| کد مطلب: ۱۲۹۵۷

الویه

میثم سعادت

میثم سعادت

روزنامه‌نگار

چند روز پیش به‌صورت خیلی اتفاقی متوجه شدم، برای یکی از دوستان دوران دبیرستانم حادثه ناگواری رخ داده و نیاز به کمک دارد. در گروه‌های مجازی تلگرام و واتس‌آپ گشتم تا شماره چندنفر از رفقای قدیمی را پیدا کنم تا به این رفیق قدیمی کمک کنم. یکی از بچه‌ها به‌کل مرا فراموش کرده بود. هرچه آدرس دادم که فلانی که کله‌اش بوی قورمه‌سبزی می‌داد، گویا حافظه این رفیق قفل کرده بود که ناچار تیر آخر را زدم. «عزیز منم، میثمم. میثم الویه».

ماجرای الویه برمی‌گردد به سال ۷۸ که ما وعده ناهار در مدرسه بودیم و مدرسه، یک دستگاه بزرگ گرم‌کن برای غذاها تعبیه کرده بود که دسته‌جمعی غذاها را داخل آن می‌گذاشتیم. یک روز مادرم برایم الویه آماده کرده بود و من فراموش کرده بودم و این الویه پخته شد. از آن‌روز، اسم من شد میثم الویه و این خاطره بعد از ۲۴ سال هنوز تنها تصویری از من بود که در ذهن بعضی دوستانم نقش بسته است.

اکثر آدم‌ها برای‌شان مهم است چه تصویری از خودشان در ذهن دیگران ایجاد کرده‌‌اند. عموم مردم تلاش می‌کنند تصویر مثبتی از خود در ذهن دیگران باقی بگذارند. حتی راننده سرویس دوران دانشگاه ما هم تلاش داشت تصویر خوبی از خودش به جا بگذارد و مدام به ما یادآوری می‌کرد که اگر به سرویس نمی‌رسید، مقصر من نیستم و سایر دانشجویان اصرار دارند که سرویس زودتر حرکت کند. من خودم وقتی می‌خواهم چیزی بخرم و چانه می‌زنم، عموماً به فروشنده یادآوری می‌کنم که من شخصاً آدم لارج و دست‌و‌دلبازی هستم و قصد داشتم به‌جز قیمت کالا انعام هم بدهم اما اگر تخفیف ندهی، کرایه ماشین برگشت به منزل را هم ندارم. یک دوست دزدی هم بود که از او شکایت کرده بودیم. در جلسات دادگاه اصرار داشت که کلاه بچه را بگذاریم سرش که سرماً نخورد. حتی جناب دزد هم قصد داشت تصویر خوبی از خودش به‌جا بگذارد. استثنای این قضیه، نمایندگان محترم مجلس هستند. اینها گویا هیچ علاقه‌ای ندارند که تصویر خاصی از خود باقی بگذارند. اگر تصویری از نماینده‌ای در ذهن شما باقی مانده، مثل همان الویه، تصویر درخشانی نیست. مثلاً نماینده استان خراسان که اسمش یادم رفته را همه با سیلی‌زدن به صورت سرباز بدبخت به‌یاد می‌آورند. آن‌یکی، به‌خاطر مخالفت با واردات خودروی خارجی در ذهن‌ها ماندگار شده. ۲۵۰ نفرشان هم اصلاً ماندگار نشدند. یعنی در این مملکت شش‌ماه اعتراض شد. افرادی جان خود را از دست دادند، قیمت کالاها شش‌برابر شد، نرخ تورمی که در زمان مدیریت مجلس فعلی ایجاد شده از همه مجالس قبلی تاریخ انقلاب بیشتر است، زلزله شده، جنگ در خاورمیانه و اروپا شده، تنش مرزی داشتیم، تنش مذهبی ایجاد شده، کم‌آبی، کم‌برقی، کم‌گازی و کم‌اینترنتی داشتیم، چند تا اختلاس دبش داشتیم که در بعضی کشورهای دیگر زمینه سقوط دولت را فراهم می‌کرده، کرونا آمده و مهار شده، اما یک‌کلمه از دهان مبارک نمایندگان مجلس - بسیاری نمایندگان مجلس البته - واژه‌ای بیرون نیامده.  من فکر می‌کنم اظهارنظر نمایندگان عراق، ژاپن، کانادا و نروژ از نمایندگان داخلی، بیشتر در ذهن مردم بماند. یعنی الان خیلی از مردم می‌دانند که یک نماینده مجلس کانادا، نامه زده که فرزند رئیس مجلس ایران برود در یک دانشگاهی درس بخواند ولی نمی‌داند خود نماینده‌ها دراین‌باره چه نظری دارند یا درباره هزار موضوع دیگر چه نظری دارند.

خوشبختانه این نماینده‌های محترم مجلس طوری رفتار کرده‌اند که دوره بعدی هم نماینده خواهند شد. اما زبانم لال، اگر عمرشان به دنیا نباشد، نباید یادگاری جاودان بر تراز بی‌بقای خاک بنشانند؟ اصلاً اگر یک روزی، بچه‌ای، نوه‌ای، یک آدمی خواست زندگی‌نامه این علما و بزرگان را منتشر کند، کدام نقطه اوج فعالیت سیاسی اینها بوده؟ «نامبرده در خانواده‌ای مذهبی متولد شد. نماینده شد که از این سال‌های زندگی او اطلاعات زیادی در دست نیست. گویا بعضی روزها می‌رفته مجلس، بعضی روزها هم نمی‌رفته و حتی یک‌بار هم الویه را داخل گرم‌کن نگذاشته یا هیچ‌کار دیگری هم نکرده. اصلاً حرف هم نزده. استیضاح هم نکرده. اصلاً هشت‌ماه توسط ضدانقلاب ربوده شده بوده، اما کسی متوجه غیبت او نمی‌شده.»

به‌هرحال بعضی‌ها اینطوری هستند. بی‌سروصدا و بی‌آزار. می‌آیند، حقوق‌شان را می‌گیرند و می‌روند. از آنها در حد یک الویه‌پختن هم خاطره‌ای در ذهن‌ها باقی نمی‌ماند.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی