انتقاد عبداله باباخانی از فقدان سیاست انرژی برای ساخت چهار میلیون مسکن در ایران
بزرگترین مالیات مصرف انرژیهای فسیلی است
برنامهریزی برای ساخت چهار میلیون مسکن در چهار سال ازسوی ابراهیم رئیسی بدون در نظر گرفتن انرژی مورد نیاز آن، چه برای ساخت و چه برای تأمین پس از تولید مسکن، یکی از انتقاداتی است که ازسوی کارشناسان مطرح میشود. هرچند این سیاست بهعنوان یک سیاست توزیعی برای مسکن شناخته میشود و میتواند کمی بر برآوردهای مصرف انرژی پس از ساکن شدن در آنها، نقد وارد کرد، اما هزینه ساخت آن بهتنهایی میتواند پرتی انرژی در ایران را افزایش قابلتوجهی دهد. با در نظر گرفتن محدودیت منابع موجود به سبب توزیع گسترده خط لوله گاز در کشور و همچنین سوخت موردنیاز نیروگاههای حرارتی برای تولید برق که بر گاز تکیه دارد، میتواند مانعی بزرگ در برابر ساخت چنین پروژههای بزرگی باشد. کسری گاز مورد نیاز برای ساخت این تعداد مسکن میتواند چالشهای غیرقابل کتمانی را در بخشهای دیگر ایجاد کند؛ ازجمله آنکه میتواند موجب کاهش تولید برق و کسری گاز مصرفی حتی در فصل بهار باشد. بنابراین این عجیب نیست اگر عبداله باباخانی، کارشناس بینالمللی انرژی پیشبینی قطعی گاز در بهار را با ساخت چهار میلیون مسکن بیان کند. باباخانی در گفتوگو با «هممیهن»، سیاست مازوتفروشی و سواپ آن به ترکمنستان برای جبران کسری بنزین در کشور را مورد نقد قرار داده و میگوید: «مشکل این است که چیزی حدود ۳۰ درصد از تولید پالایشگاههایمان به جای اینکه تبدیل به فرآوردههایی مثل بنزین و گازوئیل شود که ارزشمند است، تبدیل به مازوت میشود و قیمت مازوت در بازار جهانی زیر قیمت نفت است. در واقع ۳۰ درصد از نفتی که از زیر زمین برداشت میکنیم بهجای اینکه به بنزین و گازوئیل تبدیل کنیم، تبدیل به مازوتی میشود که اگر بخواهیم بفروشیم از قیمت نفتی که آن را تولید کردهایم بسیار پایینتر است.» این کارشناس بینالمللی انرژی در بخش دیگری از صحبتهایش بر ضرورت ایجاد وزارت انرژی برای تنوعبخشی و هماهنگی در میزان مصرف انرژی در ایران در آغازین گامها، تأکید کرده و میگوید: «اولین و مهمترین کاری که باید انجام بدهیم این است که وزارت انرژی تشکیل دهیم که چند زیرمجموعه داشته باشد شامل نفت، گاز، برق فسیلی، انرژیهای تجدیدپذیر، برق، هستهای تا بدینگونه بتوانیم طوری برنامهریزی کنیم که ظرف یک دوره ۱۰ تا ۱۵ ساله، بخشهایی از اشتباهات را جبران کنیم.» او یادآور میشود که در غیر این صورت بدترین ارث را در بخش انرژی برای فرزندانمان بهجای خواهیم گذاشت.
براساس محاسبات شما، هزینه تأسیس کارخانههای انرژی برای ساخت چهار میلیون مسکن، چقدر است؟ آیا طراحان در محاسبات، منابع تأمین بودجه را در نظر گرفتهاند؟
اصل قضیه که چهار میلیون واحد مسکن بسازیم، خوب است و شاید به حل مشکل مسکن در کشور کمک کند، اما باید زیربناهایش هم آماده شده باشد. مثلاً باید مشکل آب در منطقه و کل کشور دیده شده باشد یا بحث زمین، زلزله، مصالح جانبی و.... آنچه در حوزه انرژی میتوانم بگویم و خیلی اهمیت دارد، آن است که باید در نظر داشته باشیم، درحالیکه اکنون ۲۵ میلیون مسکن در کشور وجود دارد، ساخت چهار میلیون مسکن، عدد بزرگی است و یکباره حدود ۱۶درصد به تعداد مسکن در کشور اضافه میشود که پیشنیازهایی در بحث انرژی دارد و حتماً باید پیش از انجام آن، محاسبات انرژی انجام شده باشد. در کشورمان مشکل برق، گاز و بنزین داریم که از بین این سه، دو مشکل برق و گاز در این پروژه بسیار بااهمیت است. حال اگر در نظر بگیریم که وارد شبکه قدیمی انرژی نشویم که ۷۵ درصد آن با گاز و حدود ۲۲درصد آن با فرآوردههای نفتی تأمین میشود و بخواهیم شبکه جدید انرژی از نوع انرژی تجدیدپذیر را در این زمینه فعال کنیم، حدود دو تا سه سال زمان نیاز دارد که پنلهای خورشیدی نصب شود و باطریهای بزرگی برای ذخیره انرژی باید خریداری میشد که در این بخش هنوز کاری نکردهایم. درمجموع اگر بخواهیم این پروژه را انجام دهیم، باید در نظر داشته باشیم که تولید انرژیهای تجدیدپذیر و ذخیره آن، پنج سال نیاز دارد که نیازمند حداقل هفت تا هشت میلیارد دلار سرمایهگذاری است که در این پروژه در نظر گرفته نشده است.
برای چهار میلیون مسکن جدید حدوداً چقدر گاز و برق نیازداریم؟ و مشکلات سر راه این پروژه در حوزه انرژی چیست؟
اگر بنای مصرف کشورمان را در زمستان و تابستان در بخش گاز بهصورت میانگین در نظر بگیریم، حدود ۴۰۰ میلیونمترمکعب نیاز به گاز در بخش خانگی، تجاری و بخشهای مختلف واحدهای مسکونی داریم؛ مثل مدرسه، سوپرمارکت، پلیس و ادارات مرتبط با بخشهای مسکونی. اگر 25 میلیون خانوار تعریف کنیم، سرانه هر واحد چیزی حدود ۱۵ مترمکعب میشود. فرضاً اگر چهار میلیون مسکن جدید ساخته شود و این رقم را به ۲۵ میلیون خانوار کنونی اضافه کنیم، به چیزی حدود ۶۰ میلیون مترمکعب دیگر (علاوه بر آن) در روز گاز نیاز داریم و اگر بخواهیم به این چهار میلیون مسکن، برق هم بدهیم با احتساب اینکه در زمان پیک هر واحد مسکونی حدود 10 کیلووات مصرف دارد، با احتساب هدررفت شبکه، ۱۲ کیلووات برق موردنیاز است که همراه واحدهای خدماتی مسکونی به حدود ۱۵ کیلووات میرسد؛ یعنی چهار میلیون مسکن چیزی حدود شش هزار مگاوات برق نیاز دارد و از آنجاکه برق ما با گاز تولید میشود، حدود ۳۰ میلیون مترمکعب گاز نیاز داریم که شش هزار مگاوات برق را تأمین کنیم. البته اینها را خوشبینانه حساب کردم. بهطور خلاصه گاز مورد نیاز برای ۴ میلیون مسکن درمجموع حدود ۹۰ میلیون مترمکعب است که از این میزان چیزی حدود ۱۰ تا ۱۲ درصد گاز تولیدی امروز کشورمان است که باید اضافه شود تا فقط کسری امروز سر جای خودش بماند و اگر این ۱۲ درصد را از وضعیت موجود کم کنیم، در آن صورت در زمستانها وضعیت بسیار سختتر خواهد شد و حتی در بهار هم مشکل کمبود گاز خواهیم داشت. بنابراین برای تولید برق و گاز این چهار میلیون مسکن، نزدیک ۹۰ میلیون مترمکعب گاز جدید و ششهزار مگاوات برق داریم که درمجموع حدود ۲۰ میلیارد دلار نیاز دارد؛ یعنی پنج میلیارد دلار برای برق و ۱۵ میلیارد دلار برای گاز جدید. حال اگر مخازن هم داشته باشیم و بخواهیم گاز جدید تولید کنیم، فراموش نکنیم در کنار این ۲۰ میلیارد دلار نیاز به 5-4 سال زمان داریم که بتوانیم گاز و برق این چهار میلیون مسکن را تولید کنیم. نمیدانم مجری ساخت این چهار میلیون واحد مسکونی، آیا از اداره گاز و برق استعلام گرفتهاند؟ آنها چه جوابی به اینها دادهاند و چطور میخواهند برق و گاز این چهار میلیون مسکن را تأمین کنند؟ منابعشان از کجاست و چطور هنوز برای تولید این پروژه، گاز و برق در نظر نگرفته و شروع به ساخت پروژه کردهاند؟ اگر کارشناسیشده پیش میرفتیم، اول باید با فاصله دو، سهسال قبل از شروع ساختمانسازی، شروع به ساخت نیروگاه برای تأمین برق و شروع به تولید گاز و لولهکشی میکردیم و زیربناهای شبکه را آماده میکردیم و بعد شروع به ساخت میکردیم تا زمانیکه ساختمانها تکمیل میشدند، گاز و برق بهصورت تولید جدید وارد شبکه میشد و به شبکه قبلی که همین الان هم تحت فشار است، بیشتر فشار وارد نمیشد.
ما در کل کشور لولهکشیهای گسترده گاز داریم که در برخی موارد به دلیل کمبضاعتی مردم، این لولهکشی تا درِ منزل رفته و داخل خانهها لولهکشی نشده است (در سیستان و بلوچستان) و هنوز از گاز مایع استفاده میکنند. در یادداشتی دیگر تأکید کردهاید که باید لولهکشیهای گاز عمدتاً جمعآوری شود. راهحل جایگزین را چه میدانید و آیا برآوردی از هزینه جمعآوری این لولهکشی و در کنار آن، تأمین انرژی ازطریق گاز مایع، برق یا انرژیهای نوین وجود دارد؟
بگذارید اینگونه آغاز کنم؛ اینکه در کشور حدود 500 هزار کیلومتر لولهکشی گاز کردهایم، کار اشتباهی بوده و کسانی که این کار را کردهاند به میزان مصرف گاز کشور در آینده و برنامهریزیهایی که در برنامههای توسعه پنجم و ششم در نظر گرفته شده بود و پیشنیازهای برنامه هفتم و هشتم دقت نکردهاند و برحسب فشارهای سیاسی به همهجای کشور لولهکشی کردهاند. در روستاها و حتی شهرکهای کوچک در دوردست که برق داریم، نیاز به گازکشی نداریم. امروز در بسیاری از کشورهای دنیا حتی پختوپز بهجای گاز با برق انجام میشود. ما به جای اینکه این حجم لولهکشی انجام دهیم و اینهمه پرتی گاز داشته باشیم، میتوانستیم نیروگاههای ترکیبی در نزدیک شهرها درست کنیم که در بخش تامین برق و آب گرم به شهرها کمک کنند یا در روستاها و جاهای دوردست میتوانستیم از پنلهای خورشیدی استفاده کنیم و دچار بسیاری از مشکلاتی که امروز در بخش گاز داریم، نمیشدیم. حدود 10 درصد گاز کشورمان در همین لولهکشی پرت میشود که عدد بسیاری بزرگی است و برای جلوگیری از این هدررفت گاز، حدود 10 سال و هرسال حدود دو میلیارد دلار نیاز به سرمایهگذاری است که بتوانیم شبکه را حفظ کنیم. چون هر روز شبکه فرسودهتر هم میشود و خسارتش کشور را به جایی میرساند که شاید در آینده نهچندان دور، مجبور شویم بخشی از خطوط لوله روستایی و بخش فرسوده را جمع کنیم که آنموقع توجیه اقتصادی ندارد که خط لوله جدید بگذاریم. این هدررفت سرمایه است که امروز به دلیل اشتباه در نوع تفکر ما به تأمین انرژی کشور ایجاد شده است و در آینده هزینه دیگری برای جمعآوری باید انجام شود و نهایتاً مجبور میشویم به سمت استفاده از برق یا انرژیهای تجدیدپذیر بهجای گاز برویم. امروز ترکیه با حدود 70میلیارد مترمکعب گاز، کشور را اداره و از 8-7 نوع انرژی استفاده میکند. در کشور ما حدود 250 میلیارد مترمکعب گاز مصرف میشود و به دو نوع انرژی بیشتر دسترسی نداریم که گاز و فرآوردههای نفتی است. انرژی تجدیدپذیر و انرژی هستهای ما کمتر از یک درصد است که تولیدمان هم عدد بزرگی نیست و میتوان گفت، انرژی ما وابسته به انرژی فسیلی است. با این کار خسارتی به کشور وارد کردیم، چونکه نتوانستیم از آن میزان سرمایه در پروژههای زیربنایی دیگر استفاده کنیم و هرآنچه صادر میشود نیز خرج تعمیر و نگهداری همین بخش میشود تا بتواند نیاز روزمره ما را تأمین کند. این اشتباه بزرگی در زمینه طراحی و مدیریت انرژی بوده که 5-4 دهه این اشتباه را پشت سر هم تکرار کردهایم. امروز هم همین اشتباه را داریم. در بخش نیروگاهی در برنامه هفتم نیز بیشترین تمرکز برنامهریزان روی نیروگاههای حرارتی بود که با انرژیهای فسیلی کار میکنند، درصورتیکه کشور ما از لحاظ انرژیهای تجدیدپذیر در شرایط بسیار خوب ساعات آفتابی و بادی است. حدود 3200 ساعت آفتاب مفید داریم که میتوانیم انرژی خورشیدی تولید کنیم و در 24 نقطه از کشورمان شرایط بسیار خوبی برای انرژیهای بادی داریم که میتوانند بخش انرژی خورشید در شب را تکمیل کنند و بهاینطریق، بخشی از برق کشور را از انرژیهای تجدیدپذیر تأمین کنیم؛ بدون اینکه در این مرحله احتیاج به ذخیره باتریهای بزرگ داشته باشیم. هرچند به مرور مجبوریم این راه را برویم، اما با خسارات خیلی زیاد و از دست دادن سرمایه زیادی که امروز بهصورت انرژیهای فسیلی در کشور مصرف میکنیم.
فکر میکنید بهخاطر کمبود انرژی، پروژههای بزرگ کنار گذاشته میشوند؟ (فرضاً مسکن ملی کنار گذاشته میشود؟ و همینطور سایر گزینهها؟)
نمیتوانیم ناگهان از سوخت فسیلی به انرژیهای تجدیدپذیر شیفت کنیم. هیچ کشوری هم نمیتواند این جهش ناگهانی را داشته باشد. طی دوره ۱۰ تا ۲۰ ساله میتوانیم آرامآرام بخشی از نیاز انرژی امروزمان یا بخشی که در آینده اضافه میشود را به انرژیهای تجدیدپذیر سوق بدهیم، البته اگر از امروز آن را بهعنوان بنای انرژی آینده کشور قرار دهیم. امروز قیمت پنلها چیزی حدود 82 درصد نسبت به ۱۰ سال قبل، کمتر شده و تجهیزات انرژی بادی چیزی حدود 64 درصد نسبت به ۱۰ سال پیش، کاهش قیمت دارد. تا سال ۲۰۳۰ که یکی از نقاط حساس دوران گذار انرژی در دنیا محسوب میشود، این قیمت ۵۰ درصد دیگر کمتر خواهد شد. البته پیشنهاد میکنم دولت در انرژیهای نوین وارد نشود، زیرا هرجا دولت ما وارد مدیریت یک بخش شده، متأسفانه آن بخش یا شکست خورده یا بهگونهای سنگین حرکت کرده که به نتیجه نرسیده و از دنیا و کشورهای منطقه عقب افتادهایم. قبلاً هم پیشنهاد کردهام که ورود به بخش تجدیدپذیر را به بخش خصوصی واگذار کنیم و دولت کلاً شبکه انتقال را در اختیار داشته باشد. بخشهای خصوصی در بخش انرژی، بادی، خورشیدی و هیدروژن سبز سرمایهگذاری کنند و مثلاً ۳۰ درصد از آنچه تولید میکنند، بهعنوان هزینه شبکه که متعلق به دولت است، در اختیار شبکه قرار دهند و مانده را مجاز باشند به کشورهای منطقه صادر کنند یا به صنعت ایران بفروشند، زیرا بخش خصوصی نگران منافع خودش است و از منافعاش دفاع میکند؛ میتوانند خودشان را بهروز کرده و از سرمایهشان حفاظت کنند. اگر دولت را وارد بخش انرژیهای تجدیدپذیر کنیم، همان اتفاقی که در انرژیهای فسیلی رخ داده، تکرار میشود. برای اینکه انرژی تجدیدپذیر را در کشور وارد مدار کنیم، به شبکه بهروز نیاز داریم که احتیاج به حدود ۲۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری در شبکه برق داریم. دولت میتواند این کار را با سرمایه خود انجام دهد و با تولیدکننده در مورد درصد به توافق برسد و اجازه دهد که تولیدکننده بخش خصوصی بتواند محصول خود را در بازار رقابتی به داخل و خارج بفروشد. همچنین برای اینکه قیمت برق چقدر باشد، میتواند سندیکایی تشکیل شود که نمایندگان مصرفکننده، تولیدکننده و دولتی باشند و قیمت را کنترل کنند. آن سندیکا هم باید بهگونهای باشد که همه احکام آن ازطرف دولت صادر نشود و آنجا جایگاه حکمرانی دولت نشود، چون گاهاً دیدهایم در خیلی جاها که سندیکایی میخواهد تصمیمگیری کند، حکمشان را از نماینده وزارتخانههای دولتی میگیرند و بود و نبودشان فرقی نمیکند؛ چون نهایتاً هرچه وزیر تصمیم میگیرد، همان میشود. باید یکبار به بخش خصوصی اعتماد کنیم و اجازه دهیم که وارد مدیریت کشور شود، گرچه برای دولت سخت است که با بخش خصوصی رقابت کند و ممکن است زیر بار این مسئله نرود. اما اگر بخش انرژیهای تجدیدپذیر و دوران گذار را به دولت واگذار کنیم، در 15-10 سال آینده همان بلایی سرش میآید که امروز سر بخش انرژیهای فسیلی آمده و امیدوارم دولت این اشتباه را انجام ندهد.
چرا دولتها در ایران اغلب مواقع، هزینههای انرژی را در محاسبات بودجه، نادیده میگیرند؟
در کشور ما، سرمایه زیر زمین بهعنوان سرمایه در نظر گرفته نمیشود و بهعنوان یک چیز بادآورده دیده میشود. دقت نمیکنند آنچه از زیر زمین برمیداریم برای مصرف روزانه نیست، باید برای پروژههای زیربنایی سرمایهگذاری شود. از آنچه در زیر زمین است بهعنوان بخشی از منابع خدادادی رایگان که میتواند نیازهای روزمره حکمرانی را تأمین کند، در نظر گرفته شده است. این یک نگاه است که شاید قبل از انقلاب هم بود و بعد از انقلاب شدت بیشتری پیدا کرد. بخش بزرگی از مالیاتی که از مردم میگیریم، انرژیهای فسیلی است که از زیر زمین خارج کرده یا به مردم دوباره میفروشیم یا بخشی را صادرات کرده و کشورداری میکنیم. بزرگترین مالیاتی که از مردم میگیریم، مصرف همین انرژیهای فسیلی زیر زمین است، بدون اینکه آن را جزو درآمد مالیاتی محاسبه کنیم. کشور ما دو نوع مالیات میگیرد؛ یکی از منابعی که رایگان در اختیارش است و یکی هم از محل درآمدهای روزانه مردم. اخیراً اعلام شده که110 پتروشیمی جدید قرار است وارد مدار شوند و 75 پتروشیمی، موافقت اصولی را از معاونت برنامهریزی وزارت نفت گرفتهاند و خوراکشان هم گاز است. همین 75 پتروشیمی اگر به شبکه بیایند، حدود 90 میلیون مترمکعب در روز گاز احتیاج دارند؛ یعنی 10 درصد از گاز کشور را باید به این 75 پتروشیمی جدید بدهیم، اما کدام گاز، وقتی برای پتروشیمیهای موجود هم گاز نداریم؟ حالا باید دهها میلیارد سرمایه کشور در پتروشیمی بخوابد و با شرایط تحریم بعد از 6-5 سال که زمان بهرهبرداری برسد، تازه متوجه میشویم نصف گاز موردنیاز کشور را نداریم. جالب این است که همان پنج سال دیگر، مدیران امروزی که آنموقع سرکار نیستند، منتقد وضعیت خوابیدن پتروشیمیها بهخاطر نبودن گاز میشوند.
بارها تأکید کردهاید که تنها راهحل برای بحران انرژی در ایران، تشکیل وزارت انرژی است. ساختار وزارت انرژی را چگونه میدانید؟
بله بنده چند سال است که بیان میکنم، مشکل کشور ما عدم داشتن وزارت انرژی و فقدان اتاقفکرهای انرژی است و این را از تجربه کشورهای دیگر میگویم. دو نمونه گفتم. چهار میلیون مسکن در حال ساخت است، بدون اینکه در بحث انرژی توجه شده باشد، ۱۱۰ پتروشیمی مجوز مطالعه و اجرا گرفتهاند و حدود ۷۴ پتروشیمی از آنها موافقت اصولی گرفته که باید به آنها خوراک گاز بدهیم. ازطرفی نیروگاههای ما حدود ۳۰درصد راندمان دارد، درحالیکه نیروگاه میتوانست تا 60-50 درصد راندمان داشته باشد. همچنین حدود ۱۳درصد از برق کشورمان در شبکه تلف میشود که میتوانست اینطور نباشد. نزدیک ۱۰درصد از گازمان در خطوط لوله تلف میشود که میتوانست تلف نشود. حدود ۱۸ میلیارد مترمکعب یعنی حدود ۸ درصد گاز کشورمان در مشعلها میسوزد که میتواند این اتفاق نیفتد. همه اینها نشان میدهد، در جایی مشکل بزرگی داریم و هرکس ساز خودش را میزند. اگر وزارت انرژی داشته باشیم، شاید همه مجبور شوند طبق یک نت پیش بروند و ساز بزنند و آن ساز انرژی باشد. معتقدم، اولین و مهمترین کاری که باید انجام بدهیم این است که وزارت انرژی تشکیل دهیم که چند زیرمجموعه داشته باشد شامل؛ نفت، گاز، برق فسیلی، انرژیهای تجدیدپذیر، برق و هستهای تا بدینگونه بتوانیم طوری برنامهریزی کنیم که ظرف یک دوره ۱۰ تا ۱۵ ساله، بخشهایی از اشتباهات را جبران کنیم، در غیر این صورت کشور دچار مشکلات خیلی بزرگی خواهد شد. بهعبارتی، بدترین ارث را در بخش انرژی برای فرزندانمان بهجای خواهیم گذاشت.
کارشناسان ازجمله شما بارها بر یارانه پنهان انرژی تأکید داشتید. ۱۲۷ میلیارد دلار یارانه پنهان انرژی در ایران! چه باید کرد؟ باتوجه به قالب شکننده اقتصادسیاسی در ایران، آیا واقعیسازی قیمتها جواب میدهد؟
در بخش یارانه انرژی، مردم مقصر نیستند. اینکه نیروگاههای ما ۳۰ درصد کار میکنند و بقیهاش هدر میرود، اینکه شبکه برق ما ۱۳ تا ۱۹ درصد پرتی دارد، اینکه ماشینهای ما دوبرابر ماشینهای استاندارد سوخت مصرف میکنند، اینکه در شبکهسازی گاز کشورمان اشتباه کردیم و اینکه مشعلها میسوزند، هیچکدام ربطی به مردم ندارد و همه اینها یارانههایی است که مردم نقشی در آنها ندارند. آنجاکه مردم نقش دارند، کار پیچیدهای نیست. آنچه مردم در آن نقش دارند یک فرهنگسازی است که آنهم باز احتیاج به مدیریت ازطرف متولیان بخشهای انرژی دارد. مثلاً اینکه موتورخانهها در خانهها در بخش گرمایش چطور کار میکنند، چیزی است که از طرف شرکت گاز باید نظارت شود و به حد استاندارد برسد. اینکه در بخش ساختمانسازی مشکل داریم و بخش زیادی از حرارت داخل خانهها از بین میرود، سازمان نظام مهندسی ما مشکل دارد و ربطی به مردم ندارد. مردم در این بین کمترین نقش را دارند و حدود ۱۲۷ میلیارد دلار سالیانه از درآمد کشورمان را بهدلیل عدم توجه به استانداردهای بینالمللی در بخش تولید، توزیع و مصرف انرژی از بین میبریم که سرمایه آیندگان است. قبلاً هم نوشتهام که کمترین نقشاش متعلق به مردم و بیشترین نقشاش، مدیریت انرژی است که باعث شده این همه انرژی در سال از بین برود.
با تصمیم امروز و فردا هم حل نمیشود. اگر بخواهیم این سیستم اشتباه را درست کنیم به یک یا دو دهه زمان نیاز داریم تا فقط عدد ۱۲۷ میلیارد را نصف کنیم. امروز چیزی حدود یکونیم میلیون ماشین در سال به شبکه اضافه میشود چون وضعیت اقتصادی خوب نیست، ازطرفدیگر حتی ۱۰ درصد این ماشینها از شبکه خارج نمیشوند. اگر فرض را بر این بگذاریم که فقط در روز ۱۰۰ میلیون لیتر بنزین مصرف میکنیم، به تعداد آمار ماشینهای خارجی حدود ۱۵ میلیون لیتر مصرف میشود که برعهده شبکه تولید ماشین کشور نمیگذاریم و حدود پنج میلیون لیتر برای بخش موتورسیکلت و مسائل دیگر، حدود ۸۰میلیون لیتر در روز با ماشینهای داخلی میسوزانیم و نصف آن بهصورت اضافی هدر میرود چون مصرفشان دو برابر استاندارد است؛ یعنی روزی حدود ۴۰ میلیون لیتر بنزین. شما این میزان را در یکسال محاسبه کنید و بعد در قیمت فوب خلیج فارس ضرب کنید، به عدد عجیب و غریب هفت میلیارد دلار میرسید. یعنی هرسال چنین سرمایه و پولی را فقط در بخش خودرو از دست میدهیم، حتی اگر کارمندان بخش ماشینسازی را به خانه میفرستادیم و سالی دو میلیارد دلار حقوق به آنها میدادیم، باز هم چهار میلیارد جلو بودیم و کشتارها و خسارتهای بعدی هم بهجای خود! بنابراین مشکل ما در بخش یارانه خیلی بزرگ است و بخش بزرگی از این مشکل به مدیریت انرژی و صنعت برمیگردد. امروز از نظر شدت مصرف انرژی، در دنیا رکورددار هستیم. به این معنی که اگر یک خودرو را در ایران تولید کنیم و عین همان خودرو را در ژاپن تولید کنیم، ما ۱۵ برابر ژاپن در ایران برای این کار انرژی صرف میکنیم که بخشی از آن به تکنولوژی، مدیریت، بهرهوری سیستم و تأمین منابع برمیگردد. ما کشوری هستیم که بهاندازه کافی جوان نخبه داریم، بهاندازه کافی صنعت پایه داریم، اما در بخش مدیریت استفاده از صنعت و انرژی متأسفانه آنچنان بد عمل کردهایم که امروز در شدت مصرف انرژی، در دنیا رکورددار هستیم.
ما در حال حاضر به سبب کمبود سوخت با مازوتسوزی و دستکاری در بنزین مصرفی به دلیل کمبود، مواجه هستیم. تبعات و آثار کمبود انرژی و سیاستگذاری نادرست در این زمینه را چه میدانید؟
در بخش مازوت مشکل این است که چیزی حدود ۳۰ درصد از تولید پالایشگاههایمان بهجای اینکه تبدیل به فرآوردههایی مثل بنزین و گازوئیل شود که ارزشمند است، تبدیل به مازوت میشود و قیمت مازوت در بازار جهانی زیر قیمت نفت است. درواقع ۳۰ درصد از نفتی که از زیر زمین برداشت میکنیم، بهجای اینکه به بنزین و گازوئیل تبدیل کنیم، تبدیل به مازوتی میشود که اگر بخواهیم بفروشیم، از قیمت نفتی که آن را تولید کردهایم، بسیار پایینتر است. این فقط مشکل مازوت ما نیست، مازوت کشور ما چیزی حدود ۷برابر استاندارد جهان (5/3درصد) سولفور دارد. بیشترین مصرف مازوت در سوخت کشتیهای حملونقل جهانی است که طبق استاندارد جهانی، باید نیمدرصد باشد. یعنی مازوت ما آنجا هم مصرف نمیشود. یک بخش کمی از مازوت ما با واسطه به امارات میرود و در یک پالایشگاه که میتواند مازوت را استاندارد کند، تبدیل شده و فروخته میشود و با پول آن بنزین از ترکمنستان میآوریم و کسری بنزین را تامین میکنیم و بهنام سواپ غیر همنام یعنی صادرات مازوت و در مقابلش واردات بنزین، کسری بنزین کشور را تامین میکنیم. برای اینکه بتوانیم پالایشگاههایمان را استاندارد کنیم و جلوی خسارت مازوت را بگیریم که بخش زیادی از آن در نیروگاههای کشور خودمان مصرف میشود و باعث صدمات در بخش سلامتی کشورمان هم شده، احتیاج به سرمایهگذاری و تکنولوژی داریم. پالایشگاههای ما در دنیا جزو ضعیفترین پالایشگاهها در تولید مازوت هستند و در منطقه اکثر کشورها مثل عربستان و امارات حدود پنج و حداکثر ۱۰ درصد تولیدشان تبدیل به مازوت میشود، اما در کشور ما پالایشگاههایی داریم که حتی بیش از ۳۰ درصد از تولیدشان تبدیل به مازوت غیراستاندارد میشود. برای این کار احتیاج به سرمایه و تکنولوژی داریم که به دلیل شرایط تحریم متأسفانه الان حدود چند دهه است که عقب افتادهایم و هر روز هم پالایشگاههای ما کهنهتر میشوند. براساس دادهای که یکی از مسئولان شورای شهر تهران برای سال ۱۴۰۰ اعلام کرده بود، حدود ۶ هزار نفر در اثر مصرف مازوت (در استان تهران یا در کشور) جانشان را از دست دادهاند و اینها همه خساراتی است که از بابت مازوتسوزی در کشور تحمل میکنیم. تابستانها که مشکل گازمان کمتر است حدود ۳۰۰ میلیون مترمکعب روزانه گاز به نیروگاهها میدهیم که برق تولید کنند و زمستان که مشکل گاز داریم، چیزی حدود ۱۰۰ میلیون مترمکعب یا حتی در اوج سرما ۷۰ میلیون مترمکعب به نیروگاهها گاز میدهیم. تفاوت آن ۳۰۰ تا ۱۰۰ میلیون مترمکعب را با مازوت تولیدی روز که حدود ۶۰۰ هزار بشکه است و مازوت ذخیره پر میکنیم و اگر کم بیاوریم، از گازوئیل گرانقیمت استفاده میکنیم که میتواند در محاسبات اقتصادی کشورمان خسارات زیادی وارد کند. اگر میتوانستیم بخشی از نیروگاههایمان را از مدار خارج کرده، برق تجدیدپذیر تولید و مازوتمان را استاندارد میکردیم و در بازارهای جهانی میفروختیم؛ عددهایی که از حاصل آن اصلاحات در بخش نیروگاه یا مازوت بهوجود میآمد، آنقدر بزرگ است که میتواند کل اقتصادمان را دوباره تکان بدهد.