وحدت اندیشه و هستی/در اهمیت انتشار ترجمهای از «منطق» هگل
هگل، فیلسوفی است که به غامضنویسی شهرت دارد. همین پیچیدگی باعثشده که تفسیر اندیشه او دشواری های فراوانی داشته باشد و بسیاری ترجیح دهند وارد این مقوله نشوند.
هگل، فیلسوفی است که به غامضنویسی شهرت دارد. همین پیچیدگی باعثشده که تفسیر اندیشه او دشواری های فراوانی داشته باشد و بسیاری ترجیح دهند وارد این مقوله نشوند. این نکتهای است که ازقضا مسعود حسینی، مترجم بسیاری از آثار هگل به فارسی نیز در مقدمه ترجمه جدیدش از دوره سهجلدی «علم منطق» بدان اشاره کرده و نوشته است: «مقدمهای بر ترجمهای از «علم منطق» هگل، جای آن نیست که مترجم تفسیر مختار خویش را از این اثر یا از کلیت اندیشه فلسفی هگل طرح کند.»
در کنار این نکته، مترجم به مسئله مهم دیگری نیز اشاره میکند که البته آن نیز میان موافقان و مخالفان هگل محل مناقشه است، اما تردیدی نیست که نزد دوستداران فلسفه هگل سخنی است کاملاً بدیهی: «علم منطق هگل چنانکه از خیل آثاری که از ثلث نخست قرن نوزدهم تا همین امروز به نگارش درآمدهاند پیداست، نه کتابی فلسفی در ردیف سایر کتابها، بلکه به جرأت میتوان ادعا کرد «کتاب کتابها»ست، و ازهمینرو، طرح ادعایی تفسیری درخصوص کلیت آن در مقدمهای بر ترجمهای از آن، چهبسا گزاف و لافزنانه بهنظر رسد.»
پدیدارشناسی و منطق
نظام اندیشه هگل را عموم مفسران به سه بخش منطق، فلسفه طبیعت و نظام روح تقسیم میکنند. معمولاً هگل را با «پدیدارشناسی روح» بیشتر بهیاد میآورند. در میان آثار هگل اما فراموش نباید کرد که «منطق» نیز جایگاهی ویژه دارد. البته این دو اثر، در دو دوره متفاوت از زندگی هگل نوشته شدند. «پدیدارشناسی» همانطور که هگل، خود نیز بر آن تاکید داشت، در شب نبرد ینا به پایان رسید.

زمانیکه نخستین جلد علم منطق را در سال ۱۸۱۲ منتشر کرد، آنگونه که تری پینکارد در کتاب «فلسفه آلمانی» گزارش کرده است: «شغل استادیاش را از دست داده بود، پدر فرزندی نامشروع بود، نشریهای را اداره میکرد، معلم فلسفه دبیرستانی در نورمبرگ شده بود و با اشرافزادهای نورمبرگی ازدواج کرده بود (و وقتی که منطق در سال ۱۸۱۶ به پایان رسید، دختر خود را از دست داده بود و دو پسر داشت).»
باز طبق گفته پینکارد:«سالهای میان پدیدارشناسی و منطق سالهای ناپلئون بودند؛ پیروزی پرافتخار او بر امپراتوری مقدس روم و ارتش پروس، حمله مصیبتبارش به روسیه، تبعید و بازگشتاش، کنگره وین و نبرد واترلو. درحالی که «پدیدارشناسی»، زیر نگاه خیره انقلاب پرشکوه فرانسه نوشته شده بود، «منطق» در دورانی نوشته شد که پادشاهان آلمانی در پی احیای قدرت و اقتدار خویش بودند (البته پادشاهیهای عظیمی که در دوره آلمان ناپلئونی شکل گرفته بودند، اکنون حاضر نبودند حتی یکقدم از مرزهایی که درواقع ناپلئون برای آنها تعیین کرده بود، عقبنشینی کنند.»
مواجهه با تناقضهای پساکانتی
از نظر هگل، «منطق» قرار بود سنگبنای ساختار کلی نظام فکریاش باشد. درعینحال وجه مشترک «پدیدارشناسی» و «منطق» این است که هر دو کتاب به شیوههای خاص خودشان در پی نشاندادن تناقضهای اندیشه کانت بودند. نوع مواجهه هگل با این تناقض کانتی در «پدیدارشناسی» بیشتر تاریخی و اجتماعی بود اما در منطق او این معضل را در سطح خود «اندیشه» مورد توجه قرار میدهد و میپرسد: «باتوجه به این داعیه پساکانتی که اندیشه ما فقطوفقط تابع هنجارهایی است که خودش را مؤلف و مرجع اعتبار آنها بداند (که هگل نیز آن را میپذیرفت) آیا میتوان گفت که نوعی «منطق» یا نوعی ساختار هنجاری ضروری برای اندیشیدن ما به خودمان و جهان وجود دارد؟ یا اگر پرسش را به زبان خاص هگل در «منطق» مطرح کنیم، چگونه ممکن است «اندیشه»، درعینحال «دیگر خودش» باشد، یعنی درعینحال هم قانونگذار باشد و هم تابع قانون؟»
ویراستهای متعدد منطق
همانطور گه گفته شد، «علم منطق» اولینبار بین سالهای ۱۸۱۲ تا ۱۸۱۶ منتشر شد و شامل سه جلد (جلد نخست: آموزه هستی، جلد دوم: آموزه ذات و جلد سوم: آموزه مفهوم) است. «علم منطق» برای دانشجویان کارشناسی البته بسیار دشوار است، بنابراین هگل یک نسخه دایرهالمعارفی از منطق نوشت که در سال ۱۸۱۷ منتشر شد و در سال ۱۸۲۷ با اصلاحات اضافی گسترش یافت. در سال ۱۸۲۶، کتاب «علم منطق» نایاب شد. هگل بهجای چاپ مجدد، طبق درخواست، برخی اصلاحات را انجام داد.
تا سال ۱۸۳۱، هگل نسخهای بسیار اصلاحشده و گسترشیافته از «آموزه هستی» را تکمیل کرد، اما فرصتی برای بازنگری بقیه کتاب نداشت. مقدمه چاپ دوم به تاریخ ۷ نوامبر ۱۸۳۱ ـ درست قبل از مرگاش در ۱۴ نوامبر ۱۸۳۱ ـ نوشته شده است. این چاپ در سال ۱۸۳۲ و دوباره در سالهای ۱۸۳5-۱۸۳4 در آثار پس از مرگاش منتشر شد و فقط چاپ دوم «علم منطق» به انگلیسی ترجمه شده است.
وحدت اندیشه و هستی
«منطق» هگل نظامی است دیالکتیکی و در این اثر هگل میکوشد این ایده را بپروراند که اندیشه و هستی، یک وحدت واحد و فعال را تشکیل میدهند. «علم منطق» مدنظر هگل، البته قیاس سنتی ارسطویی را نیز در برمیگیرد اما سنت ارسطویی بهعنوان مرحلهای از وحدت اولیه اندیشه و هستی تصور میشود، نه بهعنوان یک ابزار مستقل و رسمی استنتاج. هگل «منطق» را به سه دفتر تقسیم میکند که خودشان به دو بخش منطق «عینی» (شامل دو دفتر نخست) و منطق «ذهنی» تقسیم میشوند. سه دفتر «منطق» بهوضوح گرایشهای پساکانتی هگل را نسبت به فلسفه نشان میدهند و در ضمن طنین تفکر فیشته نیز در این تقسیمبندی شنیده میشود.
نزد هگل، مهمترین دستاورد ایدهآلیسم آلمانی، که با ایمانوئل کانت آغاز شد و در فلسفه خودش به اوج خود رسید، این استدلال بود که واقعیت (هستی) توسط اندیشه شکل میگیرد و بهمعناییدیگر، با اندیشه یکسان است. بنابراین درنهایت ساختارهای اندیشه و هستی، سوژه و ابژه، یکسان هستند. از آنجا که از نظر هگل، ساختار زیربنایی کل واقعیت درنهایت عقلانی است، «منطق» صرفاً در مورد استدلال یا برهان نیست، بلکه هسته عقلانی و ساختاری کل واقعیت و هر بُعدی از آن نیز هست. بنابراین «علم منطق» هگل ازجمله موارد دیگر، شامل تحلیلهایی از هستی، نیستی، شدن، وجود، واقعیت، جوهر، بازتاب، مفهوم و روش است.
منطق، تفکر خداست
بهگفته هگل، «منطق» شکلی است که علم تفکر بهطور کلی به خود گرفته است. او معتقد بود که این علم، همانطور که تاکنون بهکار گرفته شده است، نیازمند یک اصلاح کامل و ریشهای «از دیدگاهی بالاتر» است.
در پایان مقدمه نوشت: «منطق، تفکر خداست». هدف اعلامشدهاش با کتاب «علم منطق»، غلبه بر چیزی بود که او آن را نقص مشترکی میدانست که در تمام سیستمهای منطقی قبلی وجود داشت، یعنی اینکه همه آنها جدایی کامل بین محتوای شناخت (جهان اشیاء، که بهدلیل وجودشان کاملاً مستقل از تفکر در نظر گرفته میشدند) و شکل شناخت (افکار مربوط به این اشیاء، که به خودیخود انعطافپذیر، نامعین و کاملاً وابسته به انطباق آنها با جهان اشیاء هستند تا بههرنحوی بهعنوان حقیقت در نظر گرفته شوند) را پیشفرض میگرفتند.
این شکاف غیرقابل عبور که در علم عقل یافت میشد، از نظر او ناشی از آگاهی روزمره، پدیداری و غیرفلسفی بود. هگل معتقد بود که وظیفه خاموشکردن این تقابل در درون آگاهی را قبلاً در کتاب خود «پدیدارشناسی روح»، با دستیابی نهایی به شناخت مطلق انجام داده و اینک با «منطق» آن را به پایان رسانده است.