| کد مطلب: ۵۵۶۶۶

روایت کیومرث اشتریات از چگونگی تسخیرشدگی دولت‌ها

کیومرث اشتریان نوشت: مجرم در پایان به قربانی تبدیل می‌شود. یعنی هر چقدر هم که هوشمند بوده باشد گریزی از گُرز خود-تحمیقی ندارد چرا که عوام در روح و جان او چنگ می‌اندازد.

روایت کیومرث اشتریات از چگونگی تسخیرشدگی دولت‌ها

به گزارش هم‌میهن آنلاین، کیومرث اشتریان در روزنامه شرق نوشت: 

هر سیستمی با قوای سه گانه خود و با پشتوانه‌ای از مردم قوام و دوام می‌آورد. تسخیر یعنی که این سه قوه حضور دارند اما نمی‌توانند مستقلا تصمیم بگیرند و به طرق گوناگون توسط نیروهای مختلف از کار افتاده و روال طبیعی خود را از دست داده باشند یا دچار مسخ و کژکارکردی شوند. تسخیر ابعاد گوناگون دارد:
1- تسخیر توسط گروه های با نفوذ اقتصادی. این گروه‌ها به مدد سابقه طولانی در حوزه های گوناگون رانتی در صنعت یا تجارت عملا شریان اقتصادی سیستم‌ها را بدست می‌گیرند. سازمان بوروکراتیک دولت عملا اسیر روابطی است که آنها در درازمدت بدست آورده‌اند. تغییرات سیاسی در درون حاکمیت‌ها شاید بتواند این نفوذ را تضعیف کند. اما آنچه که به تسخیر دامن می‌زند ثبات قدرت سیاسی رانت پرور است. در حکمرانی آب شما با استانهایی طرف هستید که با افزایش بی رویه مصرف آب صنعتی عملا زیر پای خود را خالی کرده‌اند و دولتِ تسخیر شده نمی‌تواند کاری کند. «روزگاران کرده‌اند صرف بتان. صرف تسخیر و مسخر نحو آن». نحوه کار دولت مسخر می‌شود.
2- تسخیرعوام؛ آن است که سازوکارهایی پدید می‌آید که نهادهای اساسی، نیروها و سیاست های خود را اسیر عوام می‌کنند. برخی دولت‌ها سعی کرده‌اند با صافی‌ها و «فیلتر»های گوناگون از تشکیل احزاب سیاسی تا توسعه نهادهای کارآمد و از رشد آگاهی های عمومی تا توسعه آزادی های کارشناسی خود را از این بند رها کنند. عوامزدگی همچون سیل است که همه را با خود می‌برد. تسخیر عوام به این نیز هست که گروه گروه از توده در حاشیه منابع عمومی به غارت منابع آبی بپردازند یا شماری برای بهره برداری کشاورزی یا صنایع گوناگون به حفر چاه بپردازند و دولت‌ها نتوانند در برابر سودجویی عوام مقاومت کنند. اینکه چگونه یک دولت تن به «تسخیر بَدَوی» می‌دهد و نه به «تحکیم مدنی»، خود موضوع پژوهش مهمی است. اما اجمالا نقش متنفذان و منتفعان و دسیسه کنندگان بسیار مهم است. اینان به جایی می‌رسند که حاضرند یک تمدن را به قهقرا ببرند و زیر پای خود را نیز خالی کنند و همه را با خود به چاه تباهی افکنند اما دست از دستاویز سیالِ عوام بر ندارند. نکته اساسی تر دور باطلی است که در اثر عوامزدگی پدید می‌آید. سیاستمداری که به ترویج عوامزدگی می‌پردازد، خود، باوری عوامانه پیدا می‌کند: مجرم در پایان به قربانی تبدیل می‌شود. یعنی هر چقدر هم که هوشمند بوده باشد گریزی از گُرز خود-تحمیقی ندارد چرا که عوام در روح و جان او چنگ می‌اندازد. رابطه مرید و مرادی با عوام بتدریج روح مراد را تسخیر می‌کند. گویی روح خود را به مریدان فروخته است. تیغی که به دست عوام داده است روان او را هراسان می‌کند. این روان هراسان به دستگاه خودکار تولید ایدئولوژی عوامگرایانه در خودِ او تبدیل می‌شود. بازتولید این پدیده در دولت‌ها و «تریبون» های سنتی مهم است و باید نسبت به آن هشیار بود. چنین پدیده‌ای نه تنها قوای اساسی را در معرض تسخیر قرار می‌دهد بلکه می‌خواهد دانشهایی همچون پزشکی را نیز مُسَخَّر خود کند. در گذشته پادشاهان بیش از دیگران در معرض چنین آسیبی قرار داشته‌اند هر چند بدلیل محدودیت ارتباطات این «درویشان حکومتی» بوده‌اند که چنین نقشی را ایفا نموده و دربارها را تسخیر می‌کرده‌اند.
3- تسخیر سیاسی از دیگر موارد است که گروهی به دسیسه های پنهان همه ابزارهای اصلی و منابع انسانی-مدیریتی را تسخیر می‌کنند و عملا به هیچ نیروی دیگری اجازه حضور در قدرت نمی‌دهند. در چنین حالتی نیروی انسانی دچار مردابی می‌شود که پویایی و حیات را از کشور می‌گیرد. حباب سبکبال دولت از عهده دریای سهمگین گروه های تسخیری بر نمی‌آید. ترکیب تسخیر سیاسی با تسخیر عوام به «سکتاریسم حکومتی » تبدیل و در نهایت به افول سیاسی-اجتماعی منجر می‌شود و راه را برای گونه های مختلف «بناپارتیسم» هموار می‌کند. بویژه الیگارشی نظامی «غیرتوسعه گرا» زمینه بیشتری پیدا می‌کند چون سلطه روزافزون مناسبات تجاری-اقتصادی و روابط چین-آمریکا بر روابط بین‌الملل بگونه ایست که امکان دولت توسعه گرا را سلب می‌کند.
4- شماری از دولت‌ها با تکیه طولانی بر نیروهای نظامی و امنیتی بتدریج مقدرات خود را بدست آنان می‌سپارند. در چنین حالتی حتی تفوق نظریه پردازان و سخن دانان اصلی سیستم بتدریج زایل می‌شود و جای خود را به این نیروها می‌دهد. زبان حال نظریه پردازان شکست خورده اینچنین می‌شود: «صائب از تسخیر آن آهوی وحشی عاجزیم-از سخن هرچند عالم را مسخر کرده ایم». نمونه آن رژیم های کمونیستی به جای مانده از شوروی سابق است.
در نهایت اما این نیروها بدلیل فقر تئوریک بتدریج دچار دگردیسی می‌شوند و حکومتی الیگارشی (به شکل گروه های با نفوذ اقتصادی-امنیتی) تشکیل می‌دهند. اینان در بهترین حالت راه توسعه سکولار را در پیش می‌گیرند.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه سیاست
پربازدیدترین
آخرین اخبار