرمندان و اهل فرهنگ و تفکر در زمانه خودشان امکان بروز خلاقیت پیدا کنند، با جامعه خودشان ارتباط برقرار کنند و جامعه زمینه رشدشان را فراهم کند، مهم است.»
مشکلات مالی، غم نان، انزوا در جامعه، ممیزی و... همه ازجمله عواملی هستند که هنرمند را در جامعه و زمانه خود دچار غربت میکند؛ همان غربتی که سهیل محمودی آن را اینگونه توضیح میدهد: «اینکه هنرمندان و نویسندگان ما غیر از رنج تنهایی در هستی دچار رنج و مشکلات اولیه زندگی باشند و سامانی برای اینکه خلاقیت آنها بروز پیدا کند، وجود نداشته باشد، دردناک است.
هنرمندان ما بهدلیل مشکلات پیرامونیشان مانند مشکلات مادی و رفاه اجتماعی و مشکلات معنوی مانند مشکل چاپ، ممیزی و امکان عرضه نشدن درست آثارشان دچار غربت میشوند؛ غربتی که جانسوز و جانکاه است. همه اندوه من برای درگذشت هنرمندان و نویسندگان و اهل تفکر این بخش از غربت زندگی آنهاست وگرنه آمدن و رفتن بخشی از سنت جهان است.»
او معتقد است که اگر محمدعلی علومی در یک کشور دیگر مانند کشورهای جهان اول و کشورهایی که زمینه رشد اهالی فرهنگ را فراهم میکنند، زندگی میکرد، بهطور طبیعی درگیر مشکلات پیشپاافتاده زندگی نمیشد که از خلاقیت باز بماند. آثار او گسترش پیدا میکردند و در جامعه خودش دیده و خوانده میشدند.
علومی شخصیتی صمیمی داشت
عناصر بومی و ملی شاخصهای پررنگ در قلم محمدعلی علومی بود. همچنین این نویسنده کتابی به نام «قصه اساطیر» دارد که موضوع آن تطبیق، بررسی و تحلیل افسانههای ایرانی با مبانی اساطیری است و افسانههای رایج در فرهنگ عمومی را دربر میگیرد.
محسن بنیفاطمه درباره این موضوع میگوید: «ما اگر سیر کاری محمدعلی علومی را بررسی کنیم از کارهای اولشان که داستانهای کوتاهتری بودند تا همین اواخر که یکی، دو رمان منتشرنشده هم داشتند، همه کتابها دارای قالبی بدیع و سرشار از عناصر بومی و ملی هستند. آثار استاد سیر تطور فوقالعادهای را طی کردند و کارهای اولیه به همان قدرت آثار اخیر ایشان هستند. این اواخر طنز شاخصه اصلی کارشان شده بود اما اینگونه نبود که طنز بهطور کامل بر داستان غالب شود و شما دوباره همان ویژگیهای نثر و ادبیات اقلیمی را در آثارشان مشاهده میکردید.»
محمدعلی علومی یکی از بهترین نویسندگان ایرانی بود که قدر او دانسته نشد. معمولاً در ادبیات ما پس از فوت یک نویسنده به آثار او توجه بیشتری میشود. بنیفاطمه در پاسخ به این پرسش که چرا آثار محمدعلی علومی آنطور که باید در ایران شناخته نشد؟ توضیح میدهد: «آقای علومی شخصیت فوقالعاده گرمی داشتند و در قشرهای مختلف ادبی همه او را میشناختند و کارهایشان را میخوانند، اما شاید این موضوع به شاکله جامعه ادبی ما بازمیگردد که هنوز برخی ساختارها در این جامعه شکل نگرفته است.
بهطور مثال در کشورهای دیگر مشاهده میکنیم که در کنار نویسندگان شخصی مانند مدیربرنامه برای انجام کارهای حرفهای، برای ارتباط با ناشران و... حضور دارند. متاسفانه در ایران این نگاه حرفهای وجود ندارد و اگر در کنار شخصی مانند آقای علومی فردی بهعنوان مدیربرنامه وجود داشت قطعاً کارهایشان بیشتر دیده میشدند.»
«محمدعلی علومی مانند آب روان زلال بود. شما آنچه را که در دل او بود در چهره، صدا و رفتارش میدیدی.» بنیفاطمه با بیان این جملات درباره خصوصیات اخلاقی علومی میگوید: «بعید میدانم کسی خاطره ناخوشی از آقای علومی داشته باشد. او بسیار انسان لطیف و گرمی بود. شما هرزمان به او میرسیدید، با یک حکایت گرم رابطه را برقرار میکرد و بسیار جذاب با مردم ارتباط میگرفت. حیف شد که ما نتوانستیم در زمان حیات بهره زیادی از حضور ایشان ببریم.»
بنیفاطمه با یادی از سه محمدعلی نویسنده که اهل کرمان بودند گفتوگوی خود را به پایان میرساند: «متاسفانه در سالهای اخیر کرمان 3 محمدعلی نویسنده را ازدست داده است؛ ابتدا محمدعلی آزادیخواه که برنده جایزه کتاب سال شد، سپس محمدعلی مسعودی و حالا هم محمدعلی علومی. جالب این است که این سه نویسنده رابطه و دوستی فوقالعادهای با یکدیگر داشتند اما افسوس آنطور که باید به این نویسندگان توجه نمیکنیم.»
محمدعلی علومی آنگونه زیست که اکنون اهالی قلم در فراغ او از این نویسنده با صفاتی مانند شریف، صمیمی، باسواد و... یاد میکنند؛ نویسندهای که به عقیده بسیاری آثارش آنطور که باید و شاید شناخته نشدند. نویسندهای که یوسف علیخانی مدیر نشر آموت به یادش نوشت: «محمدعلی علومی جوری زندگی کرد که میخواست و جوری رفت که...»