تفکیکناپذیری ناسیونالیسم و میل به قدرت/مروری بر کتاب «ناسیونالیسم» جورج اورول که ما را دعوت میکند به عقلانیت سیاسی و تعهد به واقعیت برگردیم
در سال ۱۹۴۵، زمانی که هنوز دنیا در شوک جنگ جهانی دوم بود و زخمهایش التیام نیافته بود، جورج اورول تصمیم گرفت درباره ناسیونالیسم مقالهای بنویسد؛ مقالهای که آن را (Notes on Nationalism) نامید و نخستینبار در اکتبر همان سال در نخستین شماره مجله بریتانیایی Polemic منتشر شد.

در سال ۱۹۴۵، زمانی که هنوز دنیا در شوک جنگ جهانی دوم بود و زخمهایش التیام نیافته بود، جورج اورول تصمیم گرفت درباره ناسیونالیسم مقالهای بنویسد؛ مقالهای که آن را (Notes on Nationalism) نامید و نخستینبار در اکتبر همان سال در نخستین شماره مجله بریتانیایی Polemic منتشر شد. حالا سودابه قیصری این مقاله را در قالب کتابی ۸۸ صفحهای تحت عنوان «ناسیونالیسم» ترجمه و نشر پارسه آن را منتشر کرده است.
این اثر، نه یک نوشته نظری خشک است، نه تحلیلی صرفاً تاریخی. بلکه تلاش عمیقی است برای فهم سازوکار ذهنی و اخلاقی پدیدهای که توانسته صادقترین اندیشمندان را هم از درک واقعیت باز دارد؛ فهم سازوکار ذهنی و اخلاقی ناسیونالیسم. این اثر به کالبدشکافی نیروی مخرب و اغلب نادیده گرفتهشده ناسیونالیسم میپردازد؛ نیرویی که نه صرفاً در عشق به وطن، بلکه در جهانبینی تحریفشدهای ریشه دارد که واقعیت و عدالت را فدای تعصب و قدرت میکند. اندیشمندانی مانند گرگوری کلیز این کتاب را مبنایی برای فهم رمان ۱۹۸۴ اورول دانستهاند.
ناسیونالیسم اورولی به چه معناست؟
اما منظور اورول از ناسیونالیسم چیست؟ و چهچیز آن را نقد میکند؟ او در همان ابتدای متن دست به تفکیکی بنیادین میزند؛ تمایز میان میهنپرستی و ناسیونالیسم. به نظر او، میهنپرستی احساسی دفاعی و برآمده از دلبستگی به شیوهای از زندگی است که فرد آن را برای خودش بهترین میداند، اما هرگز تلاش نمیکند آن را به دیگری تحمیل یا دیگری متفاوت را حذف و طرد کند.
در مقابل میهنپرستی، ناسیونالیسم را داریم که با میل به قدرت گره خورده است و نوعی وفاداری مطلق به یک ملت، نژاد، دین، طبقه یا ایدئولوژی است که فرد حاضر میشود به خاطرش همهچیز، حتی واقعیت را فدا کند. او ناسیونالیسم را یک گرایش صرفاً سیاسی نمیداند و از آن تحت عنوان یک عادت ذهنی یاد میکند؛ عادت ذهنیای که باعث میشود فرد چنان با یک واحد جمعی همذاتپنداری کند که این تعلق از مرز خوب و بد عبور کرده و به دیگرستیزی تبدیل میشود. درواقع دیگر مهم نیست واقعیت چیست؛ آنچه اهمیت دارد پیروزی آن واحد است، به هر قیمتی.
ویژگیهای سهگانه ناسیونالیسم اورولی
اورول در این اثر سه ویژگی اساسی را برای ناسیونالیسم برمیشمارد؛ وسواس فکری، بیثباتی و بیتفاوتی نسبت به واقعیت. او توضیح میدهد که ناسیونالیست همواره درگیر اثبات برتری واحد مورد علاقهاش است و وفاداری او بهسادگی از یک واحد به واحدی دیگر منتقل میشود، آن هم بدون اینکه شدت احساساتش کاهش یابد. او یا واقعیتهای ناخوشایند را انکار یا با معیارهای دوگانه توجیهشان میکند که چیزی فراتر از یک خطای فردی است و به شکلگیری فضای عمومیای میانجامد که در آن افسانه بر واقعیت غلبه و نظریههای بیپایه و مقولاتی مانند توهم توطئه رواج پیدا میکند.
نویسنده معتقد است که اگر این وضعیت تداوم پیدا کند، سیاست از عقلانیت تهی میشود و روشنفکران را به انضباط ذهنی، خویشتنداری احساسی و تعهد اخلاقی به واقعیت دعوت میکند تا صداقت و عقلانیت سیاسی لازم برای ساخت جهانی کمتر نابرابر حفظ شود.
انواع ناسیونالیسم از نگاه اورول
اورول، ناسیونالیسم را به سه دسته تقسیم میکند؛ ناسیونالیسم مثبت، ناسیونالیسم انتقالی و ناسیونالیسم منفی. اولی شامل جریانهایی مانند صهیونیسم، ناسیونالیسم سلتیک، دومی شامل کمونیسم و کاتولیسیسم سیاسی و سومی نیز شامل آنگلوفوبیا میشود. ما امروز میتوانیم جریانهای دیگری را هم به این جریانها اضافه کنیم.
یکی از جذابترین بخشهای این اثر، بررسی ناسیونالیسم انتقالی است؛ آن فرم خاصی از ناسیونالیسم که وفاداری در آن نه به ملت یا سرزمین، بلکه به نهادهایی فراملی مثل احزاب سیاسی، ایدئولوژیها و مفاهیم انتزاعی مانند طبقه منتقل میشود. او بهمنظور شفاف کردن آنچه در سر میپروراند، مثالهایی از کمونیسم، صهیونیسم و کاتولیسیسم سیاسی میآورد و نشان میدهد که چگونه فردی ممکن است با همان شدت و تعصب که از کشورش دفاع میکند، از ایدهای دفاع کند که متعلق به کشور خودش نیست. پس درواقع، میتوان از فرمی از ناسیونالیسم صحبت کرد که لزوماً ملیگرایی یا میهنپرستی هم نیست. با این حساب، میبینیم که اورول چگونه دال ناسیونالیسم را در معنایی عامتر از آنچه در ذهن ما نقش بسته است، به کار میبندد.
ناسیونالیسم مثبت اورولی نیز آن فرمی از ناسیونالیسم است که بهطور فعال به دنبال پیشبرد منافع واحد خود است و در مقابل ناسیونالیسم منفی قرار گرفته است که در آن هویت افراد براساس نفرت به دیگری و حذف، طرد و دشمنی با او تعریف میشود.
ناسیونالیسم؛ مانعی برای تفکر انتقادی
او در بخشهای پایانی این اثر، نشان میدهد که ناسیونالیسم اگرچه اغلب با زبان افتخار و غرور بیان میشود، در عمل ذهن را از تفکر مستقل محروم میکند. وفاداری مطلق، جایی برای تردید باقی نمیگذارد و تردید، اساس تفکر انتقادی است.
با گذشت دههها از نگارش این اثر، آنچه اورول مطرح کرده، نهتنها کهنه نشده، بلکه با ظهور دوباره سیاستهای هویتی، شبکههای اجتماعی و قطبیشدن افکار عمومی، بار دیگر موضوعیت پیدا کرده است، چون هشداری عملی برای محافظت از ذهن و وجدان در برابر نیروهایی است که جهان را به جنگ جهانی دوم کشاندند؛ نیروهایی که همچنان معاصر ماندهاند. در فضای سیاسی امروز ما که گرایشهای ملیگرایانه و تئوری توطئه دوباره رواج پیدا کردهاند، این اثر اورول نه یک سند تاریخی، بلکه چراغ راهی است که ما را در مسیر عقلانیت، انصاف و صداقت در مواجهه با چالشهای زمانه نگه میدارد.