سینمای بهکمارفته را احیا کنید
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.
به بهانه روز ملی سینما
نوشتن از سینمای ایران در روز ملی سینما حالا به تراژیکترین ژانر سینمایی تبدیل شده. چنانکه به جای جشن گرفتن از عمر صدوچندسالهاش باید از عمر ازدسترفتهاش گفت و نگران مرگش شد. امروز 122سالگی سینمای ایران است، اما بهراستی چقدر از بودن این روز احساس خوب و خوشایندی داریم؟ چقدر سینمای ما با همه فراز و نشیبهایش توانسته در نشاط و رونق و توسعه و همدلی جامعهمان ایفای نقش کند؟ مگر نه این است که حال و روز هر جامعهای را میتوان در سالنهای نمایش فیلم و تئاترش جستوجو و حس کرد؟ چرا سینمایمان حالمان را خوب نمیکند؟ چرا حال مخاطبش را نمیتواند خوب کند؟ چرا حال منتقدش خوب نیست؟ کاملا واضح است؛ چون حال خودش خوب نیست و به زور مُسکن و آرامبخش سرپاست. مُسکنهایی تقلبی و تاریخ مصرفگذشتهای چون فیلمهای سخیف و حالبهمزن، سینمای ما را سرپا نگه داشته است، تاکید میکنم فقط سرپا ولی از درون خراب و در حال آوار. بیشترین و بدترین چیزی که به سینمای ایران ضربه زده و بلای جانش بوده و هست و آن را دچار پسرفت کرده و صد افسوس بیماری لاعلاجی هم بوده، سوءمدیریت است. بدون تردید در هر زمان و شرایطی که نابسامانی و بحران
و بلبشویی در سینمای ایران مشاهده شده، قطعاً بیتدبیری مدیری، عاملاش بوده است. تدبیر وقتی نباشد بحران هم عرصه را برای تاخت و تاز و جولان مهیا میبیند. تدبیر یعنی پیشگیری، یعنی آیندهنگری، یعنی مواجهه درست با معضلات و مشکلات و مدیری که مهارت ادراکی، تشخیص بهموقع خطرات و قدرت تجزیه و تحلیل درست را نداشته باشد، قطعاً سینما را در مقاطع مختلف با بحرانهای متفاوتی مواجه و درگیر میکند. آیندهنگری و دوراندیشی از الزامات مدیریت بینادل و خردمندانه و پیشرو است. سینما مرد از بس که تدبیر ندارد. متاسفانه برخی مدیران سینمایی ما بیشتر نوعی سوءتفاهم هستند و وجودشان مانع پیشرفت و رشد و اعتلای سینما میشود. وقتی تدبیر باشد، دیگر لازم نیست اشتباهات، نابسامانیها و کمبودها را به گردن مدیریت قبل و دولتهای قبل انداخت. بهراستی چرا باید تاوان سوءمدیریت و برخی مدیران کارنابلد و سطحی و کوچک سینمای ایران را، سینماگران و سینمای مظلوم و شریف ایران بدهد؟! سینمای ایران با اینگونه مدیران هر روز فقیرتر و حقیرتر میشود. نمیدانم چرا بیخود و بیجهت نام یک فیلم ذهنم را پر کرد: «وقتی همه خوابیم». با این حال، روز ملی سینما دیگر
روز جشن نیست، اما بهانهای است تا برای احیای این بیمار بهکمارفته فکری کنیم. شاید بیش از هر چیز باید این بیمار نحیف را از روی تخت سیاست پایین آورد و گذاشت تا در فضای باز هنر قدم بزند و هوایی تازه تنفس کند. متاسفانه سایه سیاست هر روز بر پیکر کمجان سینما سنگینتر میشود و انگار داریم فراموش میکنیم که سینما بیش از هر چیزی هنر است، نه ابزار برای جدلهای سیاسی. سینما قرار است به مثابه هنر، تصویری از زیبایی را به ما نشان دهد، اما حالا به گوشت قربانی سیاست بدل شده که مدام در مسلخ بازیهای سیاسی ذبح میشود. به طفیلی سیاست در میدان قدرت تبدیل شده که به جای نمایش زندگی بر پرده، بهانهای برای پردهدریها و بیپرواییها شده. با این روند پرآشوب و تلخی که شاهدیم دیگر چیزی از سینما باقی نخواهد ماند. به عنوان عضوی از جامعه منتقدان سینمایی کشور باید به صراحت بگویم که حالا نه وقت نقد فیلم که وقت نقد سینماست. نقد مدیریت و سیاستگذاریهای سینمایی که انگار خطر انقراض سینما را درک نمیکند. خطر اینکه سینمای ایران در آستانه ورشکستگی و مرگ هنری است؛ دچار بحران هویت و حریت. دارد در میانه دعواهای سیاسی جان میدهد. دارد
از هویت هنری و حریت حرفهای خود تهی میشود. سالنهای سینما هر روز خالی و خلوتتر میشود، سینماها در حالی تعطیلی و تغییر کاربری هستند، سینما دیگر خاطرهساز نیست، مخاطرهانگیز است. سینمایی که دیگر رویا نمیسازد، خود در حال تبدیل شدن به یک رویاست. سینمایی که دیگر نمیفروشد اما همه چیزش را برای فروش گذاشته. نگاه سیاسی و تجاری از دوسو استقلال و کارکرد هنری و فرهنگی او را دچار استحاله کرده و چیزی نمانده تا در روز ملی سینما، در روز تولدش، مرگ آن را اعلام کنیم. سینما نماد و پرچم فرهنگی کشور است، نباید گذاشت این پرچم به زمین بیفتد.