| کد مطلب: ۵۵۰۳۴

مفهوم قدرت در حکمرانی آینده/بررسی تغییراتی که در حکومت‌‎‌های دموکراتیک و اقتدارگرا با توسعه فناوری رخ خواهد داد

این روزها حضور هوش مصنوعی، بات‎ها و اخبار مرتبط با چنین پیشرفتی در زندگی روزمره ما بسیار به چشم می‎آید و حتی برای برخی به دغدغه تبدیل شده است. اینکه هوش مصنوعی قرار است چه نقشی ایفا کند و چه جایگاهی در زندگی آینده ما دارد؛ آیا واقعاً روزی جای انسان را در حکمرانی و تصمیم‎گیری‎های کلان در حوزه سیاست خارجی و داخلی می‎گیرد؟

مفهوم قدرت در حکمرانی آینده/بررسی تغییراتی که در حکومت‌‎‌های دموکراتیک و اقتدارگرا با توسعه فناوری رخ خواهد داد

این روزها حضور هوش مصنوعی، بات‎ها و اخبار مرتبط با چنین پیشرفتی در زندگی روزمره ما بسیار به چشم می‎آید و حتی برای برخی به دغدغه تبدیل شده است. اینکه هوش مصنوعی قرار است چه نقشی ایفا کند و چه جایگاهی در زندگی آینده ما دارد؛ آیا واقعاً روزی جای انسان را در حکمرانی و تصمیم‎گیری‎های کلان در حوزه سیاست خارجی و داخلی می‎گیرد؟

کمیته آموزش حزب اتحاد ملت در جلسه اخیر خود به نقد و بررسی کتاب «سرنوشت دولت، کوششی برای درک آینده دولت‎ها در عصر انقلاب صنعتی چهاردهم» پرداخته است. در این جلسه هادی خانیکی، استاد علوم ارتباطات و سیدمحمدرضا متقی، استاد حقوق عمومی و نویسنده کتاب حضور داشتند و در آن در کنار طرح آنچه باید نسبت به آینده دولت‎ها مورد توجه قرار گیرد؛ به مباحثی درباره کنشگری احزاب و  تشکل‎های سیاسی و مدنی و جایگاه آنها در نظم آینده جهان نیز اشاره شد. خلاصه این جلسه در ادامه می‎آید:

هادی خانیکی استاد علوم ارتباطات

هادی+خانیکی copy

من در این بین درباره نسبت علم و چالش‎های باور در جامعه سخن خواهم گفت. کتابی که در اینجا مطرح شد کتابی است که مبنایش پژوهش و البته با بهره بردن از منابع مختلف از آقای دکتر سریع‌القلم تا چت‎جی‌پی‌تی، نهایتاً نوشته شده و البته در نهایت به طرح سوال پرداخته است. آقای متقی، نویسنده این کتاب فعال سیاسی است که از کنش سیاسی خسته نشده است و البته زاویه نگاهش به سیاست مبتنی بر حقوق بوده است.

من هم کسی هستم که هم تجربه فعالیت سیاسی و تشکیلاتی در دوره انقلاب و هم اصلاحات را داشتم و هر کدام تفاوت بسیار با دیگری دارد. یکی سازمانی که مخفی و چریکی بود و دیگری تشکیلاتی که میل به فراگیری دارد و می‎خواهد از طریق اصلاحات پیش رود. هر جا خواستم تجربه‎ام را خلاصه کنم گفتم:«به‌رغم اینکه در مبارزه سیاسی چریکی جان را به کف گرفته بودیم؛ حالا در حرکت سیاسی اصلاحی می‎خواهیم زندگی کنیم و می‎گویم فعالیت سیاسی اصلاح‎طلبانه بسیار سخت‌تر از فعالیت سیاسی انقلابی است.

چون آنجا یک مسئله مطرح بود و آن نترسیدن از مرگ بود اما اینجا میل به زندگی خودش سازوکارهای سختی را شکل می‎دهد.» درباره همین پارادیم مطرح شده در این کتاب که می‎اندیشیدم به این نتیجه رسیدم که یک کنشگر سیاسی یا یک تشکل سیاسی وقتی در پارادیم انقلاب می‎خواست حرف بزند در واقع حکم می‎کرد یعنی نتیجه را می‎گفت و بایدها و نبایدها را می‎گفت اما در کتاب آقای متقی بنا بر مطالعات، ترجمه‎ها و گفت‌وگوها حاصل شده؛ انبوهی از مسائلی که باید مورد توجه قرار گیرد، مطرح شده و پس از آن به کنش سیاسی پرداخته شده است. 

ویژگی اول کتاب که خواندنش را مفید و حتی موثر می‎کند این است که یک کنشگر سیاسی در مورد انقلاب صنعتی چهارم و تحولات آن سخن گفته است و یک متخصص فناوری یا یک سیاستگذار حکمرانی حرف نمی‎زند.

ویژگی دوم، این است که انبوهی از مسائل را مطرح می‎کند و مسئله کتاب رخ دادن تغییرات بسیار و ضرورت درک آن است؛ به عبارتی این کتاب نخواسته است به طور آکادمیک مطالب را بیاورد و منابع را هم به گونه‎ای آورده که فرد را به کار دیگری تشویق کند.

ویژگی مثبت سوم کتاب این است که قضاوتش اینگونه نیست که حتماً یک نظر درست است بلکه قضاوتش در پایان هر فصل این است که مثلاً این سوال مهم است نه اینکه خیلی موضع عالمانه و فاضلانه بگیرد. 

427859124 copy

«فصل جمع‌بندی و چند نکته دیگر»، فصل درخشان این کتاب است. طرح خود مسئله کتاب را در پایان با چهار سوال به چت‌جی‌پی‌تی می‎دهد و پاسخ می‎گیرد. چهار سوال این است:

سوال اول، با توجه به تحولات تکنولوژی و پیش‌بینی آینده آن تحقق دستاوردهای انقلاب صنعتی چهارم چه تاثیری بر بنیان‎های دولت دارد؟ در توضیح آن هم به این موضوع با تعریف کلاسیک که در ادامه انقلاب‎های صنعتی اول، دوم و سوم است؛ مطرح نکردند بلکه بر اساس آنچه در مجمع جهانی داووس مطرح شد و پروفسور شواب مطرح می‎کند، پرداخته است (اجلاس جهانی داووس یک سمینار علمی است که آقای خاتمی هم به عنوان سخنران کلیدی آن به این اجلاس رفت.) در این اجلاس به این موضوع می‌پردازند چه عناصر غیراقتصادی بر اقتصاد اثر می‎گذارد؟ البته من در نقد آن می‎گویم که این انقلاب صنعتی و چه انقلاب‎های بعدی آن دستاورد ثابتی ندارد بنابراین نمی‎توان اینگونه گفت که به کدام نتیجه باید برسد و براساس آن به نتیجه رسید یا نه.

سوال دوم این است که در صورت تحقق اهداف انقلاب صنعتی چهارم چه تحولاتی در دموکراسی مستقیم رخ می‎دهد؟

سوال سوم، در  صورت تحقق دستاوردهای این انقلاب، جوامع تحت مدیریت دولت‌های اقتدارگرا چه وضعیتی پیدا می‎کنند؟

سوال چهارم، چه ساختاری می‎تواند کاراترین الگو در صورت تحقق اهداف این انقلاب در امر حکومتداری باشد؟ چون بر اساس تحقیقات مشخصی است، چت‌جی‌پی‌تی جواب‌هایش غیبگویی نیست و بر اساس فرصت‎ها و خوشبینانه است. این کتاب را به صورت آموزشی به‌ویژه در فضای تشکیلات سیاسی می‌‌شود موضوع بحث و گفت‌وگو قرار داد. 

برای درک آینده حکمروایی 

برای فهم تکمیلی این کتاب سه منبع دیگر را توصیه می‎کنم. شاید مطرح‌ترین کار که به فارسی هم ترجمه شده است: منبع اول، «موج پیش رو است» که دیدگاه آینده‌نگرانه مصطفی سلیمان است. این کتاب هم به موقعیت خطیری که در آن قرار داریم اشاره کرده است. وضعیت خطیر یعنی به پایان رسیدن یک وضعیت و آغاز یک وضعیتی که نمی‎دانیم در آن چه می‎شود.

طبیعتاً توانایی رصد، محدودکردن، کنترل، متوقف ساختن یا تغییر دادن توسعه و اشاعه فناوری خود یک موضوع مهم و جدیدی است. مصطفی سلیمان درباره موج پیش رو چهار ویژگی بر می‎شمارد:۱- نامتقارن است یعنی هر کنشی وضعیت متعارضی را برای ما پیش می‎آورد. ۲- تکامل سریع و گاه جهشی است، در حوزه سیاست می‎توانیم این را ببینیم آقای متقی به فردی که به خواب رفته تا قرن هفدهم اشاره کرد و من می‎گویم یک نفر در همین ایران فعلی از سال قبل تا الان اگر به خواب رفته باشد چقدر تغییر فقط در ایران می‎بیند؛ در جهان که مسئله دیگری است.

ایشان به تصمیمات رئیس‌جمهور آمریکا در خود آمریکا اشاره کرده است اما این هم باید دید که تصمیمات او در خود آمریکا چقدر قابل پیش‌بینی بوده است. مثلاً درباره زهران ممدانی به این صراحت بگوید پدرش را درمی‎آورم اگر او رای بیاورد و او رای می‎آورد و می‎بینیم که یهودی‌های بسیاری به او رای می‎دهند و می‎بینیم فهم شیعه بودنش با برداشت ما از شیعه بودن خیلی فرق دارد. این جهش‎های موج پیش رو است. ۳- همه کاربری؛ یک کنش اقتصادی نتایج پردامنه اجتماعی و فرهنگی دارد. ۴- خودگردانی یا خودگزینی است که در شبکه‌ها می‎بینیم.

منبع دوم با محوریت «جامعه شبکه‌ای» کاستلز است.  الان در جامعه ایران مهمترین تغییر اجتماعی که پیشران تغییرات اجتماعی است و بر اساس چهار موج پیمایش ارزش‎ها و نگرش‎ها و دیگر پیمایش‎ها متجلی است، این است که جامعه ایران در تغییرات پرشتابی به سمت فردیت هرچه بیشتر و غلبه هر چه بیشتر ارزش‎های مادی حرکت می‎رود.

حالا سوال من این است که ما حزبیم و یک حزب می‎خواهد در جامعه کار جمعی بکند؛ در جامعه‎ای که روندش به سمت فردیت بیشتر می‎رود و در جامعه‌ای که ارزش‎های مادی بر آن غلبه می‎کند، چگونه می‎خواهیم کارحزبی و مدنی بکنیم که دال مرکزی آن به فکر دیگران بودن است؟ در محوریت جامعه شبکه‎ای که توانش ارتباطی اهمیت پیدا می‎کند.

کاستلز درباره جامعه اطلاعاتی نشان می‎دهد با گسترش اینترنت و شبکه ارتباطات همسایگی در جهان چند فرهنگی رخ داده است. یعنی ناگزیر به روبه‌رویی‎های پی در پی هستیم بدون اینکه توانایی لازم را داشته باشیم. در چنین جامعه‎ای قدرت از طریق زور اعمال نمی‎شود بلکه بیشتر از طریق ارتباطات و جریان آن شکل می‎گیرد. طبیعتاً دولت‎ها نمی‎توانند با کنترل مرزها و رسانه‎های رسمی این نظم را حفظ کنند. چون هر کسی می‎تواند در شبکه جهانی صدا و تصویر خود را منتشر کند. 

جامعه شبکه‎ای و دیجیتال به گونه‎ای است که هیچ کاری شبیه به عصر جامعه یکپارچه نیست. جامعه یکپارچه جامعه‎ای است که همه چیزش قابل مدیریت بوده است و حالا جامعه متکثر و جامعه متنوع شکل گرفته است. باید دریابیم که آنچه در این شبکه‎ها رخ می‎دهد چیست و ویژگی‎های آنها انعطاف‌پذیری و مقیاس‌پذیری و تاب‌آوری است و در کانون آنها چندین روند تلاقی پیدا می‎کنند.

اینجا وقتی سیاستگذاران، مجریان و کنشگران سیاسی مدنی در منظومه هم قرار می‎گیرند، مرز بین جهان فیزیکی، جهان دیجیتال و جهان زیستی و جهان حکمرانی از بین رفته است. در این شرایط نهاد قدرت با حداقل سه چالش بزرگ روبه‌روست:«1- چالش حاکمیتی و قدرت حکمرانی؛ که دیگر داده‎ها و اطلاعات در قلمرو حاکمیتی باقی نمی‎مانند و مرزها بی‌معنا می‎شود و در این شرایط باید ببینیم چه کسی مسئول امنیت داده‎ها می‎شود؛ دولت‌ها، شرکت‎ها، نهادهای مدنی یا خود جامعه. 2- چالش عدالت و نابرابری؛ نگرانی از گسترش تکنولوژی به‌ویژه هوش مصنوعی این است که شکاف دیجیتال بین نه‌تنها ملت‎ها و جوامع توسعه‌یافته و توسعه‌نیافته بلکه حتی درون ملت‎ها عمیق‌تر شده است. طبقه جدیدی از نخبگان داده در برابر توده‎های بی‎داده شکل گرفته‎اند.

در ایران هم اولین عامل نارضایتی همین تبعیض و احساس بی‎عدالتی تحقیرشدگی انسان است.3- چالش سوم هم چالش مشروعیت است. وقتی تصمیمات حیاتی می‎تواند با الگوریتم‎ها گرفته شود سوال این است که نقش نهادهای مردمی و دموکراتیک چه می‌‌شود و در این کتاب به مسئله دموکراسی دیجیتال پرداخه شد، ولی حکایت همچنان باقیست که این چیزی که در این فضا شکل می‌گیرد و در گریز از حاکمیت در فضای فیزیکی یا کالبدی است.

چون روی آوردن به شبکه‎ها در جامعه ما در واقع می‎تواند واکنشی باشد به بسته بودن نظام‎های حاکمیتی. این چقدر از طریق مناسبات و روابط درون جامعه شبکه‎ای شکل می‎گیرد؟ یکی از خطراتی که دموکراسی دیجیتال را تهدید می‎کند همان سست‌کوشی یا slacktivism است. کسانی که در شبکه‎ها هستند فکر می‎کنند که با همین کلیک کردن‌هایشان دنیا را تغییر می‎دهند و کار بسیار مهمی است اما اینها جای کنش یا قدرت را در فضای کالبدی نمی‎گیرد.

منبع سوم که خوب است مطالعه شود بیشتر از تجربه زیسته ما درباره قدرت، ارتباطات و کنش در جامعه است. بی‌تعارف باید پذیرفت که جامعه خود ما آزمایشگاهی است که تا در آن قرار نگرفتیم، نمی‎توانیم آن را بفهمیم. مثلاً چرا اصلاحات نتوانسته خیلی اهدافش را پیش ببرد؟ یا اینکه چرا خیلی از انتظاراتی که از دولت‎ها و حاکمیت داشته‎ایم محقق نشده است؟ خیلی از این چراها برمی‎گردد به اینکه به اصطلاح ما از درون به مسئله توجه نمی‎کنیم.

من به دلیل رگه‎های روستایی به یاد دارم که در کوچه‌باغ‎ها قفل‎های سنگینی داشت که کسی وارد نشود اما جلوتر می‎رسید به کوه و کمی جلوتر می‎توانستی وارد شوی. این نظام‎های کنترلی به قفلش فکر می‎کنند، فیلترینگ، سیاست‎های کنترلی، سانسور و... همه اینها همان قفلی هستند که گفتم از جای دیگر می‎توان آن را دور زد. پس قدرت در اینجا به ظرفیت ارتباطات بازمی‎گردد. هرچه یک نهاد سیاسی و مدنی شبکه‎ای‌تر بتواند عمل کند این قدرت بیشتری دارد و این نقطه تلاقی با انقلاب صنعتی چهارم است. قدرت از کنترل به اقتصاد منتقل می‎شود.

حکومت‎ها و تغییراتی که از آن عقب افتادند

اگر خاطرتان باشد در انتخابات 1400 اختلاف‌نظر آشکاری میان اصلاح‌طلبان بود که در انتخابات شرکت کنند یا نکنند؟ اگر شرکت کنند به کاندیدای باقیمانده یعنی به آقای همتی رای بدهند یا ندهند؟ به گونه دیگری این را در انتخابات سال گذشته کم و زیادش بوده است. در این زمینه آقای خاتمی گفت و به من هم گفتند آن کار را انجام دهید که بستر اجتماعی آن سوال سیاسی را پیدا کنید که «چه تغییر اجتماعی رخ داده که معنی سیاسی آن انتخابات، نوع مشارکت و امثال اینها باشد؟ آیا این تغییر فقط در عرصه سیاست است یا در سایر عرصه‎ها هم این تغییر بوده است که باید به آن رسید.»

در لایه‎های زیرین جامعه ما که بخشی از آن متاثر از تغییرات و تحولات پردامنه جهان است؛ تغییراتی رخ داده که به زبان سیاسی ترجمه نشده است. چون سیاست یک ویژگی‌ها و اصول و ارزش‎هایی دارد که در برگیرنده همه سطوح نیست. اینکه به طریقه بری ولمن از انقلابی حرف می‌زنیم(انقلاب ارتباطات) که خودش 3 انقلاب است:«انقلاب اینترنت است که دسترسی را ممکن کرده. دومین انقلاب، موبایل است که سهولت دسترسی را ایجاد کرد. سوم، شبکه‎های اجتماعی است.»

این سه، تغییری ایجاد کرده که در کتاب نقد حکمرانی دکتر متقی هم به آن اشاره می‎کند. یکی از مسائل مهمی است که حکومت‎ها و حکمرانی‎ها از تغییرات و تحولات این لایه‎ها عقب افتاده‌اند. البته به نظر من فقط حکومت‎‎ها عقب نیفتاده‎اند بلکه نیروهای سیاسی و نیروهای مدنی هم عقب افتاده‎اند. برای این موضوع تجربی باید جامعه ما پژوهشی مختلف انجام دهند. معمولاً هم در این قسمت ما به قول دکتر کاظمی‌پور براساس مسئله‎ها، نقدها و انتظارات امروز به خواندن دیروز می‎پردازیم.

همین باعث می‌‌شود گذشته را واژگونه بفهمیم. اما اگر خواسته باشیم یک فهم شبکه‎ای داشته باشیم باید ببینیم که در لایه‎های زیر چه اتفاقی افتاده است. مانند سرمایه اجتماعی، انسجام اجتماعی، روندهای گسیخته‌ساز و تقویت‌کننده و... حال چگونه و در چه سطحی اینها را می‎توان فهمید؟ گاهی در سطح محلی و ملی می‌‌شود مانند همین بحث‎های فهم نسلی و نسل زِد که بسیار غلط می‎فهمیم. فکر می‎کنیم که نسل زد خیلی تغییر کرده است اما در واقع نسلی که نسل زد پیش آن پرورش یافته تغییر کرده است. ما به طور طبیعی روی دولت و حکومت تمرکز داریم و این می‎تواند مکمل کار باشد.

دولت‎ها و نظام حکمرانی چه می‎شوند؟

مختصر بیان کنم؛ مسئله اصلی این است که بفهمیم در آستانه موجی قرار داریم که فقط اقتصاد و صنعت را در بر نمی‎گیرد بلکه ساختار سیاسی و امنیتی جهان را هم دگرگون کرده است. از دیدگاه این موج آینده‎ای‎ها، قدرت در عصر جدید دیگر در اختیار دولت‎ها یا قدرت‎های نظامی نیست. نهادهای پایین‎تر از دولت منظور حکومت‎ها مثل نهادهای مدنی و نهادهای بزرگتر از حکومت‎ها مانند روندهای جهانی در کوچک کردن نقش نظام حکمرانی موثر هستند.

طبیعتاً آنجا که جنبه‎های تهدید دارد آن بخش تکنولوژیک و الگوریتمی هستند که ساده‌ترین آن ربات‎هاست که داده‌ها و محاسبات با زیرساخت هوشمند را در کنترل خود می‎گیرند. مصطفی سلیمان هم همچون کتاب «سرنوشت دولت» هشدار می‎دهد که ما نیاز به یک نظم و اخلاق جهانی داریم برای کنترل این فناوری‎ها. اگر این نباشد دولت‎ها به بازیگران منفعل دربرابر شرکت‎های فناور تبدیل خواهند شد. دولت که زمانی منبع قانون و قدرت بود، باید در برابر تکنولوژی پاسخگو باشد نه بالعکس.

و در پایان به این سوالات پایانی کتاب می‎توان این را نیز اضافه کرد که این کتاب که به سرنوشت دولت می‎پردازد - اگرچه به سرنوشت نهاد دولت می‎پردازد - اما این سوال هم باید پاسخ داده شود که آیا فقط دولت‎ها باید شبکه‎ای بشوند وگرنه کوچک و ناچیز می‎شوند یا در مورد جامعه مدنی و کنشگران مدنی، فعالان سیاسی و پژوهشگران و شهروندان عادی هم صدق می‌کند؟

باید بپذیریم که در این موج پیش رو باید نسبت بین فناوری و انسان را پیدا بکنند و حداقل آن در بُعد فردی محوریت اخلاق است و در بُعد اجتماعی هم به‌هم‌پیوستگی و نهادمندی در جامعه مدنی است. اگر نقش انسان یا به تعبیر دیگر در برابر هوش مصنوعی به گونه‎ای دیده شود که هوش روایی موضوعیت پیدا کند، جوامع و کنشگران روایت‌هایی داشته باشند.

آن قصه اگر باشد می‌توانند از فناوری در خدمت روایت و چشم‌انداز و ذهنیت‌شان استفاده کنند وگرنه می‎تواند سرنوشت دموکراسی دست الگوریتم‎هایی بیفتد که نه اخلاق و نه احساس دارند و نه به جنبه‎های انسانی توجه کنند. نهادهای حاکمیتی در آینده نه یک ساختمان و نه یک سلسله‌مراتب است بلکه شبکه‎ای از داده‎ها، انسان‌ها و اعتمادهاست و در این شبکه ما به عنوان فرد یا نهاد می‎توانیم گره‎ای باشیم که انسان، اعتماد و داده را به هم مرتبط کنیم و شبکه را انسانی، اخلاقی و آزاد نگه داریم و یا منفعل باشیم محاط می‌شویم و رو به زوال می‎رویم.

آینده حکمروایی و تجربیات ما 

motaghi mohamamdreza copy

محمدرضا متقی استاد حقوق عمومی و نویسنده کتاب

برای شروع بحث بخشی از کتاب را می‎خوانم:«زمانی که شخصیت ایوان در کتاب برادران کارامازوف اثر داستایوفسکی می‎گوید: اگر خداوند نباشد همه چیز مجاز است؛ نکته‎ای را مورد توجه قرار می‎دهد که می‎تواند شناخت انسان نسبت به جهان امروز را شفاف‎تر سازد. همچنان که دیوانه در کتاب حکمت شادان نیچه بانگ برمی‎آورد:«آری خدا مرد.» خداوند مرده است ما او را کشته‎ایم و ما چگونه می‎خواهیم خود را تسلی بدهیم.

عظمت این کشتار برای ما بیش از حد بزرگ است. آیا ما نباید خدایانی شویم تا شایسته این کار گردیم. نکته نقادانه سترگی را بیان می‎کند که همواره جزئی از مناسبات حیات فردی و اجتماعی انسان است و بنیان اخلاقی او را شکل می‎دهد. اخلاق به معنای عامش که هر گونه باید و نباید ذیل آن معنا پیدا می‎‎کند...

بر این اساس راه‌حل جهان معاصر از دید دیوانه نیچه به دغدغه ایوان داستایوفسکی نشاندن انسان قضاوتگر جای خداوند حکم‌کننده است؛ نظریه‎ای که می‎توان مدعی بود روح حاکم بر جهان مدرن است و عملاً وجدان آزاد انسانی را ملاک و مبدأ تصمیم‎گیری‌ها می‎داند و قضاوت‎های اخلاقی وی را با همه زیست جهان او و همه تجربه زیستش و درکش از خویش و جهان پیرامون که می‎تواند حتی مبتنی بر اندیشه‎های مذهبی باشد سنجه‎ای مهم می‎داند اما اساس رسیدن به این قرائت از انسان در نکته بسیار مهمی مستتر بوده است و آن اعتقاد بر این نظر است که انسان بهتر از هر موجود در دسترس و سوال‎پذیر می‎تواند به کشف یا درک یا ایجاد مفاهیم مرتبط با درست و غلط بپردازد و خرد انسانی حال چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی مناسب‎ترین قضاوت‌گران در دسترس است.

همین نگاه به انسان که بنیان دموکراسی‎های مدرن را بنا می‎سازد و حاکمیت را از آن بشر می‎یابد اما می‎توان مدعی بود ابربحران پیش روی بشر در عصر انقلاب صنعتی چهارم نه اشتباهات او در کشف راه درست و خطا، نه بحران‎های به‌وجودآمده به واسطه تصمیمات و اقدامات او یا موارد مشابه دیگر حول محور افعال انسانی بلکه امکان و ایجاد مقدمات به وجود آمدن ساختاری توانمندتر از او در چرخه دریافت اطلاعات، کسب تجربه، شناخت، درک، تصمیم‎گیری، اجرا، پایش و اصلاح‎ فرآیندها است؛ ساختاری که ابتدا مخلوق انسان بوده، اما در آستانه رهاشدگی از مخلوقیت انسان است.»

ساختاری که در ابتدا تلاش می‎کرد صرفاً در چارچوب خواست‌های انسانی گام بردارد اما دست آزاد او، مسیر را در حال تغییر دادن است. اکنون در این برهه حساس که شاید بتوان آن را لبه علم دانست و یکی از اتفاقات اساسی در جهان امروز دانست، شاید بتوان با لحن نیچه امروز فریاد زد «انسان مرده است» و همانطور که اسب از گاری جدا شده و به جای آن موتور در خودرو قرار گرفته و بسیار قوی‎تر از گذشته به پیش می‎راند این‎بار عقل انسانی شاید از کالبد تکنولوژی در حال جدا شدن باشد و عقل ماشینی در حال سوار شدن؛ واقع مهم و کلیدی از حیات انسان، که شاید تحولی شگرف‎تر از انقلاب صنعتی باشد.

البته به این موضوع تاکید می‎کنم که منظور من از این سخنان به‌هیچ‌وجه به معنای این نیست که در وضعیت بدی هستیم. شاید آنچه پیش روی ماست به مراتب بهتر از وضعیت امروز است. در این بین زنهار من این است که احتمالاً قرار است تغییرات بسیار مهمتر از چیزی که امروز می‎بینیم را شاهد باشیم.

در مصاحبه‎ای گفتم:«اگر کسی قرن چهاردهم به کما فرو می‎رفت و قرن هفدهم از کما بیرون می‎آمد به جز گذر ایام، خاکی که بر سرزمینش نشسته و عزیزانی که از دست داده تغییر چندانی حول محور خودش احساس نمی‎کرد اما تصور کنید کسی سال ۱۳۷۴ به کما رفته باشد و سال ۱۴۰۴ بازگشته باشد؛ نه شغلش آن شغل سابق است و نه ارتباطاتش آن ارتباطات سابق است و حتی شاید بتوان گفت حتی جهان‎بینی‌اش هم آن جهان‌بینی سابق نخواهد بود.»تاثیر پدیده‎های پیرامونی بسیار زیاد است. 

آینده حکومت‎های دموکراتیک 

من در این کتاب تلاش کردم به پدیده حکمروایی در این عصر بپردازم. کاری که انجام شد این بود که ما جهان را به دو نوع حکومت تقسیم کردیم؛ (البته این تقسیم‌بندی با اغماض بسیار است) حکومت‎های مبتنی بر دموکراسی  و حکومت‎های شبه‌مدرن و اقتدارگرا. در ادامه به نظام مبتنی بر تکنولوژی‎های مدرن پرداختیم البته صرفاً نه به عنوان هووی حکومت‌های شبه‌مدرن و اقتدارگرا بلکه با این نگاه که حکومت‎های دموکراتیک هم در چالش جدی با آن قرار می‎گیرند.

ما سه ساحت مهم در تعریف دولت- ملت مطرح می‎کنیم؛ سرزمین، جمعیت و حکومت دارای حاکمیت. حاکمیت را قدرت مشروع همه‌جانبه در ساحت سرزمینی و بر انسان‌های مشخص می‎دانیم. همین تکنولوژی روند این پدیده را متفاوت می‌کند. سرزمینی که پیش از این از آن سخن گفته می‎شد سرزمینی بود که می‎شد دور آن حصار کشید و محدودش کرد و شاید نسخه کاریکاتوری آن کره شمالی است. در این ساختار جدید پدیده سرزمینی همان که ما از قرن هجدهم و بعد از معاهده وستفالی در نظر گرفته بودیم، دیگر قابل بحث نیست و قابلیت استناد به آن صورت را ندارد.

ما ارتباطات‌مان به سطحی رسیده که مثلاً تاثیری که رئیس‌جمهوری آمریکا بر سرنوشت مردم ایران یا سایر کشورها می‎گذارد، در مواردی از تاثیر رئیس‌جمهور خود ایران بر سرنوشتش بیشتر است و تصمیمات جهانی پررنگ‎تر شده است و حالا شاید بر اساس این وضعیت این سوال را هم بتوان مطرح کرد؛ با این حجم اثرگذاری و بنا بر دموکراسی «آیا در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا فقط باید مردم آمریکا رای بدهند؟» اینها بحث حقوق عمومی بسیار جدی دارد.

در سطح ملت هم همین است؛ وقتی می‎گفتیم ملت به مفهوم کلاسیک منظور ملت محدود و در یک چارچوب مشخص هستند و ملتی که یک جمعیت مشخص و اتیکت به عنوان ملیت بر آن بار است اما در دنیای امروز تولید فرهنگی که مثلاً در آمریکا انجام می‎گیرد، همزمان در سوئیس، در ایران و در افغانستان مورد استفاده قرار می‎گیرد و اساساً محدودیت ملت به پدیده‌ای که ذیل دولت-ملت در جهان انقلاب صنعتی چهارم کمی دشوار می‎شود.

از آن مهمتر پدیده‎هایی که ما با مفهوم حکومت می‎بینیم، اقتصاد دیجیتال که شکل بگیرد عملاً ذی‎نفوذی حکومت به مراتب مفهومش تغییر می‎کند. همین الان یکی از ابزارهای اصلی حکمروایی الگوهای انقباضی، انبساطی مالی است. همین حالا با ساختارهایی که با بیت‌کوین و زنجیره بلوکی دارید این سوال وجود دارد که عملاً دولت مگر دیگر می‎تواند سیاست انقباضی و انبساطی ایجاد کند؟ این موضوعات در یک سطح دیگر در حال طرح است. اینها درباره ساختارهای دموکراتیک است.

آینده حکومت‎های اقتدارگرا و شبه‌مدرن

در سمت دیگر، ساختارهای شبه‌مدرن و  اقتدارگرا هستند که مهمترین ویژگی‎شان شبیه بودن به شهرک سینمایی است.  مجلس دارند اما واقعی نیست؛ مثل گل‌فروشی شهرک سینمایی است که هست اما قرار نیست کسی از آن گل بخرد. یعنی وجهه‌ای از مدرنیسم و شکلی از آن را دارند اما در واقع نمادین هستند و واقعی نیستند.

در این ساختارها تغییر و تحولات می‎تواند این شرایط را تشدید کند. یعنی یکی از عللی که کشورهای اقتدارگرای شبه‌مدرن در قضیه قرار می‎گیرند بحث تضارب آراست. یکی از بحث‎هایی که در دانشگاه‌های آمریکا مطرح هست این است که مباحث سطح بالای علوم انسانی را مخاطبین از ساختارهای هوش مصنوعی دریافت می‎کنند. در ایران هم اتفاق افتاده است اما چون قیمت دسترسی بالاست به مراتب کمتر است. خروجی ما اگر مبتنی بر این ساختار و این اطلاعات باشد اگر به نقطه اتقان ذهنی برسد، می‎شود حکومت‎های اقتدارگرا که دایره تفکر را هم محدودتر کند.

با همه این اوصاف و همه آنچه مطرح کردم که قطعاً پر ایراد نیست این را هم می‎گویم که هدف از این کتاب تفکر درباره این مسائل است. بسیاری از اندیشمندان جهان دغدغه جدی‌شان این موضوع قرار گرفته اما چون ما در ایران درگیر روزمره هستیم، دانشگاه‎هایمان کمتر به این موضوعات می‎پردازند.

تِله دموکراسی و آقای راس‎پرو

یک نظریه‎ای در دهه هشتاد میلادی در دانشگاه‎های آمریکا با عنوان «تله دموکراسی» مطرح شد. آقای راس‎پرو، یکی از کاندیداهای انتخابات آن را مطرح می‎کند و می‎گوید:«بیایید شورای تلفنی ایجاد کنیم و درباره موضوعات مهم از مردم سوال بپرسیم.» این یک نوع دموکراسی مستقیم بود و آنچه مثلاً با رای به نمایندگان به تشکیل مجلس می‎انجامد و آنها برایمان براساس محورهایی که ما در اختیارشان گذاشتیم سیاستگذاری می‎کنند، نوعی دموکراسی غیرمستقیم است و قدرت ما نسبت به آنها این است که نهایتاً دفعه بعد به آنها رای نمی‎دهیم.

در پی طرح راس‌‎پرو مناقشه بسیار شکل گرفت و چندین دانشگاه به صورت پایلوت این کار را انجام دادند؛ یکی از این دانشگاه‎ها، دانشگاه آتن بود و صدهزار نمونه آماری داشت و ظرف ۵ سال برای همایش حکمرانی استکهلم آن را بررسی کرد. نهایتاً ۴ ایراد اساسی نسبت به این ایده گرفتند:«۱- اعتبارسنجی موارد بسیار سخت است. ۲- استهلاک تصمیم بود که مردم از یکجا به بعد برای تصمیم‎گیری جدید خسته می‎شوند و آن را به اکثریت می‎سپارند. ۳- گروه‎های فشار در همین روش به شکل دسته‌بندی‎هایی شکل می‎گیرد و نمی‎گذارد مردم نظر واقعی‌شان را بگویند و قطب‎ها شکل می‎گیرند و آنها تصمیم‌گیر می‎شوند. ۴- انحصار دانش در اختیار تکنوکرات‎ها است.

تکنوکرات‎ها می‎فهمند تبدیل خواسته به قانون یعنی چه و مردم عادی چون علی‎القاعده این دانش را ندارند نمی‎توانند چنین نقشی ایفا کنند.» حال این طرح برای آینده چه اهمیتی دارد؟ آن زمان که هوش مصنوعی دست به کار می‌شود؛ در این کتاب به این موضوع اشاره شده است که وقتی قدرت به آن نقطه رسید یکی از ابزار عبور از بحران‎ها استفاده از هوش مصنوعی برای ابتناء دموکراسی مستقیم است.

بحث درباره این موضوع در این کتاب پیش از اینکه مربوط به راه‌حل‎ها باشد طرح موضوع است؛ چنانچه هر کدام از این راه‎حل‎ها که مطرح می‌‌شود می‎تواند بسیار مناقشه‌برانگیز در عرصه اجرا باشد اما مسئله این است که اگر آن را نادیده بگیریم فکر می‌کنم همان اتفاقی که در قرن هفدهم برای ما افتاد، تکرار می‌‌شود؛ آن زمان که جهان غرب در حال عبور از دعواهای ما بود و زمانی‌که یک‌سوم شمال کشور را از دست دادیم تازه فهمیدیم مفهوم قدرت تغییر کرده است. امیدوارم که این دفعه با آن سواد و تجربه تاریخی از جنگ با روس و انگلیس به این نتیجه برسیم که  اگر در رابطه با این عرصه جدید قدرت نتوانیم به صورت فعال وارد شویم چه مخاطراتی دارد و امیدوارم سیلی تاریخ ما را از خواب بیدار کند.

با شناخت بیشتر  باید مذاکره کنیم

بهزاد نبوی copy

بهزاد نبوی، در گفت‌وگو با تابناک درباره کنش ایران در وضعیت کنونی گفت: «راهبرد در زمان و مکان می‌تواند تغییر کند، بدون آنکه ایدئولوژی دچار دگرگونی شود. ما همیشه آمریکا را یک دولت امپریالیستی می‌دانستیم و همچنان هم چنین نگاهی داریم، اما شیوه برخورد با این دولت می‌تواند متفاوت باشد. پیش از انقلاب، شرایط و روش خاصی وجود داشت؛ امروز شرایط دیگری حاکم است.

زمانی که کارتر درگذشت، قصد داشتم در مصاحبه‌ای از او تجلیل کنم چراکه در جریان انقلاب، مواضع او هرچند در جهت منافع آمریکا بود برای ما نیز مفید واقع شد. (فشار او به رژیم برای گسترش آزادی‌های سیاسی) البته دوستان هم‌فکر و سیاسی‌ام مخالف تجلیل از او بودند.» او ادامه داد: «شرایط متفاوت راهبردهای متفاوتی می‌طلبد.

همان‌طور که پیش‌تر گفتم، دیدگاه ایدئولوژیک‌مان ضدآمریکایی و ضدامپریالیستی بوده و هست. اما راهبردهایمان می‌توانند در دوره‌های مختلف تغییر کنند. وقتی آقای خاتمی رئیس‌جمهور بود تا جایی که به یاد دارم یک دوره با ریاست‌جمهوری اوباما و یک دوره با بوش پسر هم‌زمان شد.

من شنیده‌ام که زمانی که آقای خاتمی به سازمان ملل رفته بود، اوباما تلاش بسیاری کرد تا با ایشان دیدار کند؛ حتی گفته شده که اوباما مایل بود صرفاً دستی به نشانه سلام و احوال‌پرسی به ایشان بدهد، اما آقای خاتمی به شکلی از این دیدار اجتناب کرد. به اعتقاد من آن زمان فرصت مناسبی برای مذاکره با آمریکا و به نفع ما بود. لذا در آن شرایط، مذاکره و حتی عادی‌سازی روابط با آمریکا مشکلی نداشت.» 

نبوی در بخش دیگری گفت: «راهبرد، در معنای واقعی کلمه، چیزی است جدا از ایدئولوژی؛ از منظر ایدئولوژیک، ما همواره آمریکا را قدرتی مستکبر دانسته‌ایم و همچنان می‌دانیم، اما از منظر راهبردی می‌توان با یک قدرت مستکبر نیز مذاکره کرد و در برخی حوزه‌ها به تفاهم رسید. باید اذعان کرد که اوضاع داخلی‌مان تغییر کرده است و زمانی وضع داخلی‌مان مطلوب‌تر بود.» او ادامه داد: «در انتخابات مشارکت بیشتری وجود داشت، اما اکنون مشارکت در انتخابات زیر پنجاه درصد شده است.

در چنین شرایطی باید منافع‌ملی را به شیوه‌ای متفاوت دنبال کنیم و لزوماً موضع تهاجمی اتخاذ نکنیم. زمانی ما در جهان اسلام و در منطقه اطراف‌مان گروه‌های حامی متعددی داشتیم؛ اما اکنون حتی گروه‌هایی مانند حماس در برخی موارد رویکردی متفاوت اتخاذ کرده‌اند. وضعیت امروز ما با یک سال قبل تفاوت دارد و راهبردمان نیز باید متناسب با توانایی‌هایمان باشد، یعنی حتی با ترامپ مذاکره بکنیم.راهبرد ما همیشه باید متناسب با توانایی‌ ما باشد.» 

او همچنین گفت: «ترامپ در عین حال که با ما مذاکره می‌کرد، تصور من این است هم‌‌زمان با اسرائیل نیز هماهنگی انجام می‌داد؛ چون ترامپ از آن نوع مذاکره چندان خشنود نبود، شنیدم آقای عراقچی در جایی گفته بودند که در این مذاکرات هرچه ما می‌گفتیم، ویتکاف می‌پذیرفت؛ این امر مشکوک است، بنابراین در مراحل بعد با شناخت بیشتر باید مذاکره کنیم.

راهی که برخی دوستان درباره جنگیدن مطرح می‌کنند راه مناسبی نیست.» نبوی افزود: «در جایی درباره اسکندر و برخوردش با امپراتوری چین مطلبی خواندم؛ اسکندر می‌خواست به چین حمله کند، پادشاهِ چین پیشنهاد مذاکره داد و گفت به‌جای نبرد، مبلغی خراج پرداخت می‌کند؛ اسکندر گفت «اگر پنج سال خراج بدهی، موافقم که نجنگم.» پادشاه چین گفت این مبلغ خیلی زیاد است و نمی‌تواند بپردازد، او گفت که نیروی نظامی‌اش قوی است و می‌تواند وارد جنگ شود.

ولی حتی اگر در جنگ پیروز شود، پیروزی بر تو نوعی شکست خواهد بود زیرا تمام امکانات و منابع کشورم تحلیل می‌رود. سپس اسکندر پیشنهاد داد «دو سال» خراج بدهند؛ امپراتور گفت «نه، یک سال بیشتر نمی‌توانم بدهم.» اسکندر پذیرفت و بعد از توقف جنگ، امپراتور چین دو سال خراج پرداخت؛ و گفت همین که جنگ نشد، خودش برای ما پیروزی است.

هر جنگی حتی اینکه احساس پیروزی هم داشته باشیم به ضرر کشور و منافع ملی است. هیچ کشوری نباید طالب جنگ باشد، همه باید طالب صلح و شرایط آرام و باثبات باشند.»  او همچنین در واکنش به پیشنهادها برای خروج ایران از NPT گفت: «خروج ما از NPT شرایط بین‌المللی کشور را به‌شدت تضعیف می‌کند و موجب می‌‌شود هر نوع حمله نظامی علیه ایران توجیه‌پذیر گردد؛ به‌ویژه پس از آنکه مدت‌ها در NPT بوده‌ایم.» 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه سیاست
پربازدیدترین
آخرین اخبار