| کد مطلب: ۵۷۳

پای باخت‌های‌مان هم باشیم

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

در روزهای اخیر مرگ هوشنگ ابتهاج دستمایه نزاعی مجازی میان هواداران شاعر و مخالفان سیاسی وی شد. این البته امری مسبوق به سابقه است و درباره دیگرانی نیز این اتفاق افتاده است. درباره تحلیل چرایی و چگونگی این ماجراها سخن فراوان است و بسیار نیز گفته شده است. باید پذیرفت جامعه ایران جامعه 10سال پیش نیست که معدودی رسانه فرصت ابرازنظر داشتند و بیشتر مردم، تنها خواننده بودند. روزگار ما عصر تورم رسانه‌‌هاست و همانطور که به شوخی تعداد خوانندگان و شاعران بیشتر از مخاطبان آنها قلمداد می‌شود، طبیعی است که بخشی از بحران مخاطب رسانه‌‌های موجود نیز به این واقعیت بازمی‌گردد که هرکسی با تلفن همراه می‌تواند رسانه‌‌ای برای خود داشته باشد و سخنش را نشر دهد. به این فرصت طلایی پیش‌آمده اضافه کنید تکوین صفت «خودبیانگری» در انسان امروزی را تا بخشی از پازل چرایی شلوغ شدن بازار را دریابید. آدمیزاد وقتی عادت کرد هرروز عکس خود را به نظر دیگران برساند، بعید نیست بعد از مدتی بکوشد نظراتش را نیز نشر دهد. منصفانه که بنگریم باید اذعان کرد خروجی این سیستم جدید، سراسر نیز پرت‌وپلا نبوده است؛ بسیاری از آدم‌ها که پیش‌تر راهی به رسانه‌های موجود نداشتند و حتی برخی خودشان هم فکر نمی‌کردند بلد باشند دو خط بنویسند، امروز به لطف همین فضای مجازی، می‌نویسند و به هر روی حرفشان را می‌توان خواند و کم‌وبیش با آن موافقت و مخالفت هم داشت. نوشتم «کم‌وبیش» و اصل حرفم از پس همه این جنگ و جدل‌ها این است که به این کم‌وبیش بودن امور هم اندکی التفات کنیم و فقط کمی، کمی فقط، به این هم بیاندیشیم که دنیا قرار نیست یکسره شبیه آن چیزی باشد که ما تصور می‌کنیم باید باشد. اگر به اندازه تعداد آدم‌ها راه برای رسیدن به خدا هست، دشوار نیست پذیرش این نکته که راه رسیدن به حقیقت امور و قضایا نیز یکی نیست و چه‌بسا بتوان هم‌سخن با آیزایا برلین گفت، برای هر پرسش تنها یک پاسخ صحیح وجود ندارد و گاهی میان ارزش‌های مطلوب انسانی نیز سازگاری وجود ندارد و باید دست به انتخاب زد؛ انتخابی تراژیک شبیه بسیاری از انتخاب‌هایی که ما آدم‌های معمولی در زندگی روزمره‌مان با آن دست‌به‌گریبانیم و بیشتر از آنکه خود را به‌خاطر خطای احتمالی راه‌یافته در انتخاب‌های‌مان شماتت کنیم، از چرخ فلک شکایت می‌کنیم که ما انسان‌های معمولی با توان اندک را در این دوراهی‌‌های مخمصه‌آمیز، مظلومانه گیر انداخته است. حالا شده است حکایت نقد روشنفکری در جامعه خودمان. از پس این همه هو کردن و هورا کشیدن، هر دو، درواقع نوعی مطلق‌گرایی دیده می‌شود که هیچ‌جور راه به کمی تردید نمی‌دهد. بحث این نیست که نسبی‌گرایانه با مسائل برخورد کنیم و برای مثال به دام این مغلطه بیافتیم که زمانه و زمینه اجازه نمی‌دهد آدمیان جوردیگری انتخاب کنند و هرکس هرچه کرد و هرچه نوشت، اقتضای اجبار تاریخ و جبر جغرافیا بوده و معاف از قضاوت است؛ نه، بحث بر سر این است که کمی روی خطاهای شناختی و موانع عملی پیش‌روی آدم‌ها نیز حساب کنیم و بپذیریم همانطور که کانت می‌گفت شاید «انسان چوب کج و معوجی است که نمی‌توان از آن چیز راستی درست کرد» در تعابیر دینی نیز وقتی بحث خلقت آدم مطرح می‌شود، فصل مشترک ماجرا همین خطاکاری و ندانم‌کاری انسان است. مخلص کلام، نه اسطوره بسازیم، نه اسطوره بشكنیم. آنقدر به هم سخت نگیریم. راندمان هیچ موجودی 100درصد نیست. بله تاریخی بوده و آدمیانی در پدیدآمدن رخدادهایی بنیان‌افکن، کم‌وبیش نقش داشته‌اند، اما به هر روی نقش آنها را «کم‌وبیش» ببینیم و بسنجیم. از نتایج هم به نیات نرسیم. بهشت را با نیات خیر آدم‌ها سنگفرش کرده‌اند. بسیاری از کسان که هیچ نکردند و هیچ نگفتند، برخی اما گمان بردند راه را از چاه می‌دانند، جماعتی هم به گمان آنها، خوش‌گمان شدند و حوادثی رخ داد. آن حوادث، خرد نبود و نباید خطاها را نیز خرد شمرد، اما به این نیز باید فکر کرد که در آنچه رخ داد، اگر نه همه، عموم ما مشارکت داشته‌ایم؛ چه با فریاد چه با سكوت، چه در خانه چه در خیابان، چه در وطن چه در غربت. در صفحات کتاب عظیم تاریخ، سرنوشتی که برای‌مان پیش آمد و رقم زدیم، در بخشی نه‌چندان بلند، اما به‌پای ملت ایران نوشته خواهد شد. پای برد و باختمان، هر دو بایستیم. ما تنها پیروزی‌های‌مان نیستیم. باخت‌های‌مان هم باشیم.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
پربازدیدترین
آخرین اخبار