احسان موحدیان تحلیلگر مسائل قفقاز در گفتوگو با «هممیهن»/باکو علاقهای به بهبود روابط با ایران ندارد
روابط جمهوری اسلامی ایران و جمهوری آذربایجان، بهویژه در سه سال اخیر با مشکلات زیادی مواجه شدهاست؛ از جمله حمله به سفارت جمهوری آذربایجان در تهران که باعث قطع موقت روابط شد، موضوع کریدور زنگزور و اتهام حمایت جمهوری آذربایجان از اسرائیل در جنگ ۱۲روزه.
روابط جمهوری اسلامی ایران و جمهوری آذربایجان، بهویژه در سه سال اخیر با مشکلات زیادی مواجه شدهاست؛ از جمله حمله به سفارت جمهوری آذربایجان در تهران که باعث قطع موقت روابط شد، موضوع کریدور زنگزور و اتهام حمایت جمهوری آذربایجان از اسرائیل در جنگ ۱۲روزه. این رخدادها باعث شدهاست تا روابط دو کشور همسایه، بهرغم تمایل تهران به برقراری روابط نزدیک و صمیمانه از زمان تاسیس جمهوری آذربایجان و شناسایی فوری استقلال این کشور از اتحاد جماهیر شوروی، با موانع زیادی مواجه شود.
احسان موحدیان، تحلیلگر مسائل قفقاز معتقد است که باکو سیاست خارجی خود را همسو با غرب، ترکیه و اسرائیل تعیین میکند و در شرایط فعلی تمایل چندانی به بهبود روابط با تهران ندارد. در ادامه متن کامل گفتوگوی «هممیهن» را با احسان موحدیان، تحلیلگر مسائل قفقاز مطالعه میکنید.
به اعتقاد شما آیا دورنمای روابط تهران و باکو در آینده به سوی نشیب همیشگی حرکت میکند و اختلافها ذاتی است یا اینکه امکان دارد دو طرف بهرغم اختلافهایی که دارند بتوانند روابط را بازسازی کنند؟
برداشت من این است که جمهوری آذربایجان با توجه به برداشتی که از شرایط فعلی ایران دارد، علاقهای به تقویت روابط با ایران نشان نمیدهد. علتش هم در واقع ساختارهایی است که باکو در حوزه روابط خارجی و سیاست خارجی در قبال ایران تعریف کردهاست. واقعیت این است که جمهوری آذربایجان در حوزه سیاستگذاری در قبال ایران مستقل عمل نمیکند، یعنی این کشور تا حد بسیار زیادی در زمینه روابطش با ایران تابع تصمیماتی است که در اسرائیل، انگلیس، ترکیه و آمریکا گرفته میشود و این کشور در واقع تا حد زیادی تابع سیاستهای این چند کشور است.
سیاست این کشورها در حال حاضر این است که در منطقه قفقاز جنوبی به ایران فشار بیاورند، لذا بهرغم اینکه ایران تمایل زیادی به گسترش همکاریها با جمهوری آذربایجان، هم در حوزه کریدورهای ارتباطی، افزایش تعاملات اقتصادی و ایجاد روابط بلندمدت دارد و علاقهمند است در پروژههای بلندمدت حوزه انرژی، حملونقل، لجستیک، راهآهن و کریدور شمال - جنوب با باکو همکاری کند، باکو با توجه به سیاستهایی که دنبال میکند، چندان تمایلی ندارد که روابطش را با ایران تقویت کند، بلکه دنبال این است که روابط را در سطحی حداکثر متوسط حفظ کند که تنش چشمگیری ایجاد نشود اما در مجموع در دورنمای روابط فعلاً تقویت روابط به شکلی که به سطح عالی برسد دیده نمیشود.
ما شاهد هستیم که جمهوری آذربایجان هنوز هم از ایجاد کریدور جعلی زنگزور سخن میگوید. در مذاکراتی هم که با جمهوری ارمنستان در مورد مرزگذاری و تعیین حدود مرزها دارند، هنوز بحث کریدور زنگزور پیش کشیدهمیشود. ترکیه هم از این پروژه پشتیبانی میکند و در حوزه ساختوساز و عمران هم دستکم در خاک آذربایجان زیرساختهای این کریدور ایجاد شدهاست. درنتیجه در خصوص کریدور زنگزور شاهد هستیم که ادبیات آذربایجان و هدفگذاریاش تغییر نکردهاست.
از سوی دیگر تعاملات و همکاریهای باکو با اسرائیل به شکل گسترده در جریان است. خرید اسلحه از اسرائیل به شکل گسترده و پیوسته ادامه دارد. تسلیحاتی که باکو از اسرائیل خریداری میکند روزبهروز پیچیدهتر و تهاجمیتر میشوند؛ از تاسیس انواع کارخانه پهپاد و خرید پهپاد از اسرائیل گرفته تا اخیراً خرید ناوچههای جنگی تا جمرها و دستگاه اختلال در برابر موشک و پهپاد، این روابط روزبهروز بیشتر توسعه پیدا میکند.
علاوه بر این اخیراً همکاریهایی با پاکستان و ترکیه برای خرید جنگنده شروع شدهاست. در مجموع این نوع همکاریهای نظامی و تسلیحاتی برای کشور کوچکی که تهدید خارجی خاصی متوجه آن نیست و در مهمترین منازعه خارجیاش در حال امضای پیمان صلح با ارمنستان است، چنین میزانی از واردات تسلیحاتی منطقی نیست و نشاندهنده برنامههای توسعهطلبانه است.
مضاف بر اینها درگیریهای اخیر آذربایجان با روسیه این مسئله را نشان میدهد که ما در مرحله گذار در نظام بینالملل هستیم و کشورها جهتگیریهای خودشان را در نظام نوین مشخص میکنند. در این جهتگیریهایی که مشخص میشود به وضوح روشن است که آذربایجان به شکل کاملاً واضحی در کنار اسرائیل، آمریکا، انگلیس و ترکیه در مدار غرب ایستاده و روابطش با روسیه رو به تنزل است. در این چارچوب انتظار میرود که روابط با ایران هم قطعاً از حدی بیشتر نشود.
این کشور در مناطق قرهباغ که از ارمنستان باز پس گرفتهاست هم امکانات زیادی را برای حضور نیروهای اسرائیلی فراهم آورده و فرودگاههای نظامی تاسیس کرده که در اختیار اسرائیل قرار داده یا فرودگاههای قدیمی که در اختیار شوروی بود را به اسرائیل دادهاست. تحولاتی که در جریان جنگ ۱۲ روزه اتفاق افتاد و گمانهزنیها در مورد نقش آذربایجان در همکاری با اسرائیل در جنگ ۱۲ روزه را افزایش داد و رویکردهای رسانهای در آذربایجان علیه ایران، پس از جنگ هم تغییر نکردهاست و هرچند الان کمتر رفتار تهاجمی نشان میدهند، ولی در کلیات هرازچندگاهی مطالبی در رسانهها و اظهارنظرها دیده میشود که تاکید میکنند ایران مجبور است کریدور جعلی زنگزور را بپذیرد. در ایام جنگ حتی صحبت از تهاجم نظامی به تبریز میکردند. اینها نشان میدهد که رویکردهای ذاتی باکو تغییری نکرده و اصولاً تا تغییر اساسی در ساختارهای سیاسی و در جهانبینی حاکمان آذربایجان ایجاد نشود بهبود روابط با ایران خیلی دشوار است.
ما باید به ریشههای تاریخی شکلگیری این کشور هم برگردیم و دقت کنیم که این کشور اصولاً با این هدف شکل گرفت که زمینهساز ایجاد آذربایجان بزرگ باشد، یعنی ایده اتحاد جنوب-شمال-غرب مطرح بود. زمانی هم که این جمهوری آذربایجان سوسیالیستی بود و بخشی از شوروی بود، در آن زمان هم مقامهای شوروی مرتب این ایده را پیگیری میکردند. اقدامات پیشهوری برای جدا کردن آذربایجان هم در همین راستا بود. الهام علیاف که پسر حیدر علیاف است هم همین ایدهها را در ذهن دارد.
حیدر علیاف که جاسوس کاگب بود و این ایدهها را در ذهن داشت و نگران نفوذ جمهوری اسلامی بود و الان هم الهام علیاف این ایدهها را به زبان نمیآورد ولی در عمل دوستیاش را با اسرائیل خیلی عمیق کردهاست و تابع نظرات آنهاست. اسرائیلیها میخواهند که قفقاز را به یک منطقه نفوذ جدید تبدیل کنند که نیروهای تکفیری، اسرائیلی، ناتو، تجزیهطلبان و سلطنتطلبان راحت بتوانند از طریق این منطقه رفت و آمد کنند. لذا در این شرایط اینکه ما با این نگرشها در جمهوری آذربایجان امیدوار به بازسازی روابط باشیم خیلی واقعبینانه به نظر نمیرسد.
ایران برای بهبود روابط با همسایه شمالی باید چه سیاستی را در پیش بگیرد؟
به اعتقاد من جمهوری اسلامی ایران خطایی نکردهاست که بخواهد سیاستش را اصلاح کند. شاید عامل مشکل در روابط تا حدی بیدقتی ما باشد. در همان سالهای ۱۹۹1-۱۹۹0 که جمهوری آذربایجان تاسیس شد و درگیر جنگ با ارمنستان شد، ایران تلاش کرد از همه نظر به این کشور کمک کند. در آن دوران شاهد کمکهای نظامی، کمکهای اقتصادی، میزبانی از مذاکرات صلح و میانجیگری از سوی جمهوری اسلامی ایران بودیم. بعد از این اما شاهد بودیم که در جمهوری آذربایجان نیروهایی روی کار آمدند که رویههای ضدایرانی و گرایشهای تجزیهطلبانه داشتند.
ایران همواره تلاش کرده که رفتار مسالمتجویانه داشته باشد. اینکه ما بخواهیم ایران را مقصر بدانیم چندان عادلانه و منطقی نیست. چون رفتار ایران همیشه این بود که به آذربایجان به چشم برادر کوچکتر نگاه کرده که هم شیعه است هم مردمش آذری هستند و باید از آنها حمایت کند. از نظر من آنها باید مجموعهای از اقدامات را انجام بدهند.
از جمله این اقدامات اگر بخواهیم بیطرف حرف بزنیم باید هر دو کشور به حساسیتهای امنیتی و مرزی یکدیگر احترام بگذارند و در هر دو کشور باید تلاش شود که نیروهایی که ضد کشور مقابل فعالیت میکنند مستقر نشوند؛ از جمله در آذربایجان نباید نیروهای اسرائیلی و نیروهای ناتو فرصت پیدا کنند ضد ایران کاری کنند؛ اسرائیل نباید اجازه پیدا کند که از خاک آذربایجان تا این اندازه برای رویکرد تنشزایی علیه ایران استفاده کند؛ ادبیات تهدید و تنش بهخصوص از سوی رسانهها باید کاهش پیدا کند.
از طرف دیگر باید توجه داشته باشیم که اتفاق خوبی که میتواند رخ دهد این است که دو طرف کمک کنند مرزهای زمینی باز شود و تعاملات اقتصادی و تجاریشان را از سر بگیرند و روابط فقط به دیپلماسی رسمی و دولتی محدود نماند. باید دیپلماسی عمومی و پارلمانی فعال شود.
در حوزه اقتصادی ایجاد کریدور ارس به همراه جاده، خط لوله انتقال نفت و گاز و راهآهن باید فعال شود؛ مسیر اتصال نخجوان به جمهوری آذربایجان از طریق ایران باید مدیریت شود؛ ایران باید درخواست کند که در روند صلح بین آذربایجان و ارمنستان نقشآفرینی کند و به گونهای دخالت کند که احساس نشود این روند صلح علیه منافع ایران است. افزایش همکاریهای اقتصادی و در کنار آن تقویت روابط فرهنگی و دست برداشتن باکو از این رفتار که مرتب تلاش میکند تاریخسازی جعلی کند یا مرجعیتسازی هویتی و تمدنی جعلی برای آذریهای ایجاد کند، میتواند به عادی شدن روابط کمک کند.
همانگونه که اشاره کردید یکی از موارد اختلافی موجود میان تهران و باکو، موضوع کریدور زنگزور و احتمال قطع مسیر زمینی ایران و ارمنستان است. با توجه به استقبال مقامهای ایروان از ابتکار ترامپ با عنوان «جاده بینالمللی صلح و شکوفایی ترامپ»، آیا میتوان گفت که طرح پیشنهادی ترامپ منافع ایران را تامین و نگرانیهای ایران را بر طرف میکند؟
بحثی که در مورد جاده ترامپ مطرح شده این است که کنسرسیومی با حضور ارمنستان و آمریکا تاسیس شود. این کنسرسیوم قرار است یک سری شرکتهای اقتصادی را مشخص کند. این شرکتها قرار است در این مسیر جادهسازی و ریلگذاری کنند و زیرساختهای ارتباطاتی و ICT، خطوط لوله انتقال انرژی ایجاد کنند. اگر هر یک از این طرفها با مشارکت کشور ثالثی موافق نباشند، آن کشور نمیتواند وارد این پروژه شود.
در عین حال صحبتهای نیکول پاشینیان، نخستوزیر ارمنستان هم مهم است که میگوید عرض این مسیر ۵ کیلومتر خواهد بود، یعنی اینکه این پروژه یک جاده ساده نیست، بلکه دالانی به عرض ۵ کیلومتر است. به همین دلیل نمیتوان گفت که کسی میتواند از روی این دالان یا زیر آن عبور کند و نمیشود گفت که مرزهای ایران و ارمنستان آسیب نمیبیند.
بدون تردید این طرح برای ضربه زدن به ایران ایجاد شدهاست. حداقل ضربهاش، ضربه اقتصادی است که میتواند عبور و مرور، کامیون، بار و انرژی را از ایران به سمت ارمنستان و شمال قفقاز کاهش دهد. اگر این اتفاق رخ دهد و دسترسی ایران قطع شود، نتیجه آن میشود به خطر انداختن امنیت ایران و محاصره ایران. به این ترتیب حمله به ایران و تجزیه ایران راحتتر میشود. ایده درازمدت دشمنان ایران همین است و با اتفاقاتی هم که در جنگ ۱۲ روزه افتاد این ایده علنی شد.
اینکه برخی دوستان و کارشناسان ادعا میکنند طرح خطری برای ایران ندارد من خیلی متوجه نمیشوم، به هر حال از هر جایی عبور کند چه نزدیک مرز ایران چه کمی بالاتر از مرز ایران چون کریدور است، مشکلساز میشود. چون در این پروژه آمریکاییها میخواهند با ارمنستان مشارکت کنند. تجربه رفتار آمریکا را در همسایگی ایران داریم که به اسم فعالیت اقتصادی چه اقداماتی انجام میدهد و چقدر کشور بدعهدی است.
وقتی آمریکا میگوید من کاری را انجام نمیدهم نمیتوانید مطمئن باشید که آن کار را انجام ندهد و بارها بدعهدی کردهاست. رفتار آمریکا را در عراق، لبنان، غزه و نقاط دیگر به عینه ملاحظه میکنیم.
آمریکایی مدتهاست که در هیچ جای دنیا سرمایهگذاری نمیکنند، بلکه برعکس در حال متوقف کردن سرمایهگذاریها هستند و تلاش میکنند سرمایهها را به داخل آمریکا برگردانند. وقتی مشاهده میکنیم که در این شرایط آمریکا اعلام میکند قصد دارد در منطقه قفقاز جنوبی که شاید خیلی اهمیت از نظر اقتصادی نداشتهباشد سرمایهگذاری کند و سفارتش را گسترش میدهد و یک دیتاسنتر بزرگ هوش مصنوعی برای تجزیه و تحلیل اطلاعات منطقه تاسیس کند، نشان میدهد اهداف واشنگتن سیاسی-امنیتی است و اهداف اقتصادی در مرحله دوم اهمیت قرار دارد.
به هر حال به اعتقاد من این طرح یک طرح خطرناک ضدایرانی است. ایران برای اینکه این طرح را خنثی کند باید در این یکی، دو سالی که فرصت دارد تلاش کند و این مسیرهای کریدوری که مد نظرش است اعم از کریدور ارس از داخل ایران یا جاده ترانزیتی که از داخل ایران تا ایروان احداث میشود، برای تاسیس یا بهسازی آنها سریعتر اقدام کند و کریدور ارس هم همراه با راهآهن باید احداث شود که وابستگی متقابل در آذربایجان ایجاد کند. اگر دست روی دست بگذاریم و مسیر ترامپ روی زمین ایجاد شود بعداً دیگر ایران برای مقابله با این کریدور دستش تا حد زیادی بسته خواهد بود.
علاوه بر ایران در سالهای اخیر شاهد افول بیسابقه روابط باکو با روسیه نیز بودهایم؛ تا حدی که در طول سال جاری دولت جمهوری آذربایجان اقدامهای علنی علیه منافع روسیه (از جمله حمله به دفاتر رسانههای دولتی روسیه در باکو) انجام دادهاست. آیا این رویکرد آذربایجان به معنای فاصله گرفتن تدریجی از محور تهران-مسکو و نزدیکتر شدن به غرب است؟ چرا جمهوری آذربایجان چنین مسیری را برگزیدهاست؟
در پاسخ به سوالهای قبلی توضیح دادم که جمهوری آذربایجان تصمیم گرفتهاست که در شرایط گذار نظام بینالملل در کنار آمریکا و اسرائیل و غرب باشد. قرار گرفتن باکو در کنار این طرفها طبیعتاً باعث میشود جمهوری آذربایجان اقداماتی را انجام دهد که مدنظر این دولتهاست. برای روسیه پذیرفتن این رویکرد خیلی سخت بود. ولادیمیر پوتین و سیاستگذاران روسیه تصور میکردند که چون خانواده علیاف سالها هم پیوندهای اقتصادی و نظامی و اطلاعاتی با روسیه داشتند، به این سادگی راه خود را از روسیه جدا نخواهند کرد. ولی جمهوری آذربایجان این کار را کرد، چراکه پیوندهای خودش را با غرب تعریف کردهاست.
روسیه در طول جنگ اوکراین برای دور زدن تحریمهای صادرات انرژی خیلی به آذربایجان متکی شدهبود و برایش سخت بود با اقدامهای باکو مقابله کند اما به تدریج اقدامهای ضدامنیتی آذربایجان حتی در خاک روسیه هم گسترش پیدا کرد و بر اساس طرح و برنامه انگلیس ما شاهد اقدامهایی مانند ربودن اتباع روسیه بودیم.
وقتی که در داخل روسیه اقداماتی برای مقابله با مافیای جمهوری آذربایجان انجام شد، باکو هم واکنش نشان داد و به دفاتر رسانههای دولتی روسیه در خاک آذربایجان حمله شد. کار به تدریج بالا گرفت و کار به حمله به پایانههای نفتی کشید. به تدریج کار در حال رسیدن به نقطه بدون بازگشت است و حتی دیدارهای دیپلماتیک کوتاه میان مقامهای مسکو و باکو هم دوای درد نیست.
چشمانداز روشنی از روابط روسیه و آذربایجان وجود ندارد. روسیه اگر بتواند معضل اوکراین را کاملاً حل و فصل کند، قطعاً بار دیگر تمرکز خود را بر قفقاز قرار خواهد داد و تلاش خواهد کرد که نیروهای نزدیک به خود را در این منطقه تقویت کند. قطعاً اینکه پوتین تماشا کند که آمریکا در خلوت روسیه در قفقاز صلح برقرار کند و نفوذش را افزایش دهد برای ثبات و تمامیت ارضی و امنیت روسیه بسیار خطرناک خواهد بود.
اقدامات و صحبتهایی هم که از اتاق فکرهای آمریکا میشنویم در این مورد که ارمنستان و تاجیکستان به سازمان کشورهای ترک بپیوندند و صحبتهایی که در مورد تبدیل سازمان کشورهای ترک به ناتوی ترکی میشود، نشان میدهد که این رفتارها و این سازمانها کارکرد اقتصادی صرف ندارند و قرار است کارکرد امنیتی-نظامی پیدا کنند. قاعدتاً روسیه اگر بخواهد تماشاچی بماند هم روسیه، هم ایران و هم چین شرایط بسیار دشواری در منطقه پیدا خواهند کرد.