زیانسازی شرکتهای بورسی
وقتی درباره زیانسازی شرکتها صحبت میکنیم، ذهن بسیاری به سمت ضعف مدیریت داخلی یا ناکارآمدی نیروی انسانی میرود. اما واقعیت صنایع بزرگ ایران متفاوت است.

وقتی درباره زیانسازی شرکتها صحبت میکنیم، ذهن بسیاری به سمت ضعف مدیریت داخلی یا ناکارآمدی نیروی انسانی میرود. اما واقعیت صنایع بزرگ ایران متفاوت است. شرکتهایی مثل فولاد مبارکه، ملی مس، ایرانخودرو یا حتی پتروشیمیها، نه بهخاطر نداشتن توان تولید، بلکه به دلیل ضعف سیاستگذاریهای اقتصادی و بحران انرژی دچار افت ارزش شدهاند. در این یادداشت تلاش میکنم لایههای پنهان این زیانسازی را بررسی کنم.
بخش اول: دام ارزی و انرژی: در ایران، بازی نرخ ارز و انرژی برای بنگاهها به یک تله بزرگ نرخگذاری دوگانه تبدیل شده است. کارخانهها مواد اولیه و تجهیزات را با دلار آزاد میخرند، اما باید محصول را با نرخ دستوری بفروشند. یعنی هرچه بیشتر تولید کنند، بیشتر ضرر میدهند.
بخش دوم: نبود نوسازی تکنولوژی: شرکتهای بورسی ایران در ۱۰ سال اخیر بهروزرسانی تکنولوژی نداشتهاند. نه خط تولید مدرن، نه دیجیتالسازی فرآیندها. تصور کنید یک کارخانه ۲۰ سال بدون بهروزرسانی تجهیزات کار کند، درحالیکه رقبای خارجی هر ۵ سال نسل جدید ماشینآلات را وارد میکنند و مدرنیزه و اتوماتیک هستند. در این رقابت، حتی اگر نیروی انسانی قوی باشد، محصول نهایی از نظر هزینه و کیفیت عقب میماند. این همان اتفاقی است که برای فولاد و پتروشیمی ایران افتاده است.
بخش سوم: مدیریت دولتی و تعارض منافع: در دنیا، مدیران بنگاههای بزرگ بر اساس کارنامه حرفهای انتخاب میشوند، اما در ایران غالباً انتخاب مدیران اینچنین نیست. لذا اکثراً فاقد انگیزه بهرهوریاند. این یعنی ضربه مستقیم به افزایش بهرهوری یا سرمایهگذاری واقعی.
بخش چهارم: هزینه پنهان رانت: وقتی محصولات شرکتها پایینتر از قیمت واقعی به یک شبکه محدود از واسطهها فروخته میشود، سود تولید به جیب دلالان میرود، نه سهامداران. به همین دلیل است که حتی بزرگترین شرکتهای بورسی، صورتهای مالی زیانده منتشر میکنند. چون بخشی از سود بالقوه در زنجیره غیرشفاف توزیع میشود.
بخش پنجم: بحران انرژی و توقف تولید: یکی از عجیبترین معادلات صنعت ایران این است که در تابستان برق و آب نیست و در زمستان گاز و کارخانهها باید تولید را متوقف کنند. توقف تولید یعنی زیان مستقیم. هزینههای سربار (حقوق پرسنل، استهلاک تجهیزات، تعهدات مالی) سرجایش باقی میمانند، اما خروجی فروش صفر میشود. این یعنی زیان مستقیم بدون هیچ محصولی برای فروش.
بخش ششم: بمب خاموش زیان تسعیر ارز: شرکتهای بزرگ برای واردات تجهیزات یا قطعات، بدهی دلاری دارند. با سه برابر شدن نرخ دلار، بدهیها نیز سه برابر میشود. حتی اگر شرکت تولید و فروش داشته باشد، همین تغییر نرخ ارز میتواند ترازنامه را یکشبه زیانده کند. در حسابداری این رویه یعنی «زیان تسعیر ارز» که حتی اگر عملیاتی هم نباشد، ترازنامه شرکت را قرمز میکند.
بخش هفتم: نمونههای عینی: برای ملموستر شدن موضوع، چند نمونه واقعی از شرکتهای بورسی ایران را مرور کنیم:
فولاد مبارکه (زیان از قیمتگذاری دستوری و بحران انرژی)
ملی مس (کاهش صادرات و تحریمها)
پتروشیمیها (فرمول دستوری خوراک و فروش اجباری)
خودرو (قیمتگذاری دستوری)و…
شرکتهای بزرگ ایران زیانده نشدهاند چون نمیتوانند تولید کنند یا تکنولوژی ندارند، بلکه در تله تصمیمگیریهای نادرست گرفتارند. اگر همین بنگاهها در محیطی مدرن با اقتصاد سلامت و تصمیمگیریهای مدیریتی صحیح فعالیت داشتند، امروز سوددهترین شرکتهای منطقه بودند. مسئله اصلی نه ضعف صنعت، بلکه ضعف تصمیمگیری و برنامهریزیهای مدیریتی غلط است.