| کد مطلب: ۱۴۴۶

پایان وادی جنـــگ ســرد

پایان وادی جنـــگ ســرد

رقابت مدیریت‌شده: استراتژی بزرگ آمریکا برای دنیای چندقطبی

رقابت مدیریت‌شده: استراتژی بزرگ آمریکا برای دنیای چندقطبی

حمله ولادیمیر پوتین به اوکراین، درگیری با غرب و تقویت روابط با چین و کشورهای درحال‌توسعه، میدان بازی استراتژیک روسیه را کوچک‌تر کرده است. در عین حال ضربه حیرت‌آوری را به استراتژی بزرگ دولت بایدن وارد کرده است. زمانی که بایدن به ریاست‌جمهوری رسید، خیزش چین را چالش اصلی ژئوپلیتیکی آمریکا شناسایی کرد. تیم بایدن اعلام کرد که هدف‌شان تثبیت روابط روسیه و آمریکا و پایان دادن به «جنگ‌های ناتمام» میان این دو کشور است تا آمریکا بتواند تمرکز استراتژیک خود را روی پکن بگذارد. رئیس‌جمهور آمریکا همزمان تلاش می‌کرد تا کشورهای دموکراتیک دنیا را علیه چالش اقتدارگرایی پوتین متحد کند، نظم بین‌المللی مبتنی بر قواعد را تقویت کند و مشارکت جهانی برای حل مشکلات بحرانی فراملی مانند تغییر اقلیم و بیماری‌های واگیردار را ترویج کند. این شیوه می‌تواند ثبات در جهان و رفاه آمریکایی‌ها در داخل کشور را تقویت کند و سطحی از «سیاست خارجی برای طبقه متوسط» تشکیل دهد.

حمله روسیه به اوکراین شکاف‌ها و تناقض‌های قابل توجه این استراتژی را آشکار کرد. نمونه‌ای از این تناقض‌ها به قبل از شروع جنگ برمی‌گردد که اصرار برای عمیق کردن همکاری‌های آمریکا و ناتو با اوکراین وجود داشت. بیل برنز، مدیر سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا زمانی پیوستن اوکراین به ناتو را «روشن‌ترین خط قرمز برای الیت روسیه» خطاب کرده بود. در عین حال آمریکا همزمان مخالفان داخلی سیاست‌های پوتین را تشویق می‌کرد که با ایجاد روابط باثبات با مسکو مغایرت داشت. بسیاری از کشورهای در حال توسعه به توصیه‌های بایدن که می‌گفت آنها باید در رویارویی با روسیه، چین و دیگر کشورهای دیکتاتوری طرف غرب بایستند، گوش نکردند. درحالی‌که فقط چند کشور از حمله روسیه به اوکراین حمایت کرده‌اند، خیلی از آنها با اتهامات وارده از سوی چین و روسیه که برقراری نظم بین‌المللی مبتنی بر قانون اسم رمزی برای باورهای واشنگتن است که تعیین می‌کند چه زمانی قوانین اعمال شوند و چه زمانی خود و کشورهای متحدش از آن قوانین معاف شوند، موافق بوده‌اند. خارج از غرب اروپا، اکثر کشورهای دنیا از نقش خودنشانده آمریکا به عنوان داور اخلاقی برای پیشرفت‌های سیاسی داخلی‌شان خسته شده‌اند. برخلاف امیدهای بایدن، رقابت برای کسب قدرت برتر در دنیا تقویت شده، خطر تقابل هسته‌ای افزایش پیدا کرده و فضا برای همکاری‌های بین‌المللی درباره اقلیم و بیماری‌های واگیردار کمتر شده است.

به گزارش اندیشکده کوئینسی تیم بایدن در متحد کردن واکنش کشورهای غربی به حمله روسیه و اطمینان از اینکه پوتین نمی‌تواند کنترل اوکراین را به دست آورد، کاملا زیرکانه عمل کرده است. اما این خطر وجود دارد که تصمیمات تاکتیکی آمریکا برای خنثی کردن جاه‌طلبی‌های روسیه، روشی جایگزین برای استراتژی بزرگ و گسترده‌تری باشد که بیشتر با اهداف آمریکا، منافع اصلی و توانایی‌هایش تراز شده است. ‌

آمریکا در دوران هژمونی خود درگیر حواشی بزرگ خطاهای استراتژیک خود شده بود؛ زمانی که هیچ رقیبی در سطح خود یا حتی نزدیک به خود نداشت. آسیب‌های بسیاری به آمریکا وارد شد که مرگ‌بار نبودند. در دنیای چندقطبی این موضوع به ندرت اتفاق می‌افتد؛ دنیایی که در آن، جنگ مستقیم میان قدرت‌های هسته‌ای به احتمالی واقعی تبدیل شده، فناوری‌های دیجیتال آمریکا را در معرض تخریب و حمله‌های خارج از کشور قرار داده و واقعیت‌های ترسناک تغییر اقلیم به شدت آشکارتر شده‌اند. برای جلوگیری از شکستی که به درستی می‌تواند امنیت و رفاه شهروندان را هدف قرار دهد، آمریکا به یک استراتژی جدید نیاز دارد.

بی‌نظمی در حال پیدایش

مشخص نیست که جنگ در اوکراین چه تاثیری بر نظم جهانی خواهد گذاشت. اما پایان این جنگ، هر زمان و به هر روشی که باشد از جمله پیروزی بی‌قید و شرط، توافق بر اثر مذاکره، بن‌بست ناپایدار یا تشدید تنش‌های ویرانگر، ردپای دینامیک متغیر آن در میان بازیگران اصلی دنیا و تهدیدات جدید در برابر منافع آمریکا باقی می‌ماند. پوتین با حمله به اوکراین، پایان قاطعی را برای دوران به اصطلاح پس از جنگ سرد رقم زده است.

اقدامات بی‌نتیجه اولیه روسیه در جنگ باعث شد تا توانایی این کشور برای اعمال نفوذ و قدرت در جهان به شکل بدی تخریب شوند. اگر از دریچه عدالت اخلاقی به آن نگاه کنیم، این موضوع را می‌توان تحسین کرد. اما باید با این وسوسه مقابله کنیم که تضعیف شدید روسیه به نفع منافع ملی آمریکا خواهد بود. این موضوع در عین حال نباید هدف راهبردی اولیه باشد. اتکای مسکو به زرادخانه هسته‌ای و وابستگی‌اش به چین هم‌راستا با افت و خیزهایش در جنگ اوکراین بیشتر شده است. احتمال وقوع بحران که ناشی از خشم، آشفتگی‌ یا حتی فروپاشی دولت و همچنین ناشی از وسوسه دیگران برای بهره‌کشی از مشکلات روسیه باشد، می‌تواند برای آمریکا و اروپا کاملا مشکل‌ساز شود.

به همین ترتیب، تا زمانی که جنگ در اوکراین ادامه داشته باشد، برقراری ثبات در اروپا و اوراسیا هدفی دست‌نیافتنی خواهد بود. به نظر می‌رسد ارتش روسیه نمی‌تواند تمام اوکراین را تصرف و اشغال کند. اما اوکراین هم به همان اندازه توانایی لازم برای خارج کردن نیروهای روسیه از منطقه‌اش را ندارد. در نبود هیچ آتش‌بس راهبردی میان روسیه، اوکراین و غرب بر سر توازن ژئوپلیتیکی اوکراین، این احتمال وجود دارد که روسیه بخواهد اوکراین را به زخمی سرباز در مرکز اروپا تبدیل کند که نمی‌تواند به ناتو بپیوندد اما کاملا می‌تواند مشکلات کشورش را به منطقه وسیع‌تری گره بزند. در کنار این آشفتگی اروپا و اوراسیا، آمریکا با یک همتای قدرتمند دیگری در جمهوری خلق چین روبه‌روست. چین فقط یک قدرت نظامی در حال توسعه نیست، بلکه برخلاف جمهوری شوروی خودکفا، مستقل و یک غول اقتصادی و فناوری است که به شدت در سیستم مالی دنیا، زنجیره تامین و بازارهای تجاری حل شده است. در واکنش به خشونت‌های روسیه در اوکراین، کشورهای غربی به طور تحسین‌برانگیزی با یکدیگر متحد شدند. اما اتحادیه اروپا در قبال پکن رفتارهای متناقضی دارد و اگر جنگ در اوکراین ادامه پیدا کند که منجر به وقوع رکود اقتصادی قابل‌توجهی می‌شود، اهمیت روابط تجاری قوی با چین فقط برای اروپایی‌ها معنی بیشتری پیدا خواهد کرد. کشورهای جهان سومی که تفکرات مستقلانه‌تری دارند در برابر تقاضای اعمال تحریم علیه روسیه مقاومت و ثابت کرده‌اند که هیچ علاقه‌ای به انتخاب یکی از طرفین میان آمریکا و چین ندارند. تمرکز پکن روی قراردادهای تجاری و احداث زیرساخت‌هایی است که به مزاج کشورهای آفریقایی، آسیایی و آمریکای لاتین خوش آمده؛ کشورهایی که به خاطر سرزنش‌های برآمده از عدم توانایی در تصمیم‌گیری‌های دموکراتیک و فساد داخلی بیگانه، مورد شماتت قرار گرفته‌اند. ‌

در این میان، قوانین بازی‌های استراتژیک که می‌تواند تنش‌های جهانی و منطقه‌ای را در چارچوب امنی قرار دهد، آسیب شدیدی دیده است. اولین مورد، با حمله روسیه به اوکراین، قوانین بین‌المللی و قواعد اصلی سازمان امنیت و همکاری اروپا یا OSEC به وضوح توسط روسیه است. روسیه همچنین تابوی دیرینه تهدید آشکار به استفاده از تسلیحات هسته‌ای را شکست. براساس گزارش‌ها پوتین معتقد است که کشورهای غربی قوانین بازی دوران جنگ سرد را نادیده گرفته و روسیه اکنون در نبردی می‌جنگد که هیچ نوع حدومرزی برای محدود کردن آن مشخص نشده است.

دومین مورد، واکنش متقابل واشنگتن و توقیف سرمایه‌های ارزی روسیه در بانک‌های کشورهای غربی بود. این نمایش قدرت مالی برای تحت فشار قرار دادن مسکو در نظر گرفته شده بود، اما در عین حال ضربه‌ای را به سراسر دولت‌های دنیا وارد کرد و اهمیت حقوق مالکیت و اعتبار مبادلات ارزی را زیر سوال برد. مشخص نیست این موضوع تا چه اندازه‌ای بازیگران اصلی در جهان سوم را تنبیه یا نگران کرده. بسیاری از این کشورها پیشتر نگران قدرت بی‌پروای آمریکا بودند تا تهاجم روسیه.

اما اثرات ناخواسته توقیف دارایی‌های ارزی در جهان به‌هم‌پیوسته‌ ما، امری مهم است. آمریکا قبلا نیز در اقدامی مشابه، منابع ارزی افغانستان را پس از بازگشت طالبان به قدرت، توقیف کرده بود. در چند دهه گذشته «جهانی شدن» مولد عظیم ثروت بین‌المللی بوده است؛ هر چقدر که ناعادلانه توزیع شده باشد. جنگ اقتصادی تمام‌عیار و سوداگرایی (شیوه‌ای که در آن صادرات در بیشترین و واردات در کمترین میزان خود است) می‌تواند اثرات شگرفی روی سلامت اقتصادی و ثبات سیاسی آمریکا و دیگر کشورهای جهان داشته باشد.

مدیریت رقابت

در این شرایط محدودیت‌های واقعی برای گزینه‌های راهبردی آمریکا ایجاد می‌شود. در دنیای چندقطبی که در آن روسیه و چین در مقابل تمام دنیا با یکدیگر همکاری می‌کنند و کشورهای در حال توسعه اکثرا طرف هیچ‌کسی را نمی‌گیرند، تمرکز دفاعی آمریکا بر انزوا و مجازات دشمنان اصلی نمی‌تواند حمایتی از دنیای خارج را جذب کند. اما از آنجایی که فناوری دیجیتال، آمریکا را در برابر تخریب‌های ویران‌گر و فروپاشی امورات داخلی بسیار آسیب‌پذیر کرده و چون شرایط اقتصادی، سلامت و امنیت اقلیمی آمریکا به‌شدت با چین و دیگر کشورهای جهان گره خورده، آمریکا نمی‌تواند یک استراتژی دفاعی برای تغییر رژیم در مسکو و پکن راه‌اندازی کند. به جای آن، به استراتژی رقابت مدیریت‌شده نیاز دارد که در آن زمانی که قدرت آمریکا کارآمد باشد، آزادی کشورهای رقیب محدود می‌شود. در عین حال قوانینی وضع می‌شوند که متناسب با شرایط معاصر و مورد توافق است و اجازه مشارکت در چالش‌های مهم فراملی را می‌دهد.

این باور که آمریکا زمانی می‌تواند امنیت را در داخل کشورش فراهم کند که بقیه کشورهای دنیا نیز شبیه‌اش شده باشند و اینکه آمریکا می‌تواند مشکلاتی مانند تروریسم و «کشورهای یاغی» را از طریق عملیاتی برای حذف رهبران لگام‌گسیخته آنها برطرف کند، پشتوانه پروژه‌های فاجعه‌بار این کشور برای تغییر رژیم در کشورهای دیگر در 25 سال گذشته بوده است؛ اقداماتی که باعث ایجاد دشمنی در برخی از کشورهای جهان سوم شد و ترس روسیه و چین از آمریکا به عنوان تهدیدی مرگبار برای امنیت و ثبات داخلی‌شان را افزایش داد.

رویکردهای متضاد آمریکا در جنگ‌های اول و دوم خلیج‌فارس این قواعد را به خوبی نشان می‌دهند. پس از حمله صدام حسین به کویت در سال 1990، قضاوت آمریکا این بود که این حمله، هم باعث تضعیف یک هنجار مهم بین‌المللی می‌شود و هم جریان انرژی را در منطقه‌ای حیاتی برای امنیت آمریکا تهدید می‌کند. در رقابت میان دیپلمات‌ها، دولت جرج بوش یک ائتلاف گسترده بین‌المللی علیه عراق تشکیل داد که شامل همان چیزی بود که جیمز بیکر آن را «حمایت نفس‌گیر شوروری» خواند و تاییدیه شورای امنیت ملی را برای عملیات نظامی برای دفاع از کویت را به همراه داشت. ارتش آمریکا کمترین کار را برای بازگرداندن مهاجمان به عراق انجام داد.

پس از آن کاخ سفید با تصمیم مهمی روبه‌رو شد: آیا نیروهای آمریکایی باید ارتش در حال عقب‌نشینی عراق را دنبال و نابود کند و قدرت صدام حسین را سلب کند؟ برخلاف برخی از صداهای مخالف، برنت اسکوکرافت، مشاور امنیت ملی ادله خلف خود را با موفقیت نشان داد. او نگران متلاشی شدن ائتلاف بین‌المللی، افتادن مسئولیت اداره حکومت در بغداد روی دوش واشنگتن و تضعیف ثبات منطقه‌ای با از بین بردن تعادل ظریف قدرت میان عراق و ایران بود. چندین سال بعد، برخی از مخالفان فرصتی برای تمام کردن کار در بغداد و دموکراتیزه کردن عراق پیدا کردند. رخدادهای بعدی نشان دادند دانستن اینکه چه زمانی باید متوقف شد، حکمت بالایی می‌خواهد.

از گسست تا قوانین

تعادل محتاطانه و سیاست‌های بازدارندگی به تنهایی نمی‌توانند جلوی خطراتی که گسست روابط میان روسیه و غرب را بیشتر می‌کنند، بگیرند. خطراتی مانند تقابل هسته‌ای، رقابت‌های تسلیحاتی نامنظم و جنگ هیبریدی نامحدود به همراه خراب‌کاری‌های سایبری گسترده. در جنگ سرد، زمانی که آمریکا و اتحادیه شوروی فهمیدند که تبعات درگیری ابرقدرت‌ها در دوران هسته‌ای شدن دنیا تمایل دوجانبه‌ای را به وجود می‌آورد تا رقابت خود را داخل چارچوب امنی نگه دارند، آمریکا می‌تواند به دنبال قوانین بازی جدیدی برای جهان چندقطبی باشد.

کنترل تسلیحات هسته‌ای در صدر فهرست قوانین و مقررات ضروری است. روسیه می‌تواند عدم توانایی خود برای مقابله با قدرت فزاینده غیرمتعارف ناتو را با استقرار تسلیحات هسته‌ای جدید به سمت اروپا و آمریکا جبران کند. پس از اعلام ناتو مبنی بر پذیرش عضویت سوئد و فنلاند به این سازمان، روسیه به صراحت تهدید کرد که سلاح‌های هسته‌ای خود را در مناطق مرزی غربی کشور مستقر می‌کند. اما برخلاف دهه 80 میلادی، زمانی که اتحادیه شوروی موشک‌هایی با برد کمتر از 3500 کیلومتر را در اروپا مستقر کرد، با واکنش متقابل آمریکا همراه شد. در آن زمان، امنیت هسته‌ای به یک مو بند شده بود. این بار این اتفاق‌ها ممکن است در شرایطی رخ دهد که امکان هیچ دیالوگی میان آمریکا و روسیه برای کنترل سلاح برقرار نیست. حتی ممکن است در شرایط توسعه و مدرنیزاسیون زرادخانه هسته‌ای چین، آمریکا نتواند برابری هسته‌ای خود با نیروهای روسیه و چین را حفظ کند. جنگ هسته‌ای واضح‌ترین و ضروری‌ترین تهدید پیش‌روی آمریکاست. آن وقت است که پیدا کردن راهی برای کنترل این خطرات از طریق کنترل رسمی یا غیررسمی تسلیحات و ابزار تقویت اعتمادبه‌نفس مهم می‌شود.

همانند جنگ سرد، دارایی نهایی استراتژیک آمریکا در نظام چندقطبی در حال پیدایش، قدرت نظامی یا اقتصادی نیست، بلکه حیات جامعه و نظام دموکراتیک است. بنیان محکم آزادی و رفاه در داخل کشور، ‌آسیب‌پذیری آمریکا در برابر براندازی‌های سیاسی خارجی را کم می‌کند، احترام و رقابت را در کشورهای دیگر پرورش می‌دهد و سیاست‌های خارجی خود را بر پایه اطمینان و مقاومت پایه‌ریزی می‌کند. ‌

در 30 سال گذشته، ‌علاوه بر شکاف‌های عظیمی که میان جاه‌طلبی‌های آمریکا در دنیا و توانایی‌اش برای دستیابی به این اهداف به وجود آمدند، میان نخبگان سیاست خارجی واشنگتن که به شدت روی ترویج تغییرات سیاسی و برتری آمریکا متمرکز بودند و نیاز حیاتی شهروندان عادی آمریکایی برای دستیابی به ثبات و رفاه بیشتر در خانه نیز فاصله عمیقی افتاده بود. جنگ‌های صلیبی شکست‌خورده در خارج از کشور و یک باور غلط که امنیت آمریکا به حفظ هژمونی جهانی آمریکا بستگی دارد، جامعه آمریکا را ضعیف‌تر کرد.

ریچارد نیکسون در سال 1969پس از پیروزی در اولین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری با شرایطی مشابه امروز روبه‌رو شده بود. آمریکایی‌ها به شدت بر سر جنگ ویتنام، حقوق مدنی و تغییر نسل به دو دسته تقسیم شده بودند. آشتی با ملت نیازمند پایان دادن به جنگ در جنوب شرق آسیا بدون تغییر چشم‌انداز استراتژیک به نفع مسکو بود. اتحادیه شوروی داشت از مرحله برابری با آمریکا در زمینه تسلیحات هسته‌ای پیشی می‌گرفت و از مزیت‌های عددی قابل‌توجهی در نیروهای متعارف در اروپا برخوردار بود. آمریکا چگونه می‌تواند خود را از ویتنام بیرون بکشد، اما همچنان با تهدید شوروی مبارزه کند؟

پاسخ نیکسون نه بازگشت به قلعه آمریکا بود، نه راضی کردن رقبا. نیکسون با باز کردن درهای ارتباطی با چین مائوئیست و تشکیل وزنه متقابل با قدرت شوروی، روابط آمریکا را با دنیا عمیق‌تر و متنوع‌تر کرد. نیکسون همزمان چندین توافقنامه تجاری، کنترل تسلیحات و حقوق بشری را دنبال ‌کرد که رشد شوروی را محدود، تهدید جنگ هسته‌ای را کاهش و روابط آمریکا و شوروی را قابل پیش‌بینی و کنترل می‌کرد.

چالش اصلی استراتژیکی که واشنگتنِ امروز با آن روبه‌روست به‌طور مشابه پیروزی در نبرد تعیین‌کننده میان آزادی و استبداد نیست، بلکه دستیابی به طلسم تنفسی در خارج از کشور است که آمریکا این اجازه را می‌دهد تا عمیق‌تر به سمت بهبودِ به‌شدت مورد نیاز داخل کشور، اقدام کند. برخلاف دوران نیکسون، پیامدهایی که آمریکا امروز با آن روبه‌رو شده، مانع ایجاد یک شکاف استراتژیک میان مسکو و پکن شده است. اما با سیاستمداری هوشمندانه، آمریکا می‌تواند از سوق دادن رقبای خود به سمت مشارکتی ضدآمریکایی جلوگیری کند.

هم‌تراز کردن جاه‌طلبی‌های بین‌المللی با منافع اصلی مردم یکی از نیازهای فوری دولت آمریکاست. معنی آن یعنی حمایت از آمریکا در برابر حملات نظامی، خرابکاری و دیگر تهدیداتی که متوجه رفاه داخلی و شیوه زندگی هستند. این یعنی اینکه آمریکا دیگر به دنبال برتری خود در دنیا و تغییر دیگر کشورها به دموکراسی نباشد. جان کوئینسی آدامز زمانی به سفیر روسیه در آمریکا گفته بود که «هر ملتی منحصرا قاضی حکومتی است که برایش مناسب است و هیچ کشور دیگری نمی‌تواند با زور دولت دیگری را بر آنها تحمیل کند.»

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی